قرار نیست یادم بره که بهم گفتی
- ما که هیچی از چهره ی تو ندیدیم.
فقط چروک چشمات، وقتِ خندهت جلو چشممونه.
قرار نیست دیگه بدون فکر کردن به این قضیه و بدون تنفر از خنده هام، بخندم. مرسی.
My puᴉɯ "
دیشب به این نتیجه رسیدم که دیگه با چشمای خودم نمیتونم ماه رو ببینم و این ناراحتم کرد.
انگار زندگی هنوز قشنگیاشو داره.
دیگه هیچوقت با ذوق در موردت حرف نمیزنم.
همینو میخواستی؟ الان خیالت راحت شد؟
نفس عمیق بکش. راحت باش. زندگیتو بکن.
پشت سرهم آدمای زندگیتو جایگزین کن.
شاد باش. نصف شب آهنگاتو پلی کن و فیلم ببین.
برو باهاش حرف بزن. براش آهنگ بفرس.
براش آهنگ بخون. ازش نقاشی بخواه.
گوشه کاغذاش شعر بنویس. دوسش داشته باش.
خیالت راحت. اینجا هیچکس به یادت نیس.
اینجا هیچکس همش حرفتو نمیکشه وسط.
اینجا هیچکس با اومدن اسمت دستاش سرد نمیشه.
خیالت راحت. بخند. خودتو پیدا کن.
فقط قول بده ازم نه به عنوان یه آدم ساده و ابله یاد کنی، نه یه آدم بی وفا.
من؟ آها.
انگار همین دیروز بود که از خواب بیدار شدم
و گفتم عه خواب بامزه ای بود بریم سراغ زندگیمون.