eitaa logo
میثاق منطقه خوزستان
167 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
29 فایل
میثاق شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت منطقه خوزستان کانال خبری / تحلیلی
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ ۴۴ ساعت ایستادگی در چهارزبر؛ وقتی خاکریزها فروغ منافقین را خاموش کردند 🔶 فرمانده تیپ ۱۲ قائم(عج) در دوران دفاع مقدس با اشاره به غیرت و ایثار رزمندگان تیپ ۱۲ قائم (عج) در تنگه استراتژیک چهارزبر گفت: منافقین دست‌بردار نبودند و قصد داشتند خط را بشکنند. نیروهای گردان روح‌الله، حملات آن‌ها را در جاده با انهدام تعدادی از خودروها و نیروهایشان با شکست مواجه کردند. تا ساعت حدود ۳ بعدازظهر، منافقین هنوز یال‌های جلویی چهارزبر را در اختیار داشتند. بعد از شناسایی‌هایی که نیروهای اطلاعات انجام دادند، با تلاش نیروهای تیپ و یک گردان از قرارگاه، عملیات برای بازپس‌گیری ارتفاعات شروع شد. ❇️ کانال خبری / تحلیلی «میثاق» منطقه خوزستان ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ┏━━━━━━┓ 🆔 @misagh_kh_ioptc ┗━━━━━━┛ ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
42.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ روایت صوتی سردار سرلشکر شهید نورعلی شوشتری فرمانده عملیات مرصاد 🔶روایت صوتی سردار سرلشکر شهید نورعلی شوشتری فرمانده قرارگاه مقدم سپاه در غرب کشور همزمان با تهاجم منافقین و فرمانده ارشد سپاه در عملیات مرصاد. ❇️ کانال خبری / تحلیلی «میثاق» منطقه خوزستان ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ┏━━━━━━┓ 🆔 @misagh_kh_ioptc ┗━━━━━━┛ ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✳️ ۵ مرداد ۱۳۶۷ سالروز عملیات پیروزمند مرصاد .... 💠 خاطره كارگردان انقلابى "ابراهيم حاتمى كيا" از عملیات مرصاد 🔹من به عنوان فیلم ‌بردار برای عملیات مرصاد رفته بودم. از طریق کرمانشاه که وارد شدیم، سر و وضعمان همان سر و وضع معمولی بود؛ لباسهای خاکی و همان شکلی که بچه‌ های بسیجی آن فضا داشتند. به شهر که وارد شدیم، دیدم شهر به طرز عجیب و غریبی تفاوت دارد و اصلاً همان حسی را که در اوایل جنگ در اهواز دیده بودم اینجا هم تقریبا توی فضای شهر حس می‌ شد. ▪️همان اوایل به ما گفتند: «لطفا بروید، ریشهایتان را بزنید و لباسهایتان را هم عوض کنید». یعنی باید لباسهای خاکی‌ ای را که تنمان بود عوض می‌ کردیم. خب ما مقاومت کردیم. فکر می‌ کردیم برای چه باید اینجا ریشمان را بزنیم یا لباسهایمان را عوض کنیم! گفتند: «شهر آلوده است» و معنایش این است که الان منافقین داخل شهر شده‌ اند و تیپهایشان را شبیه ماها کرده ‌اند و الان این طوری قاطی ماها هستند. 🔸از آن لحظه ‌ای که این حرف را شنیدم یک مرتبه احساس کردم که یک طور دیگر دارم به شهر نگاه می‌ کنم. انگار پرده ‌ای از جلوی صورتم افتاد. باز مقاومت می‌ کردم تا اینکه بالاخره عزیزی که همراه ما بود، ما را وارد یک مدرسه کرد. دیدم عده‌ ای ردیف، گوشه دیوار ایستاده ‌اند. تعدادشان خیلی زیاد بود. اصلاً انگار آینه بودند. ▫️....تیپها دقیقاً مثل ما: لباسها، لباسهای خاکی و موها درست شبیه مال ما. همه‌ شان جزء منافقین بودند. از آن لحظه به بعد دیدم دیگر نمی‌ توانم به هر کسی اعتماد کنم. چیزی که توی جنگ به آدم آرامش می‌ دهد این است که وقتی عزیزی از کنارت رد می‌ شود، بدون اینکه بدانی اسمش چیست و یا از کدام ناحیه ایران آمده، می‌ دانی که سر یک چیز مشترک با او متفق‌القول هستی؛ همه به سمت یک جهت حمله می‌ کنیم. آن وقت دیگر حتی نیازی به حرف زدن نیست؛ اشاره‌ ها هم معنا پیدا می‌ کند. حالا به یکباره می‌ دیدم شهر عوض شده. 🔺آن روز، روز خیلی بدی بود.... برای تهیه فیلم از عملیات مرصاد که رفته بودیم. چندین بار من را به عنوان منافق گرفتند و گذاشتند گوشه دیوار؛ در حد اعدام! ماشین ما رزمی نبود. یک مرتبه ماشین را نگه می‌ داشتند و به روی ما اسلحه می‌ کشیدند. 💢یکی دو بار اصلاً قبل از اینکه حرف بزنیم، ما را پیاده کردند. گلنگدن‌ها را کشیدند که ما را به رگبار ببندند و ما هی داد زدیم که به خدا از گروه «روایت فتح» هستیم. بعد از آن مجبور شدیم در و دیوار ماشینمان را پُر کنیم از اسامی «گروه روایت فتح» و «گروه تلویزیونی روایت فتح» که لااقل از دور ما را نزنند!» 🔸 کتاب «عملیات مرصاد و سرنوشت منافقین» نوشته محمدعلی صدرشیرازی ❇️ کانال خبری / تحلیلی «میثاق» منطقه خوزستان ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ┏━━━━━━┓ 🆔 @misagh_kh_ioptc ┗━━━━━━┛ ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✳️ ۵ مرداد ۱۳۶۷ - سالروز عملیات پیروزمند مرصاد خاطره ای از شهيد على صياد شيرازى از عمليات مرصاد: 🔹شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خوردوهایی که در انتظار جا به جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. ▫️بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک و نيم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است. 🔸ساعت ٥ به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است. چاره‌ای نداریم هليکوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد؛ ابتدا خودم با یک هلی کوپتر ٢١٤ برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم. ▪️صبح روز ٥ مرداد عملیات با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. 🔺همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروه‌ های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی مى توانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضی هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند. 🔹عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه_اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند. ▫️حالا من از این عملیات نتیجه می گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هر زمان طوری مقدر می کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود.... ❇️ کانال خبری / تحلیلی «میثاق» منطقه خوزستان ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ┏━━━━━━┓ 🆔 @misagh_kh_ioptc ┗━━━━━━┛ ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ حورُ العین‌ ▫️همه‌ گردان‌ها این‌ رسم‌ را داشتند. فقط‌ ما نبودیم‌. اصلاً در کل‌ جبهه‌ها این‌ رسم‌ بود که‌ شب‌ها قبل‌ از خواب‌، سوره‌ "واقعه‌" را دست‌جمعی‌ می‌خواندند. صفایی‌ هم‌ داشت‌. 🔸همه‌ دورتادور چادر می‌نشستیم‌ و باهم ‌شروع‌ می‌کردیم‌ به ‌خواندن‌: "اعوذوا بالله‌ من‌ الشیطان‌ الرجیم‌ ... بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌ ... اذا وقعت‌ الواقعه‌ ... لیس‌ لوقعتها کاذبه‌ ..." 🔸میان‌دار چادر ما "ابوالفضل‌ نقاد" بود. سوره‌ را می‌خواندیم‌، تا می‌رسیدیم‌ به‌: "و حورُ العین‌ ... کامثال‌ اللولؤ المکنون‌ ..." ابوالفضل‌ شیطنت‌ می‌کرد و "حورُ العین"‌ را چند دقیقه‌ای‌ کش‌ می‌داد و با زبان،‌ دور لبانش‌ را خیس‌ می‌کرد و "بَه‌بَه‌" می‌گفت‌. 🔸همان‌ شد که‌ تصمیم‌ گرفتیم‌ کاری‌ کنیم‌ تا این‌ عادت‌ از سرش‌ بپرد. علت‌ فقط‌ این‌ نبود، بعضی‌ وقت‌ها بحث‌های‌ کش‌دار و طولانی‌ ایدئولوژیک‌ او، سر همه‌ را درد می‌آورد و تا نیمه‌های‌ شب‌ مزاحم‌ خواب‌ دیگران‌ می‌شد. 🔸تصمیم‌ گرفتیم‌ تا دهان‌ ابوالفضل‌ به‌ صحبت‌ باز می‌شود، همه‌ باهم صلوات‌ بفرستیم‌ و این‌کار را کردیم‌. ابوالفضل‌ سلام‌ می‌کرد، صلوات‌ می‌فرستادیم‌. خداحافظی‌ می‌کرد، صلوات‌ می‌فرستادیم‌. خلاصه‌ تا لبانش ‌می‌جنبید، همه صلوات‌ می‌فرستادند. 🔸یک‌ هفته‌ای‌ این‌ وضع‌ ادامه‌ داشت ‌تا این‌که‌ نقاد تسلیم‌ شد و گفت‌: ـ باشه‌ ... باشه‌ ... دیگه‌ حورُ العین‌ رو کِش‌ نمی‌دم‌ ... چَشم‌ ... فهمیدم‌ ... دیگه‌ بحثای‌ طولانی‌ راه‌ نمی‌اندازم‌ ... باشد دیگه‌ از ساعت‌ 9 شب‌ خاموشی‌ بزنید، منم‌ ساکت‌ می‌شم‌ ... قبول‌؟ 🔸حدود 30 سال بعد فهمیدم ابوالفضل، اوایل انقلاب از هواداران منافقین (مجاهدین خلق) بوده و مدتی هم در زندان اوین بوده؛ سپس توبه کرده و عازم جبهه شده است. 🔸ابوالفضل نقاد متولد 1338 روز چهارشنبه 5 مرداد 1367 در عملیات مرصاد در اسلام‌آباد به‌ دست منافقین خائن به وطن، به شهادت رسید. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ی 26 ردیف 14 شماره‌ی 30 ♦️پیام شهید ابوالفضل نقاد به خانواده اش: "در نبود من شیرینی پخش کنید و شهادت مرا تبریک عرض کنید که انشا الله من برای شما با قیامت الصالحات و ذخیره الآخره باشم و بتوانم شفیع شما در آن دنیا باشم انشا الله تعالی. من از افرادی که امام خمینی را یاری نمی کنند بی زاری می جویم و آنها را دعوت به اصلاح و تهذیب نفس و متهذب شدن میکنم." 🔸راستی‌ ابوالفضل‌ نگفتی‌ از حورُ العین‌ چه‌ خبر؟ چیزی‌ گیرت ‌اومد؟ 🔸(حمید داودآبادی) ❇️ کانال خبری / تحلیلی «میثاق» منطقه خوزستان ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ┏━━━━━━┓ 🆔 @misagh_kh_ioptc ┗━━━━━━┛ ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵 جوانی که خاک پای همرزمانش را بوسید 🌷 علي زنگنه از در بيرون رفت، چند جفت پوتين در دستش بود كه وارد چادر شد.در حالي كه اشكش همچون باران بهاري جاري بود كف خاكي پوتين‌ها را بوسيد، به لبانش كشيد و گفت: من خاك پاتونم، من غلامتونم، به خدا افتخار مي‌كنم خاك كف كفشاتونو بمالم به صورتم !!! ادامه ماجرا👇👇
«علی زنگنه» جوان ساده‌دل، پاک و درعین حال شجاعی بود که قبلاً در گردان شهادت با او همرزم بودم. بچه‌هایی که در عملیات بدر همراه علی بودند، از رشادت و حماسه‌آفرینی او زیاد صحبت می‌کردند و این‌که در عملیات، چندین تانک را منهدم کرده بود. علی خیلی دل‌رحم و زودرنج بود. شب در چادر نشسته بودیم که علی از چادر فرمادهان بیرون آمد و وارد چادر ما شد. بغض گلویش را گرفته و اشک در چشمانش حلقه زده بود. نمی‌توانست خودش را کنترل کند. قرآن‌ها جلومان باز بودند و طبق روال هر شب، درحال قرائت سوره‌ی واقعه بودیم. نگاهی به همه‌ی بچه‌ها انداخت. خوب که همه را از نظر گذراند، گفت: باشه، دمتون گرم. من چه بدی در حقتون کردم که می‌روید پهلوی برادر یاسر می‌گید علی همه‌ش شوخی می‌کنه؟ اذیت می‌کنه؟ خب اگه من بد هستم، اول به خودم بگین. گریه‌اش درآمد و ادامه داد: من همه‌ی شما رو دوست دارم. به‌خدا من خاک پای همه‌تونم. من اگه شوخی می‌کنم، واسه اینه که می‌خوام خوش باشیم. سراسیمه از در بیرون رفت، چند جفت پوتین در دستش بود که وارد چادر شد. درحالی که اشکش جاری بود، وسط جمعی که نشسته بودیم ایستاد. کف خاکی پوتین‌ها را به سرو صورتش مالید، بوسید، به لبانش کشید و گفت: من خاک پاتونم، من غلام‌تونم. به‌خدا افتخار می‌کنم که خاک کف کفشاتون رو بمالم به صورتم. «ابوالفضل نقاد» و «ابراهیم احمدی‌نژاد» بلند شدند و جلوی او را گرفتند. گریه‌اش شدیدتر شد. همه مات و مبهوت از آن‌چه می‌گذشت، به او نگاه می‌کردیم. به‌زور که آوردیمش‌ داخل‌ چادر، رفت سراغ‌ ساکش‌. زیپ‌ آن‌ را باز کرد و هرچه داخلش‌ بود، وسط‌ چادر خالی‌ کرد. بچه‌ها مبهوت‌ ماندند که‌ قصد علی‌ از این‌ کار چیست‌؟ ضبط‌ صوت‌ کوچک‌ (میکروضبط‌) خود را برداشت‌، رو به‌ حسین‌ کرد و گفت‌: بیا داداش، از این ضبط‌ صوت‌ خوشت‌ می‌اومد؟ بیا بگیرش. نگو نه‌. خودم‌ دیدم‌ خوشت‌ اومده‌ بود. دست مرا گرفت‌ و دو بلندگوی‌ استریویی‌ کوچک‌ ضبط‌ را میان دست‌هایم‌ گذاشت‌ و گفت‌: بیا داداش‌ جون‌، اینم‌ مال‌ تو. ضبطش‌ مال‌ اون‌، بلندگوش‌ مال‌ تو. تو ضبط‌ داری‌. اینم‌ می‌دم‌ هر وقت‌ باهاش‌ نوارای‌ آهنگران‌ رو گوش ‌کردی، ‌ یاد منم‌ باشی‌. اون‌ وقت‌ برام‌ فاتحه‌ بخونی‌. گریه‌ام گرفته‌ بود. چرا این‌ جوری‌ می‌کرد؟ پیراهن‌ نظامیش‌ را به یک‌ نفر داد. شلوار نویش‌ را به‌ دیگری‌. جز یک‌ دست‌ لباس‌، دیگر چیزی‌ داخل‌ ساکش‌ نبود. آن‌ وقت‌ بود که‌ لبانش‌ به‌ خنده‌ باز شد، ولی‌ اشک‌ هنوز از گوشه‌ی‌ چشمانش‌ جاری‌ بود. رو کرد به‌ بچه‌ها و با تبسمی‌ زیبا گفت‌: حالا از من راضی‌ هستید؟ به‌خدا چیز دیگه‌ای‌ ندارم وگرنه‌ برای یادگاری‌ می‌دادم‌ به‌ شما. ولی‌ خداوکیلی‌ اگه‌ به‌ هر کدوم‌ شما بی‌تربیتی‌ یا بی‌ادبی ‌کردم، ‌ منو ببخشید و حلالم‌ کنید. خداوکیلی‌ حلالم ‌کنید. باشه‌؟ و حالا این‌ ما بودیم‌ که‌ با گریه‌ او را در آغوش‌ گرفته بودیم‌ و می‌بوسیدیم‌. صورت‌ زیبایش‌ بوی‌ خاک‌ می‌داد؛ خاک‌ کف‌ پوتین‌ بچه‌ها. از فردای آن شب، علی دیگر علی قبلی نبود. کم‌تر شوخی می‌کرد و دیگر مثل همیشه، خنده بر لبانش نقش نمی‌بست. بهمن ۶۵ میانه‌ی عملیات کربلای‌ ۵‌، سیدمحسن‌ موسوی را که دیدم، گفت‌: علی‌ زنگنه‌ هم‌ پرید، بغضم‌ که‌ تا آن‌ لحظه‌ فروخورده‌ بودمش‌، ترکید. سید سرش را پایین انداخت‌ و گفت‌: تا صبح‌ پیاده‌روی‌ کردیم‌ که رسیدیم‌ وسط‌ خاکریزهای‌ عراق‌. نمازصبح‌ رو که‌ خوندیم‌، با صدای‌ تانک‌ها که‌ به‌طرف خاکریز می‌اومدن‌، آماده‌ حمله‌ شدیم‌. تا چشم‌ کار می‌کرد، تانک‌ بود که‌ می‌اومد. قرار شد بچه‌ها برن اون‌طرف‌ خاکریز و هر کدام‌ تانکای‌ جلویی‌ رو بزنن. همه‌ی بچه‌ها که‌ سی‌ چهل‌ نفر بیش‌تر نمی‌شدیم‌، توی‌ دشت‌ که‌ از کف‌ دست هم صاف‌تر بود، پخش‌ شدند و جلوی‌ تانک‌های‌ وحشت‌ناک‌ سینه سپر کردند. جداً سینه سپر کردند. نه‌ خاکریزی‌ بود، نه‌ چاله‌ یا سنگری‌ که بشه‌ توش‌ پناه‌ بگیرن‌. همه‌ شده‌ بودند آر.پی.‌جی‌زن‌. هر کی‌ یک‌ قبضه‌ی ‌آر.پی.‌جی‌ پیدا می‌کرد، دو سه‌ تا گلوله‌ برمی‌داشت‌ و می‌رفت‌ جلو. یه تانک‌ خیلی‌ داشت‌ به‌ خاکریز نزدیک‌ می‌شد؛ علی‌ هم‌ از شکاف وسط‌ خاکریز مدام‌ درحال‌ شلیک‌ گلوله‌ بود. تا دید تانک‌ داره‌ نزدیک‌ می‌شه‌، پرید اون‌ طرف‌ خاکریز و درحالی‌ که‌ موشک‌ رو توی‌ آر.پی.‌جی ‌گذاشته‌ بود، روبهروی‌ تانک‌ عراقی‌ صاف‌ وایساد. تانک‌ از حرکت‌ ایستاد و لوله‌اش ‌رو به‌ طرف او نشانه‌ رفت‌. هنوز فریاد الله‌اکبر علی‌ کامل‌ نشده ‌بود که‌ گلوله‌ مستقیم‌ تانک‌ وسط‌ پاهاش‌ روی‌ زمین‌ منفجر شد و از علی بجز مقداری‌ گوشت‌ و خونابه‌، چیزی‌ به‌ زمین‌ برنگشت‌. سالها بعد، ۶ اسفند ۱۳۷۳ مقداری استخوان‌ شکسته، ‌ همراه‌ پلاکی‌ ترکش‌ خورده‌ از بدنی‌ بازگشت‌. شماره‌ی پلاک‌ را که‌ استعلام‌ کردند، با ماژیک‌ آبی‌ بر روی‌ پرچم‌ سه‌رنگ‌ کشیده‌ شده‌ روی‌ تابوت‌ نوشتند: «علی‌ زنگنه‌ قرچک‌ ورامین» ادامه👇👇👇
شهید "علی زنگنه" متولد: ۱۳۴۵ شهادت: ۲۰ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۵۰ ردیف ۳۸ شماره‌ ۱۴ شهید "ابوالفضل نقاد" متولد: ۱۳۳۸ شهادت: ۵ مرداد ۶۷ عملیات مرصاد - اسلام‌آباد غرب. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه‌ ۲۶ ردیف ۱۴ شماره‌ ۳۰ شهید مفقودالاثر "ابراهیم احمدی‌نژاد" متولد: ۱۳۴۶ شهادت: ۲۶ دی ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار یادبود: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۶۱ شماره‌ ۱۵ شهید "سیدمحسن موسوی" متولد: ۱۳۴۷ شهادت: ۷ بهمن ۶۵ عملیات کربلای ۵ شلمچه. مزار: بهشت‌زهرا (س) قطعه ۲۹ ردیف ۳۸ شماره‌ ۳ (راوی: حمید داودآبادی) ❇️ کانال خبری / تحلیلی «میثاق» منطقه خوزستان ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ┏━━━━━━┓ 🆔 @misagh_kh_ioptc ┗━━━━━━┛ ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ دو دوست دو همرزم دو برادر 🔶قطعا مومنان برادر یکدیگرند و این قاب زیبا>>> امام محمد باقر ع فرمود : " الإمام الباقر عليه السلام :  المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ واُمِّهِ ؛ لِأَنَّ اللّه َ عز و جل خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ ، وأجرى في صُوَرِهِم مِن ريحِ الجَنَّةِ ، فَلِذلِكَ هُم إخوَةٌ لِأَبٍ واُمٍّ .   🌴 مؤمن ، برادرِ تنىِ مؤمن است ؛ زيرا خداوند عز و جل مؤمنان را از سرشتِ بهشت آفريد و در كالبدهايشان ، از نسيم آن دميد . از اين رو ، آنان برادرِ تنى اند .{ طینت به منزله پدر و نسیم به جای مادر است}... 📚کافی/ کتاب الایمان و الکفر/ باب اخوه المومنین/ ج ۲ 🔸 عملیات کربلای ۱۰ -- ماووت عراق 📷 سمت راست: سلیمان مهدی پور، مسول تعاون لشکر ۲۵ کربلا برادر صالح نوروزیان, مسول آمار و اطلاعات تعاون لشکر ❇️ کانال خبری / تحلیلی «میثاق» منطقه خوزستان ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ┏━━━━━━┓ 🆔 @misagh_kh_ioptc ┗━━━━━━┛ ═━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━═ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌