تاحسینهسترفیقدلمن ؛
میلهمراهشدنبادگراننیستمرا...🍃🙂
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
هدایت شده از فروشگاه میثاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا چشمیست خون افشان :)....
یکم محصولات فرهنگی هم بریم؟؟😍
🔺بهای جانماز با احترام : ۶۲ تومان😊🌹
مهر تربت دخیل پک دوتایی: ۶۰ تومان
مهر تربت دخیل تک: ۳۴ تومان
تسبیح مشکی: ۳۰ تومان
🔸قیمت کل پک(جانماز+مهر+ تسبیح) : فقط و فقط ۱۱۹ تومان😍
ولی نماز برکت زندگیه، سعی کنین همیشه سر وقت بخونین، با این جذابا هم بخونین 😉💚
بقیه طرح هاش هم به زودی میزاریم براتون
با ما همراه باشید....🌹
حمایت یادتون نره رفقا❤️
فروشگاه میثاق:
https://eitaa.com/misaghshopp
مارو به دوستانتون معرفی کنید.
آیدی ثبت سفارش:
@Miisaghshop
❌بخشی از سود خرید شما صرف امور خیریه میشه🙂
گروه فرهنگی جهادی میثاق🇮🇷
مرا چشمیست خون افشان :).... یکم محصولات فرهنگی هم بریم؟؟😍 🔺بهای جانماز با احترام : ۶۲ تومان😊🌹 مهر
رفقا فروشگاه میثاق محصولات فرهنگیش رو هم دوباره آورده براتون.
از دست ندید👌🏻❤️
حتما حمایت کنید🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حسین(ع)مژده دهید
که بهترین خواهر دنیا برایش آمده :)
السلام علیک یا زینب کبری(س)🌹
ولادت حضرت زینب(س) مبارک😍
#گروه_فرهنگی_جهادی_میثاق
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
گروه فرهنگی جهادی میثاق🇮🇷
🌙🍃🌸🍃✨ 🍃🌸 🌸 🍃 ✨ دوستت دارم..به یک شرط [زندگینامه شهید مدافع حرم، پژمان توفیقی] #پارت_چهلوسوم - م
🌙🍃🌸🍃✨
🍃🌸
🌸
🍃
✨
دوستت دارم..به یک شرط
[زندگینامه شهید مدافع حرم، پژمان توفیقی]
#پارت_چهلوچهارم
- کیه؟
- نشناختیش؟ پژمانه!
- عامو پژمان که اهل ای خلافا نبود!
زدند زیر خنده.لبهای من هم بین استغفرالله گفتنهای توی قنوت،هی به خنده گشاد میشد.
کمکم بچه ها با خمیازه کشیدن،باز به اتاقهای خودشان برگشتند تا بخوابند. بعد از نماز باید میرفتم سر پست.
صبح از ساختمان زدم بیرون و به سراغ موتورم رفتم.دیروز یک صدای اضافهای میداد.نشستم تا دستکاریاش کنم ببینم مشکل از کدام قسمتش است.
- عامو،ای موتورو،دل و جیگر نموند براش!
بهرام بود.با آن قد بلندش بالای سرم ایستاده بود.
خندیدم و به بدنه موتور دست کشیدم.
- میخوام اینقدر بهش برسم که موقع عملیات،مثل مرد هوامون رو داشته باشه.
دستمالی از جیبم بیرون آوردم و سر و رویش را تمیز کردم.
- خب بیا یه دستی هم به این موتور ما بکش ببین چشه؟
بلند شدم و به دنبالش رفتم.چند متر آن طرفتر از ساختمان،کنار چند تا تویوتا گذاشته بودش.سوارش شدم و چند بار پدال را زدم،ولی روشن نشد. بهرام متعجبانه گفت:«باکش هم پره،نمیدونم چرا روشن نمیشه.»
ابزار مورد نیاز را برایم آورد.خم شدم و کاربراتورش را درآوردم و با کمی بنزین شستم تا خاک آشغالها بریزد. وقتی کارم تمام شد،با دستمالی پاکش کردم و سر جایش نصبش کردم.
- حالا بشین پشتش که مثل جت میره.
سوار شد و با اولین فشار روی پدال، موتور روشن شد.همینطور که میرفت دستی تکان داد و با صدای بلند گفت:«توفیقی،خدا توفیقت بده!» رفتم توی ساختمان؛ سراغ علی بازیار، قرار بود با هم همکار شویم؛ اگر عملیاتی شد،من هم کمکیاش باشم و هم رانندهاش.اتاقش طبقه همکف بود. پتو را کنار زدم.رفتم تو و بلند سلام کردم.فقط یک نفر توی اتاق بود که با تعجب نگاهم کرد و پرسید:«شما؟»
باز هم با صدای بلند گفتم:«پژمانم.»
- نمیشناسم.برو بیرون،در بزن بعد بیا تو!
رفتم بیرون.اتاقها که در و دربند نداشت.چند ضربه محکم به پتو زدم و رفتم داخل.باز همان سلام و سؤال و جواب.
- با کی کار داری؟
- على بازيار.
لبهایش داشت به خنده باز میشد که علی آمد تو.
- پژمان تو اینجایی؟بیا بریم؛ بچهها جمع شدن.
برای کسی که توی اتاق بود دستی تکان دادم ورفتیم بیرون.پنجاه متری از ساختمان فاصله گرفتیم تا به بقیه رسیدیم.پنج نفر آماده آموزش خمپاره ۶۰ چریکی بودیم.علی گلوله خمپارهای را از توی جعبه برداشت و به طرفمان گرفت.اولاجزایش را تشریح کرد.
- این از سه قسمت تشکیل شده؛ دنباله،بدنه و ماسوره. موقع شلیک هم طبق مسافتی که میخوایم عمل کنیم،یه خرج روی دنباله میذاریم.
هرقسمت را با دست نشان داد.
- برای شلیک کردن باید گلوله را از قسمت دنباله وارد قبضه کنیم.
با دقت به حرفهایش گوش میدادیم.مثل زمان مدرسه نبود که خیلی از درسها به دردمان نمیخورد.
اینجا تا کاربلد نمیشدی،خریدار نداشتی.آموزش تئوریاش نیم ساعتی طول کشید و نوبت به مرحله عملی و هیجانی کار رسید.روی زمین نشست. خرج ۱ روی گلوله انداخت.ضامن گلوله را کشید.زاویهیاب روی قبضه را تنظیم کرد.
قبضه را محکم با یک دست و سینه پایش نگه داشت.گلوله را توی قبضه انداخت و شلیک کرد. صدایش بدک نبود.کی عملیات میشد که من این قبضه را به دست بگیرم و به طرف دشمن شلیک کنم؟!
****
چند روزی ازش بیخبر بودم.دیگر داشتم دیوانه میشدم.کارم فقط شده بود گریه کردن.به تماسهای روزانهاش عادت کرده بودم و حالا داشت عادتم را به هم میریخت و مریضم میکرد.آنقدر لوسم کرده بود که نمیتوانستم نبودش را تحمل کنم. دلم برای تعریف کردنهایش تنگ شده بود.همان عید سال اول که به بوشهر رفتیم،کنار دریا یک قسمتی را مخصوص جت اسکی قرار داده بودند که آدم را خیلی وسوسه میکرد. چشمم را به کسانی دادم که سوارش شده بودند و توی آب با سرعت میرفتند.آنقدر هیجان داشت که صفش،خیلی طولانی شده بود.پژمان دستم را به طرفشان کشید.
- من با چادر که نمیتونم سوارش بشم.
براندازم کرد و گفت:اگه تو نیای منم نمیرم.
نگاه مشتاقم را دیده بود.
- بابا تو برو.اشکالی نداره؛من که ناراحت نمیشم.
همینطور نُچ میگفت و سرش را بالا میداد.از لذت جت اسکی انصراف دادیم و سوار قایق شدیم.من روی صندلی پایین نشستم و پژمان هم پشت سرم.من را بین زانوهایش،محکم گرفته بود.پیمان و طاهره هم کنارم جاگیر شدند.مادر و آقاجان و پدرام هم روی آخرین قسمت نشستند..
#بهروایت همسر شهید،طاهره خوبکار
📌ادامه دارد..
روی لینک زیر بزنید و هرشب با ما همراه باشید..👇
#گروه_فرهنگی_جهادی_میثاق
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✨
🍃
🌸
🍃🌸
🌙🍃🌸🍃✨
پایان فعالیت❗️
امروز وزنه را بلند میکنی و همه برای تو کف میزنند؛به یاد روزی هم باش که حتی نمیتوانی قاشق را بلند کنی!
به نعمت ها،به مقام،عناوین،مدرک وهیچ چیزی مغرور نشـویم..!☺️
شبتون آروم..التماس دعا✨
اینجایکیمنتظراومدنته🌱👀
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
هر صبح پلکهایت
فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند که سطر اول همیشه این است:“خدا همیشه با ماست”
صبح پاییزی زیباتون بخیر👤💚
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بھحسینمژدہدهید!
کہبهترینخواهردنیا
برایشآمدهاست:)🧡
#ولادتحضرتزینبمبارڪباد؛
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
کسی که وقت سحر سخت کوش و بیدار است
فرشته ایست که نام خوشش پرستار است
سلامتی وجودش بخواهم از یزدان
یقین که حافظ او، ذات پاک دادار است
روز پرستار مبارک 🌹🎆
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نصب کتیبه ویژه ولادت حضرت زینب(س)
🔹به مناسبت ولادت حضرت زینب(س)، کتیبهای به نام ایشان بر ایوان طلای صحن انقلاب حرم مطهر رضوی نصب شد.🙂
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
﷽۲۸ آبان
🌿🌸 جسم کویر مدینه پر شکوفه میشود
که خدا به آل حیدر دختری بینظیر میدهد.
دختری با رسالتی سترگ و عزمی راسخ
برای به سرانجام رساندن پیامی
برای تمام قرنها و تمام انسانها
🌿🌸ولادت حضرت زینب (س) و روز پرستار مبارک
السلام علیک یا زینب کبری(س)
🌿گروه_فرهنگی_جهادی_میثاق 🌸
__________________________________________________
#یازینب #یاحسین #ولادت #ولادت_حضرت_زینب #روزپرستار #گروه_فرهنگی_جهادی_میثاق #آبان #پرستار #ولادت #زینب #مناسبت
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️یا زینب
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلامعلیکیاسیدةالزینب🤍
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
ء . فقط به عشقِ شهدا بیا مشتی ؛
خبری از عشقای دنیوی نیست اینجا :)🖤
- https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9 .
#خداییعضوکانالشهداشدنسخته؟!🥲
گروه فرهنگی جهادی میثاق🇮🇷
شُهدا خیلیها رو صدا میزنن
ولی فقط عدهای میشنوند و دعوت
شُهدا رو لبیک میگن😔💚
- https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9 .
#شهیدابراهیمهادی دعوتت کردھ .☝️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ها را میشمارم ثانیه به ثانیه
زندهام یک سال را تنها به عشقِ اربعین:)))
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
گروه فرهنگی جهادی میثاق🇮🇷
🌙🍃🌸🍃✨ 🍃🌸 🌸 🍃 ✨ دوستت دارم..به یک شرط [زندگینامه شهید مدافع حرم، پژمان توفیقی] #پارت_چهلوچهارم -
🌙🍃🌸🍃✨
🍃🌸
🌸
🍃
✨
دوستت دارم..به یک شرط
[زندگینامه شهید مدافع حرم، پژمان توفیقی]
#پارت_چهلوپنجم
دسته را کشید و همزمان چشمهای من هم بسته شد، چون نمیتوانستم جیغ بزنم و داد و بیداد کنم،دستهایم را توی هم مُشت کرده بودم و فشار میدادم.همینطور گازش را گرفته بود و مستقیم میرفت.یکدفعه با همان سرعت،قایق را کج کرد تا دور بزند که با حس کردن برخوردی و شنیدن صدایی،چشمهایم را باز کردم.
پیمان و طاهره کف قایق افتاده بودند و داشتند خودشان را جمع میکردند. من و پژمان هم از خنده دلمان را گرفته بودیم و نمیتوانستیم کمکشان کنیم.صدای مامانش بلند شد که دستشان را بگیریم.پژمان رو به پیمان کرد؛
- من که بهت گفتم زنت رو با پاهات بگیر کهنیفته.
بعد لحنش را عوض کرد.
- البته سارای من خودش شیره و میدونه چیکار کنه که نیفته.
طاهره سر جایش نشست و با خنده گفت:«کی بشه سارای تو؟ آسمون پاره شده و فقط یه سارا افتاده پایین!
پیمان هم به دفاع از زنش آمد تا پژمان را شکست دهند.
- این قدر فیس زنت رو نده زن من همه چیزش بهتره؛هم اخلاقش هم دست پختش.برای خودش کدبانوییه.
صوت بدون تصویر پژمان را داشتم.
- دنیا یه طرف سارا هم یه طرف.
آنقدر ازم تعریف میکرد که داشت باورم میشد،دوست داشتن من را با چیزی عوض نمیکند،اما حالا با رفتنش،اشتباهم را به رخم میکشید. بعد از چند روز که خون به دلم کرد، بالاخره زنگ زد و باز هم بدون تصویر بین گریه کردن،نفسی گرفتم و گفتم: چرا بهم زنگ نزدی؟ تو که میدونی همهش استرس دارم و حالم بد میشه. تو که میدونی طاقت نمیآرم.»
به گریهام ادامه دادم.
- الهی فدات بشم.جامون رو عوض کرده بودیم و تلفن نداشتیم.
این حرفها فایدهای نداشت.این چهار روز تا مرز مردن رفته بودم.همان روز آقاجان زنگ زد.فهمیده بود که پژمان رفته است.ایمان بالأخره بهشان گفته بود.بعد از آن به خانهمان برگشتم و آقاجان و مرتضی شبها میآمدند پیشم.
هر شب مقابلتقویم سال نودوچهار روی دیوار آشپزخانه میایستادم و روی روزهای رفته را با خودکار ضربدر میزدم.روز موعود را هم با کشیدن یک قلب قرمز نشانه کرده بودم.
****
خیلی دلم تنگ شده بود،اما هر چه صبر میکردیم از عملیات خبری نمیشد.چهل روزی گذشته بود که اعلام کردند هر کس میخواهد برگردد،بیاید اسم بنویسد.من هم همین کار را کردم.دیگر فقط ذهنم به برگشتن فکر میکرد.قرار بود شب برویم فرودگاه حلب و بعد هم پرواز.سوار موتور شدم تا
بروم قسمت ادوات،از بچهها خداحافظی کنم.بیرون ساختمان دور آتش نشسته بودند.
- سلاااام،سلااااام سلام.
به کمر و شانه و بازوی هر کدامشان مشتی زدم و رد شدم.
- وای،ای پژمانو هر چی نیگا میکنی تو حرکته.
یی ثانیه هم آروم نمیگیره یی جا بیشینه.
داشتم به حرص و جوش خوردن بهرام می.خندیدم که حاجی با یک چوب باریک،آتش بیحال توی پیت روغنی را هم زد.
- این هم نفسای آخرشه.
نگاهی به اطراف انداختم.کنار ساختمان روبهرویی یک چیزهای قهوهای رنگی دیده میشد.راه که افتادم صدای بهرام درآمد.
- نیگاش کن،بازم رفت.
به ساختمان چند طبقه نزدیک شدم. چند تا تیکه چوب را که کنار دیوار افتاده بود برداشتم و به طرف بچهها برگشتم.
- نه خوشم اومد،به ای میگن آچار فرانسه! دستت درست.
بهرام بود که از حرف قبلیاش پشیمان شده بود و حالا داشت تشویقم میکرد.چوبها را ریختم توی پیت روغنی و کنارشان نشستم.بهرام از گرمای آتش تازه،خوشحال شده بود. اما اخمهای حاجی توی هم رفته بود. رو به صورت گرد و سفید و تپلش لبخندی زدم تا تغییر حالت دهد.
- پژمان اینجا هر کی به وظیفهای داره وباید طبق وظیفهاش کار کنه.تو عملیات هم هر کی باید فقط کار خودش رو انجام بده.
انگشت گوشتالود سبابهاش را تکان داد که خط ونشان بکشد.
- نبینم تو عملیات هر چیزی کم اومد، تو پاشی بری دنبالش!
دستم را گذاشتم روی دستش و گفتم: «تو فقطخوف نکن؛ من امشب رفتنیام.»
دستانش را رو به آسمان گرفت و خدا را شکر کرد.
- ترس جون تو رو بیشتر از جون خودم داشتم؛از بس به قول بهرام آروم نمیگیری.
تا وقت اذان مغرب پیش بچهها بودم و بعد برگشتم ساختمان خودمان.نماز را خواندیم و سریع وسایل را جمع کردیم و سوار ماشین شدیم.هنوز به فرودگاه نرسیده بودیم که خش خش بیسیم بلند شد.
- تو فرودگاه درگیری شده،برگردین. هواپیما امشب پرواز نمیکنه..
#بهروایت همسر شهید،طاهره خوبکار
📌ادامه دارد..
روی لینک زیر بزنید و هرشب با ما همراه باشید..👇
#گروه_فرهنگی_جهادی_میثاق
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✨
🍃
🌸
🍃🌸
🌙🍃🌸🍃✨
پایان فعالیت❗️
آرامش آسمانِ شب
سهم قلبتان
و خداوند روشنی
تمام لحظه هايتان باشد
در این ساعات پایانی شب
آرزو دارم
غیر ازخدا محتاج کسی نشوید.🙃
شبتون پرنور..التماس دعا✨
اینجایکیمنتظراومدنته🌱👀
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
یلدا به شرط مهربونی🍉
🔹امسال هم مثل سالهای گذشته حال خوب یلدارو با نیازمندان قسمت کنیم.
🔻در صورت توان لباس گرم نو و یا در حد نو تهیه کنید و به دست ما برسونید که بتونیم توسط شما لبخندی روی لب این عزیزان بکاریم و زمستون سرد پیش رو پشت سر گذاشته شه براشون.
🔺به همراه بسته های یلدایی تقدیمشون میشه.
🔹منتظر کمک های سبزتون هستیم🌹
#گروه_فرهنگی_جهادی_میثاق
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
یلدا به شرط مهربونی🍉
🔹امسال هم مثل سالهای گذشته حال خوب یلدارو با نیازمندان قسمت کنیم.
🔻پذیرای نذورات نقدی و غیرنقدی شما هستیم.
#برای_خدا
#برای_مردم
۵۸۹۲۱۰۷۰۴۵۲۷۳۴۶۶
به نام: گروه فرهنگی جهادی میثاق
🔹منتظر کمک های سبزتون هستیم🌹
#گروه_فرهنگی_جهادی_میثاق
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
این یک روز جدید زیبا است، اجازه نده که انرژی منفی وارد ذهن تو شود. مثبت باش و همه چیز خوب خواهد بود.
صبح پاییزی خوبی داشته باشید🌹🎆
𝐣𝐨𝐢𝐧↴
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌻↳|http://eitaa.com/misagh_group1
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄