eitaa logo
قرارگاه میقات
301 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
102 فایل
#میقات، پاتوق آخرالزمانیها... @rahgozaar https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
مشاهده در ایتا
دانلود
اغلب مردم با چنان عجله و شتابي به سوي داشتن يك زندگي خوب حركت مي كنند، كه از كنار زیباییهای ان رد مي شوند. @gonbadekabood
فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﻫﻤﻪ ﺳﺘﺎﻳﺸﻬﺎ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ 🍀۳۶ @gonbadekabood❤️🍃
💞💞💞 💞💞 💞 جان و جهان من تویی روح و روان من تویی سرو روان من تویی دست منست و دامنت 🍀 🍀 @gonbadekabood🍃❤️
ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺿﻮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﯽ، ﻣﻘﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﺑﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻓﺮﻭ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺑﺨﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻓﻄﺮﺗﺖ ﺭﺍ ﺷﻔﺎﻑ ﻣﯽ نماید ... @gonbadekabood
🌟نبرد مجنون قسمت ۱۷🌟 "ازمجنون تا رومادیه" طولی نکشید که اون درجه دار به همراه اسیر مترجم وارد اتوبوس شدن، یک قابلمه فلزی متوسط پر از آب سرد دستش بود. چون من و دوستم کرمی دومین ردیف و پشت سر اون دو عراقی بودیم، قابلمه آب ابتدا به من رسید، خواستم به بقیه اسراء تعارف کنم و ازشان عذرخواهی کنم که جلوتر از همه باید آب بخورم که افسر عراقی دست به کابل شد. باورم نمیشد این همان مایع حیات هست که اینهمه آرزویش را داشتم. شاید نیمی از قابلمه را سر کشیدم و نیمی دیگرش را دوستم لطف الله کرمی خورد. بدنم خیس عرق شد و چشمهایم نوری مضاعف گرفت، بلافاصله هر آنچه آب خورده بودم را بالا آوردم و در کف اتوبوس ریخت، حیفم می آمد، دستهای خونی و آلوده ام را جلویش گرفتم و دوباره آب توی دستهایم را خوردم، ولی باز هم معده خالیم آنرا پس زده و استفراغش کردم. آبی را که بالا می آوردم با آبی که خورده بودم کوچکترین مغایرتی نداشت. چون معده ام از شامگاه ۱۳۶۷/۴/۳ که آخرین شام را در کنار دوستان و همرزمان شهیدم در جزیره مجنون خورده بودم بعد از اون جز چند باری آب خالی چیزه دیگری نخورده بودم. تا اتوبوس ما سوختگیری کرد تقریبا"بیش از نیمی از اسرای اتوبوس آب خوردن. اتوبوس مجددا" براه افتاد. چون کولر اتوبوس را روشن کرده بودن عطشمان قدری فروکش کرده بود. یک ساعتی قبل از غروب آفتاب کاروان اسراء وارد بغداد گردید. مردم بغداد با شادی و تکان دادن دست احساسات خود را نسبت به سربازان شان ابراز میکردند. از بد حجابی و پوشش زنان بغدادی معلوم بود که سخت متأثر از فرهنگ غرب هستند. پس از عبور از چندین بلوار و خیابان و عبور از رودخانه دجله که از بغداد میگذرد، وارد پادگان نظامی وسیعی شدیم. اتوبوس ها به ترتیب جهت تخلیه اسراء در صفی طولانی ایستاده بودند. تقریبا"هر هفت دقیقه ای به اندازه طول یک اتوبوس صف به جلو میرفت. آفتاب غروب کرده و هنگام اذان مغرب بود اسراء همه غمگین و چهره ای بسیار غمبار داشتند، افکار جور وا جور و آینده مبهم روح و روانمان را آزار میداد، همانطور روی صندلی اتوبوس بدون تیـمم و رکوع و سجود وحتی رعایت جهت قبله نماز مغرب و عشایمان را فقط با ذکر و حرکت چشم بجا آوردیم و از خدا عاجزانه طلب یاری کردیم. پس از حدود یک ساعتی نیمی از اتوبوس ها دور زدن و برگشتن بطرف خارج از پادگان. ظاهرا" ظرفیت زندان اونجا تکمیل شده بود. مجددا" پس از طی مسیر نه چندان طولانی وارد پادگان نظامی دیگری شدیم. اتوبوسها به ترتیب صف بسته بودند، باز هم صف اتوبوس ها به کندی حرکت می کرد، نیم ساعتی طول کشید تا به محلی که باید پیاده میشدیم رسیدیم. چون من و دوستم کرمی در ردیف ابتدایی اتوبوس نشسته بودیم زودتر متوجه اوضاع بیرون شدیم، از جایی که باید پیاده میشدیم تا درب ورودی زندان در دو طرف راه به طول ۱۰۰ متری سربازهای بعثی کابل به دست ایستاده بودند و دالان یا تونلی تشکیل داده بودند که بین اسراء مشهور بود به *تونل مرگ* بی شک هر اسیر ایرانی در طول اسارتش "تونل مرگ" را چندین بار تجربه کرده است. در دو نقطهٔ این تونل طنابی روی زمین انداخته بودند و دو سر طناب در دستهای دو سرباز در سمت چپ و راست تونل بود. اسراء وقتی از اتوبوس پیاده می شدند باید از وسط این تونل یعنی بین سربازهای مست بعثی عبور می کردند و بارانی از کابل و کتک را متحمل می شدند تا خودشان را به حیاط و محدوده داخلی زندان برسانند. اگر آهسته از این تونل عبور می کردیم بی شک کابل بیشتری می خوردیم. لذا مجبور بودیم با همهٔ ضعف شدید بدنی هر چه توان داشتیم را خرج دویدن و عبور سریع از تونل مرگ کنیم. سربازهای بعثی که سرطنابها را در دست داشتن حین دویدن اسراء سریع از دو طرف طناب را بلند میکردند و چون اکثر اسراء دستشان را سپر صورتشان کرده بودند تا آسیبی نبینند، متوجه طنابها نبودند و در کمند آنها گیر می افتادند یا پایشان پشت طناب گیر میکرد و به زمین می افتادند و چند برابر کتک می خوردند. بعضی ها هم با چابکی از روی طنابها می پریدند و در کمند سربازها وحشی گیر نمی افتادند. اتوبوس قبلی ما که داشت یکی یکی اسراء را پیاده میکرد من کاملا" متوجه بودم کجای تونل طناب برای به کمند کشاندن اسراء کار گذاشته اند. مواظب بودم به دامشان نیفتم، چندین مورد بود که اسراء به کمند عراقیا می افتادند یا راه ورودی زندان را گم می کردند و در حالت دویدن چند دور بین سربازهای وحشی دشمن میزدند و همینطور کابل می خوردند تا راه ورودی را پیدا کنند و وارد حیاط زندان شوند... 🍃خاطرات آزاده سرافراز غلامشاه جمیله ای، به قلم خودشان 🔵 ادامه دارد ... @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روایتی می فرمایند: (أدَّبوا أولادَکم عَلی ثلاث خِصالٍ: حُبَّ نَبِیِّکم و حُبَّ أهلِ بیتهِ و قراءَ هِ القرآن…) 📚(کنزالعمال) «فرزندانتان را بر سه پایه و خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان، محبت اهل بیت او و قرآن.» ✨برای انجام این رسالت بزرگ ما از سه الگو و روش استفاده می کنیم: ◀️ تربیت فرزند بر اساس اصول تربیتی کلی شرعی و عقلی ◀️ تربیت فرزند بر اساس توصیه های خاص اهل بیت (ع) (با گرایش ولائی و عاشق پروری و عارف پروری نسبت به اهل بیت) ◀️ تربیت فرزندان بر اساس الگوی صفات یاوران حضرت مهدی (ع) @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🍀امام على عليه السلام : مَنْ تَوكَّلَ عَلَى اللّه ذَلَّتْ لَهُ الصِّعابُ وَ تَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الأَسْبابِ؛ هر كس به خدا توكل كند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برايش فراهم مى گردد. 📖تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 197 ، ح 3888 🌼 @gonbadekabood
☀️🍀☀️🍀☀️🍀☀️🍀☀️🍀 @gonbadekabood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 یکی دیگر از ویژگیهای انسان منتظر 💫امید به آینده جهان💫 یکی دیگر از ویژگیهای نسل منتظر، امیدواری و نگرش مثبت به آینده جهان است. اگر ما خودمان را در این شرایط ببینیم، تصور کنیم که منتظر دادگستر و عدل گستر جهان هستیم، در راستای این اهداف تلاش خواهیم کرد. ادیانی که موعودگرا نیستند، یک نگرش کاملا منفی و یاس آور نسبت به جهان دارند. اگر امید به آینده نباشد، انسان دچار افسردگی خواهد شد. اگر به آینده جهانی بیندیشیم که به دست افراد ظالم اداره می شود، احساس ناامیدی و خطر خواهیم کرد و سرنوشت جهان را بسیار تاسف آور و نگران کننده خواهیم دید. ✨ @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 چگونه فرزندان خود را به امام زمان (عج) علاقمند کنیم؟ 🔅ارزش‌گذاری والدین به کارهای مهدوی فرزندان 🍃درباره فریادرسی و گره‌گشایی حضرت داستان‌های بسیاری چون شفای کودکان از سوی حضرت و تشرفات مستندی نقل شده که طرح آنها از سوی والدین برای بچه‌ها می‌تواند، در برقراری یا استحکام پیوند با امام تأثیرگذار باشد. والدین باید بعد از هدایت فرزندشان در مسیر مهدویت، کارهای مهدوی آنها را تشویق کنند. 🍃به عنوان مثال اگر کودکی نقاشی مهدوی کشید یا خط خوشی درباره امام زمان (عج) نوشت یا سرود و شعری مهدوی خواند، به آن اهمیت بدهیم و تشویق کنیم. ✨ وقتی کودکی ببیند والدینش برای اموری اهمیت قائل است ناخودآگاه آن را الگو قرار می دهد و برای آن امور ارزش قائل می شود. @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟نبرد مجنون قسمت ۱۸🌟 "ازمجنون تا رومادیه" صحنه های وحشیگری سربازهای جلاد دشمن را که می دیدیم، چون در نوبت عبور از تونل مرگ بودیم واقعا" دلهره و استرس عجیبی داشتیم. لحظه به لحظه نوبت مان نزدیکتر می شد، تا اینکه نوبت به اتوبوس ما رسید. یکی از درجه دارهای غول هیکل بعثی که سبیل هایش تا زیر چانه اش کشیده شده بود و ظاهرا" کابل بهش نرسیده بود آمد داخل اتوبوس و درب اتوبوس ایستاد. با اشاره دستش به من گفت: یالا گوم! واحد واحد. یعنی یالا بلند شید! یکی یکی. من از جایم بلند شدم، تا خواستم از ائمه «ع» استمداد بطلبم سیلی محکمی به سمت چپ صورتم نواخت و پرتم کرد پایین اتوبوس. بلافاصله بارانی از کابل بر سرو رویم شروع به باریدن گرفت. از روی زمین بلند شدم و مسیر تونل وحوش را در پیش گرفتم سربازهایی که سمت راستم بودند با شدت تمام و به قصد گشتن با کابل سمت جلوی بدنم را می کوبیدن و سربازهای سمت چپم پشت بدنم را. برایشان مهم نبود کابل به کجای اسیر بخورد، به صورت یا هرجای دیگری. من چون کلا" سمت چپم زخمی بود سریع دست چپم را سپر صورت و چشمهایم کردم و دست راستم را سپر زخمهای بازو و پهلویم چپم و هرچه توان داشتم با پای زخمی و لنگم صرف دویدن کردم. ضمن کابل و کتک خوردن پیاپی از میان تونل مرگ می دویدم و مواظب طنابهای کمند بودم. خوشبختانه در دو نقطه ای که طناب گذاشته بودند به هر سختی تونستم روی طنابها بپرم و درحالی که بدنم بر اثر شدت کتک بی حس شده بود وارد حیاط زندان شدم، باورم نمیکرد از تونل یاغی های وحشی عبور کرده باشم،فکرنکنم جائی از بدنم از ضربات کابل بی نصیب مانده بود. درحیاط زندان اسراء به ستون پنج و بصورت ردیفی همه مظلومانه سر پائین و مچاله نشسته بودن، به نحوی که پیشانی هر اسیر بر روی پشت کمربند نفر جلویش قرار گرفته بود. این طرز نشستن را همان روزای ابتدائی اسارتمان به اسراء به اجبار تحمیل کرده بودند، میگفتند شما تا توی عراق هستید سرافکنده اید و بدون اجازه حق بلند کردن سرتان را ندارید گرچه سرافکنده گی خاص سربازان بعثی عراق بود که بدون اینکه نیروهای مسلح ایران آمادگی دفاع داشته باشند به کشور ما حمله و قسمتی از خاک ایران را اشغال کردند ولی نیروهای مسلح ایران با رشادت و جوانمردی آنها را پس راندن و حتی چند شهر عراق را هم فتح کردند اتفاقات چند ماهه آخر جنگ هم از شکست نیروهای ایران نبود بلکه تنها گوشه ای از قدرت واقعی رزم نیروهای مسلح ایران را در آخرین عملیات دفاع مقدس یعنی عملیات مرصاد به رخ جهانیان کشیده شد و پیام روشنی به عراق و همه دشمنان این مرزم ارسال گردید تا مبادا فکر خام بسرشان بزند و فکر کنند نیروهای مسلح این دیگر توان رزم ندارند یا مردم پشت نیروهای مسلح و مسؤلین نظام را خالی کرده اند. خلاصـه پس ورودم به حیاط زندان الرشید سریع پشت سر اسرائی که قبل از من رسیده بودند سر پایین نشستم. درهمین حین پوتین های سربازی را سمت راستم حس کردم و طولی نکشید که چنان ضربه کابلی توی سرم فرود آمد که نور سفیدی چند برابر نور فلاش عکاسی از چشمهایم پرید. کابل سرم و قسمتی از گردنم را گرفته بود. آنی بطور عجیبی ورم کرده بود. سرو گردنم به همون حالت جام کرده بود و دیگر سرم نمی چرخید، تا چند روز سرو گردنم ثابت شده بود. مجبور بودم برای نگاه کردن به اطرافم تمام بدنم را بچرخانم. پس از اینکه همه اسراء تخلیه و به زندان الرشید بغداد منتقل شدند، یکی یکی اسامی که در العماره به سبک عربی نوشته بودند را شروع به خواندن کردند. یکی از اسرای هم استانی ما حین نام نویسی توی العماره اشتباهی در نام خانوادگیش پیش آمده بود که در سلولهای زندان الرشید بغداد برایش دردسر ساز شد. توی العماره وقتی اسم هر اسیر را می نوشتند. پس از نام نویسی سرباز عراقی برای اینکه اگر اشتباهی شده باشد اصلاح کند، سریع اسم اون شخص را که به ترتیب نام شخص بعد نام پدر و سپس پدر بزرگ و در آخر نام خانوادگی ثبت میشد را میخواند، اگر اشکالی نداشت اون اسیر تنها بدون ذکر هر کلامی بلند میشد و میرفت پیش ثبت نام شده ها می نشست. اشتباه زمانی صورت گرفت که وقتی اسیر هم استانی ما ثبت نام شد در پایان وقتی سرباز عراقی نامش را برای رفع اشتباه خواند، ایشان گفت: درسته و بلند شد رفت نزد ثبت نام شده ها نشست. سرباز احمق عراقی هم فکر کرد درسته پسوند نام خانوادگی ایشان است. لذا یه کلمه "درسته" به آخر نام خانوادگیش اضافه کرد، بدون اینکه هم استانی ما متوجه شود. 🍃خاطرات آزاده غلامشاه جمیله ای، به قلم خودشان 🔵ادامه دارد ... @gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانه های تسبیحم با هر "ایاک نعبد و ایاک نستعین" به عشق همگام شدن با تو از دستانم رها شدند ... @gonbadekabood
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃 🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🍃🌸 🍃 📚عمرنى ما كان عمرى بذلة فى طاعتك ، فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى اليك قبل أن يسبق مقتك الى 🖌عمرم را تا آن زمان دراز ساز كه در اطاعت تو صرف گردد و هر گاه عمر من چراگاه شيطان قرار گيرد قبل از آن كه مورد خشم و غضب تو واقع گردم ، اجل و سرآمد عمر مرا برسان و به سوى خويشم بخوان . 📝پرودگارا زندگانی من تازمانی که برای تو باشد ودراه تو با شد برای من شیرین است اگر زمانی فرارسد که غیر تو در خاطر و واعمال من باشد مرگ به از این زندگانی خواهد بود‼️ چرا که این طول عمر مرا بیشتر از تو دور می کند وموجبات خشم غضب تورا فراهم می نماید. یا رب مارا آ ن ده که آ ن به🤲 🍃❤️@gonbadekabood https://eitaa.com/joinchat/2115633213C8ae13116fb 🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا