🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
📌قسمت۱۹
🔷گفتند همه رفقای شما سالم هستند.
تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چه بود؟
من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ شدند مشاهده کرده بودم.
🌼چند روزی بعد از عمل وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم.اما فکرم به شدت مشغول بود.
☘ یک روز برای این که حال و هوایم عوض شود با خانوم و بچه ها به بیرون رفتیم .به محض اینکه وارد بازار شدیم پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد.
🍁 رنگم پرید! به همسرم گفتم: این فلانی نبود؟
همسرم گفت: آره خودش بود.
این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود .
☄برای به دست آوردن پول مواد همه کاری میکرد.گفتم این مگه نمرده؟ من خودم دیدمش که اوضاع و احوال خیلی خراب بود.
⚡️مرتب به ملائکه خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش را هم میدانم.
خانومم با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟حالا علت مرگش چی بود؟
گفتم اون بالای دکل مشغول دزدیدن کابل های فشار قوی برق بوده که برق اون رو میگیره و کشته میشه!
خانمم گفت: فعلا که سالم و سرحال بود.
آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم.پس نکند آن چیزهایی هم که من دیدم توهم بوده!
❄️ دو سه روز بعد خبر مرگ این جوان پخش شد.از دوست دیگرم که اورا میشناخت سوال کردم ،گفت: بنده خدا تصادف کرده.
🍂من بیشتر توی فکر فرو رفتم، چون من خودم این جوان را دیده بودم حال و روز خوشی نداشت.
اعمال،گناهان،حق الناس.. حسابی گرفتارش کرده بود.
به همه التماس می کرد برایش کاری بکنند..
🌾 روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود. لابلای صحبتها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه وبدزدد،همان بالا برق خشکش می کند!
خیره شدم به صورت مهمان و گفتم فلانی را میگویی؟
گفت :بله خودش، پرسیدم مطمئنی؟
گفت آره، خودم اومدم بالای سرش اما خانوادهاش به مردم چیز دیگه ای گفتند.
💥 پس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد فهمیدم که من برخی از اتفاقات آینده نزدیک را هم دیدهام.
💫 نمی دانستم چطور ممکن است لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم.
ایشان هم اشاره کرد که در این حالت مکاشفه که شما بودی بحث زمان و مکان مطرح نبوده لذا بعید نیست که برخی موارد مربوط به آینده را دیده باشید.
✨بعد از این صحبت یقین کردم که ماجرای شهادت برخی همکاران من اتفاق خواهد افتاد.
🍃یکی دو هفته بعد از بهبودی من پدرم در اثر یک سانحه از دنیا رفت.
خیلی ناراحت بودم، اما یاد حرف خدا عموی خدابیامرزم افتادم که گفت این باغ برای من و پدرت است و او به زودی به ما ملحق می شود...
🔷در یکی از روزهای نقاهت سری به مسجد قدیمی محل زدم.
یکی از پیرمرد های قدیمی را دیدم .
☘سلام و علیک کردیم و وارد مسجد شدیم.یکباره یاد آن پیرمردی افتادم که به من تهمت زده بود و به خاطر رضایت من ثواب حسینیه اش را به من بخشید!
🔷 صحنه ناراحتی آن پیرمرد در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم:
باید پیگیری کنم ببینم این ماجرا چقدر صحت دارد؟ دوست داشتم حسینیه ای که به من بخشیده شده را از نزدیک ببینم.
به پیرمرد گفتم :فلانی رو یادتون هست همون که چهار سال پیش مرحوم شد؟
🔅گفت: بله نور به قبرش ببارد .چقدر این مرد خوب بود. این آدم بی سر و صدا کار خیر می کرد. آدم درستی بود. مثل او کم پیدا می شود.
✅گفتم: بله اما خبر نداری این بنده خدا چیزی توی این شهر وقف کرده، مسجد حسینیه؟
❗️گفت نمیدانم ولی فلانی با او خیلی رفیق بود از او بپرس .
🔰بعد از نماز سراغ همان شخص گرفتیم پیرمرد گفت:خدا رحمتش کند دوست نداشت کسی با خبر شود اما چون از دنیا رفته به شما میگویم.
♻️ سپس به سمت چپ مسجد اشاره کرد و گفت:
این حسینیه را میبینی همان حاج آقا که ذکر خیرش را کردی این حسینیه را ساخت و وقف کرد.
نمی دانی چقدر این حسینیه خیر و برکت دارد. الان هم داریم بنایی میکنیم و دیوار حسینیه را برمیداریم و وصلش می کنیم به مسجد تا فضا برای نماز بیشتر باشد.
♻️ بدون اینکه چیزی بگویم جواب سوالم را گرفتم..سری به حسینیه زدم و برگشتم و پس از اطمینان از صحت مطلب، از حقم گذشتم و حسینیه را به بانی اصلی اش بخشیدم...
🖇ادامه دارد...
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#ختم_قرآن 🌸
#سوره_بقره
[...بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ...]
♡[...ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ...]♡
💚وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ💚
📌ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻱ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪﻩ ﺭﻭﻱ ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ [ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻗﺒﻠﻪ ، ﻧﺰﺍﻉ ﻭ ﻛﺸﻤﻜﺶ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺑﺤﺚ ﻭ ﮔﻔﺘﮕﻮ ] ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻧﻴﻜﻲ ﻫﺎ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺧﻴﺮ ﭘﻴﺸﻲ ﺟﻮﻳﻴﺪ .
🔸ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ [ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍﻱ ﻣﺤﺸﺮ ]ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ; ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .
📚(آیه :١٤۸)
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#حدیث_گرافی
💠امام حسین علیه السلام:
🔶هرگز سخن بيهوده مگوى؛ زيرا بيم گناه براى تو دارم و نيز هرگز سخن سودمند مگوى، مگر اين كه آن سخن به جا باشد🔶
🔷لا تَتَكَلَّمَنَّ فيما لا يَعنيكَ فإنّي أخافُ علَيكَ الوِزرَ، و لا تَتكَلَّمَنَّ فيما يَعنيكَ حتّى تَرى لِلكلامِ مَوضِعا🔷
📚ميزان الحكمه جلد10 صفحه190
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#طب_سنتی 🌱
🔶خواص میوه ها : 🍒آلبالو 🍒
🔺آلبالو میوهای با مزاج سرد و خشک است و برای گرممزاجان بسیار مناسب است.
🔻قابض، تقویتکننده معده و کبد گرم، رفع کننده تشنگی و مفید در اسهال و استفراغ صفراوی است.
🔺 مصلح آلبالو، عسل است.
#دکتر_خیراندیش
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣نماهنگ ویروس تردید
💬تردید و شک و تخریب در یک جامعه
⏱مدت زمان:۰2:25
💾حجم: 11mb
✅برگرفته از پایگاه پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهای
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#ختم_قرآن 🌸
#سوره_بقره
[...بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ...]
♡[...ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ...]♡
🧡وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ🧡
📌ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﺎ [ ﺑﺮﺍﻱ ﺳﻔﺮ ﻳﺎ ﻛﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ]ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻱ ، ﺭﻭﻳﺖ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍم ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ .
🔹ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻳﻦ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﻧﻴﺴﺖ .
📚(آیه: ١٤٩)
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#شهید_آبروی_خودرا_خرج_اسلام_کرد☝️
شهید هیچوقت از کمک به فقراو نیازمندان غافل نبود, 👌دریکی ازاین مواردنوروز 93بود که برای جمع اوری کمک به سطح شهررفتیم, ایشان به مغازه ها سرمیزدو با فروتنی تمام طلب کمک برای نیازمندان میکرد😊,کاری که من ازانجام دادنش خجالت میکشیدم واز رفتن داخل مغازه ها امتناع میکردم,❗️
درمواردی پیش می امدکه دست رد به سینه اش میزدند امابرایش اهمیتی نداشت وباگشاده رویی کارش راادامه میداد☝️, اینجا یاد این جمله شهید رجائی افتادم که وقتی پست نخست وزیری راقبول کردفرمودمن ازمال دنیاچیزی به جزاندک ابرویی ندارم که حاضرم ان را برای اسلام بگذارم
✅و شهید پویاایزدی به معنی واقعی ابروی خودرا برای این کارمی گذاشت, وجالبتر اینکه وقتی برای رساندن کمک درب خانه نیازمندی میرفتیم بااسرار به من میگفت شما کمک هارا ببر درخانه وبگواینهارا یک غریبه برای شما فرستاده وخودش جلونمی امد
#راوی_همرزم_شهید
🌹شهید مدافع حرم/ پویا ایزدی
🌷🌷🌷🌷🌷
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#تشرف آیت الله سید شهابالدین مرعشی نجفی خدمت امام زمان (عج)
شب به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمیآمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»
با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس میکردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش درون سرداب میپیچید و فضای ترسناکی ایجاد میکرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید؛ برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود و نمیدانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید، نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که میلرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم.
کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود.
در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث میشود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.»
حرفهایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟. هنوز در این افکار غوطهور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
منبع: کتاب تشرفات مرعشیه، تألیف حسین صبوری
(کتاب «تشرفات مرعشیه» شامل چهار حکایت از تشرف آیت الله سید شهابالدین مرعشی نجفی خدمت امام زمان (عج) است)
•┈••✾🍃 مجموعه میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
📢 دوستان عزیز و همراهان خوب کانال سلام. ✋
💥 کانال میقات الصالحین قصد داره ، به مناسبت
#هفته_عفاف_و_حجاب مسابقه برگزار کنه...
☑ مسابقه در دو بخش کودکان - نوجوانان و بزرگسالان می باشد.
⭕بخش اول :
ارسال عکس کودک یا نوجوانتون (دخترهای گلمون) که با حجاب در اجتماع حاضر میشن...📸
عکس رو با
#حجاب_آرامش_و_امنیت_من_و_جامعه به آیدی
زیر ارسال فرمایید
@ba_velaiat_ta_shahadat
⭕بخش دوم :
📜 مربوط به جوانان و بزرگسالان محترم میباشد.شما عزیزان میتونیداگه خاطره جالبی در رابطه با چگونگی با حجاب شدنتون ویا اثر خاصی که حجاب در زندگی شما داشته و یا دلنوشته ای در زمینه حجاب و عفاف دارید به آیدی زیر ارسال کنید
@ba_velaiat_ta_shahadat
📢از امروزتا 24 تیرماه فرصت دارید کارهاتون رو ارسال کنید.
🎊ان شاالله جوایزی به برگزیدگان اهدا خواهد شد.🎁
✨منتظر کارهای خوب شما عزیزان هستیم.😍
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
@Miqat96
May 11
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت۲۰
✅شب با همسرم صحبت می کردیم خیلی از مواردی که برای من پیش آمده باورکردنی نبود.
☘گفتم: لحظه آخر هم بهم گفتند به خاطر دعای همسر و دختری که در راه داری شفاعت شدی.
🔅 به همسرم گفتم این هم یک نشانه است اگر این بچه دختر بود معلوم می شود که تمام این ماجراها صحیح بوده..
🍂 در پاییز همان سال دخترم به دنیا آمد
♻️تنها چیزی که پس از بازگشت من از آن وادی ترس شدیدی در من ایجاد می کرد و تا چند سال من را اذیت میکرد ترس از حضور در قبرستان بود.
💥من صداهای وحشتناکی می شنیدم که خیلی دلهره آور و ترسناک بود.
🌴اما این مسئله در کنار مزار شهدا اتفاق نمی افتاد آنجا آرامش بود و روح معنویت که در وجود انسان ها پخش می شد.
🌼اما نکته مهم دیگری را که باید اشاره این است که در کتاب اعمال و در لحظات آخر حضور در آن دنیا،میزان عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم.
⚡️ به من چند سال مهلت دادند که آن هم به پایان رسیده و من اکنون در وقتهای اضافه هستم.
🔰اما به من گفتند، ما زمانی که شما برای صله رحم و دیدار والدین و نزدیکانت میگذاری جز عمر شما محسوب نمی کنیم. همچنین زمانی که مشغول بندگی خالصانه خداوند یا زیارت اهل بیت هستی این مقدار نیز جز عمر شما حساب نمیشود
🔆 یقین داشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است.
اما در روزگاری که خبری از شهادت نبود چطور این حرف را ثابت می کردم...
💠به همین خاطر چنین چیزی نگفتم اما هر روز که برخی از همکاران مرا میدیدم یقین داشتم که یک شهید را که تا مدتی بعد به محبوب خود خواهد رسید ملاقات می کنم.
💥احساس عجیبی در ملاقات با این دوستان داشتم می خواستم بیشتر از قبل با آنها حرف بزنم... یک شهید را که به زودی به ملاقات خدا میرفت میدیدم.
❄️ اما چطور این اتفاق می افتد آیا جنگی در راه است؟؟
🌾 چهارماه بعد از عمل جراحی، مهرماه سال ۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند می توانند ثبت نام کنند.
💐 جنب و جوشی در میان همکاران افتاد آنها که فکرش را میکردم همگی ثبتنام کردند. من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا پس از دوره آموزش تکمیلی راهی سوریه شوم.
✨ مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم.
هیچ علاقهای به حضور در دنیا نداشتم
🍃 مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم.
🌱 کارهایی را انجام دادم وصیتنامه و هر کاری که فکر میکردم باید جبران کنم انجام دادم.
🍀 آماده رفتن شدم، به یاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم با رفتن من موافقت نمی شد...
🖇ادامه دارد...
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#ختم_قرآن 🌸
#سوره_بقره
[...بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ...]
♡[...ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺭﺣﻤﺘﺶ ﺑﻲ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺵ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ...]♡
❤وَمِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ❤
📌[ ﺁﺭﻱ ] ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮﺟﺎ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺷﺪﻱ ، ﺭﻭﻳﺖ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ]ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻣﺴﺠﺪﺍﻟﺤﺮﺍم ﺑﮕﺮﺩﺍﻥ ; ﻭ [ ﺷﻤﺎ ﺍﻱ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ! ] ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ ، ﺭﻭﻳﺘﺎﻥ ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤﺎﺯ ] ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﻥ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ، ﺗﺎ ﻣﺮﺩم ﺭﺍ ﺟﺰ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ [ ﻟﺠﻮﺝ ، ﻣﺘﻜﺒﺮ ﻭ ﻳﺎﻭﻩ ﮔﻮ ]ﺑﺮ ﺿﺪ ﺷﻤﺎ ﺩﻟﻴﻞ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻧﻲ ﻧﺒﺎﺷﺪ .
🔹 [ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻧﮕﻮﻳﻨﺪ : ﺍﮔﺮ ﺁﻳﻴﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺭﺍ ﺍﺩﻋﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﻗﺒﻠﻪ ﺍﻭ ﻛﻪ ﻛﻌﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ؟ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻛﺘﺎﺏ ﻧﮕﻮﻳﻨﺪ : ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻱ ﻛﻪ ﺗﻮﺭﺍﺕ ﻭ ﺍﻧﺠﻴﻞ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺩﻩ ، ﻗﺒﻠﻪ ﺍﺵ ﻣﺴﺠﺪﺍﻟﺤﺮﺍم ﺍﺳﺖ ، ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻗﺒﻠﻪ ﻣﺎ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ، ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻧﻴﺴﺖ ; ] ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺘﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺘﺮﺳﻴﺪ ، ﻭ [ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻗﺒﻠﻪ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻌﻤﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﻣﻞ ﻛﻨﻢ ﺗﺎ [ ﺑﻪ ﺍﺣﻜﺎم ﻭ ﺳﻨﻦ ﺍﻟﻬﻲ ]ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻳﺪ .
📚(آیه :١٥٠)
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#حدیث_گرافی
💠امیرالمؤمنین عليه السلام:
🔸هركس خود را در راه اصلاح نفس خویش، در رنج افكند، به سعادت دست پیدا خواهد کرد🔸
🔹مَن أجهَدَ نَفسَهُ في إصلاحِها سَعِدَ 🔹
📚غررالحكم حدیث8246
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
@Miqat96 🍃✾••┈•
#شهیدانه🌸
#محسن_حججی
✍از همه خواهران و از همه زنان امت رسوال الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند، مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود، مبادا چادر را کنار بگذارید.
😍تولدت مبارک رفیق شهید❤
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
•┈••✾🍃@Miqat96 🍃✾••┈•
#حجاب تضمین کننده سلامت جامعه و مصونیت آن در برابر تهاجم فرهنگی است....
#روز_عفاف_و_حجاب
•┈••✾🍃 میقات الصالحین 🍃✾••┈•
@Miqat96 🍃✾••┈•
🍃السلام علیک یا اباصالح المهدی🍃
🌸عرض سلام و ادب و احترام 🌸
💢جلسه هجدهم آموزش نرم افزار پریمیر
(۲۱تیر۱۳۹۹)
🔺ان شاء الله هر سوالی داشتید میتونید داخل گروه مطرح کنید.
قرار همیشگی ما روز های زوج ساعت ۲۱
✅گروه پرسش و پاسخ نرم افزار 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/501350442C536614f186
◦•●◉مجموعه میقات الصالحین◉●•◦
◦•●◉@miqat96 ◉●•◦
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾