متاسفانه بی قراری و آب نمک های چشم بیشتر شد. میخواهم بگویم که روح، بازی خورده ی دنیای دیجیتال بود. اگرنه حد بیقراری واقعی همین است.
میثاق
انسان معاصر رنجدیده از فضای سرد و خشک غرق شده در دیجیتال دنیا، روحش را فقط نوشتن در همین فضای سرد و
با سیستم برایتان مینویسم
اما راحت نیستم
شاید به دنیای وبلاگ نویسی برگردیم
بی صدا
آرام
به دور از چشم های خیره شده
دلم نمی آید حالا که هستم در باب مسائل این روزها چیزی نگویم
طالبان، چیزی نیست که به سادگی بتوانیم از تحلیل خط فکریشان برآییم
شما باید فرض را بر این بگیرید که ایران با طالبان سلفی و وهابی هیچ رابطه ای ندارد!
اما خب شاید ایران اینقدر نفوذ داشته باشد که بین طالبان و نئوطالبان شکاف ایجاد کند. (فقط تحلیل شخصی است. همین)
به هرحال چیزی که همه باید بدانند این است که آمریکا اینقدر ذلیل شده که هرکس میرسد یک لگدی میاندازد و بهش میگوید: چخه!
امیدواریم مایکل دندریا هم سقط شده باشد. آبی بر جگر سوخته مان است... آبی بر جگر سوخته ی داغ حاج عماد مغنیه کشیده مان...
حکمت خدا...
دقیقا یک دقیقه بعد از این دیالوگی که نوشتم و هی تو مغزم تکرار میشد بهم پیامک دادن حاج اصغر آقا امروز شهید شدن...
شهید اصغر پاشاپور...
منکه مع الاسف بخاطر ناپرهیزی این چند روز و سرماخوردگی احتمالا از حضور در راهپیمایی معذورم
من بجای شما دعا کردم
شما جای من مرگ بر امریکا بگید