eitaa logo
میثاق
166 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
6.6هزار ویدیو
155 فایل
کانال میثاق جهت بصیرت افزایی و معرفت افزایی پایگاه میثاق ایجاد شد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 در کویر منابع عظیمی داریم که از نفت و گاز ارزشمندتر است 🔹 رهبر انقلاب: یکی از شرایطِ کارآمدیِ کارگزارانِ دولت این است که داشته‌های خودشان را بشناسند... ما از لحاظ منابع زیرزمینی، ظرفیّتهای زیادی داریم؛ نفت داریم، گاز داریم، انواع و اقسام منابع ارزشمند داریم. 🔹 در همین کویری که شما می‌بینید، آنهایی که کویرشناسند یک وقتی به من گفتند منابع عظیمی وجود دارد؛ ثروتهایی که ارزشش از نفت و گاز بیشتر است. ما از این چیزها داریم. موقعیّت جغرافیایی منحصربه‌فردی در این منطقه داریم. ما از لحاظ زمینی، سرِ چهارراهِ شرق و غرب و شمال و جنوب قرار داریم؛ این موقعیّت بسیار مهمّی است. 🔹️بخشی از بیانات رهبر انقلاب در نخستین دیدار هیئت دولت چهاردهم. ۱۴۰۳/۶/۶ 🔴 @bidariymelat
هدایت شده از خانم مهناز جامی
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اخراج افغانها صادر شد ضمناً، طبق دستور ، هر گونه منزل و ملکی که به افغانیا اجاره داده شود، قولنامه آن باطل است. و ملک مزبور نیز پلمپ و مهر و موم و مصادره می‌شود. لطفا به هر گروهی که دارید بفرستید ، تا املاک هم در جریان باشند 👌🏻👋🏻
🔴مردم کوفه با امام حسین(ع) آزمایش نشدند، چون هنوز امام حسین(ع) به کوفه نرسیده بود و آنها هنوز حضرت را درک نکرده بودند. 🔶 بلکه آنها با نایب امام یعنی حضرت مسلم آزمایش شدند و چون در این آزمایش مردود شدند وقتی امام حسین(ع) رسید، مقابل او هم ایستادند❗️ 🔷 ما در زمان غیبت با نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف امتحان می‌شویم و وقتی حضرت آمد دیگر وقت امتحان نیست، بلکه اگر در اطاعت از نایبش امتحان پس داده باشیم یار او خواهیم بود ❗️ ━━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ لطفا عضو بشید  :     Eitaa.com/efshagari57
🚨 جنگ آینده جنگ روایتها آخرین جنگ آخرالزمانی جنگ رسانه است. دقت کردید در چهار پنج روز گذشته اخبار انواع انفجارها و حذف شدن مامورین ارشد موساد در فضای مجازی گفته میسه ولی هیچ دنباله ای نداره یعنی ازش نه فیلم نه عکس در نمیاد بیرون میدونید دلیلش چیه؟!؟ دلیلش اینه که مردم وقتی عکس و فیلمی از اون اتفاق نبینن باور نمیگنند و در جنگ روایتها اونی پیروزه که بتونه شبهه بندازه و افکار عمومی رو مهندسی کنه. مثال: وقتی ما پایگاه عین الاسد رو ١٣ موشک زدیم چند عکس محدود از این اتفاق به بیرون درز کرد. و چون عکسها شدت تخریبها رو نشون نمیداد، شروع کردن به ایجاد شبهه که اینها زمین خالی رو زدن، اینها با توافق زدن و این حرفها حتی از آمار کشته ها و زخمی هاشون هم حرفی نزدن چون دلیلشان هم این بود که نباید اون حس انتقام گرفتن در مردم بوجود بیاد و بگن اینها با دو تا موشک سر و ته قضیه رو هم آوردن ولی در واقعیت چیز دیگری اتفاق افتاد شما بربد محدوده پایگاه عین الاسد رو بررسی کنید. ١٣ تا موشک مستقیم خورد داخل پایگاه مگه پایگاه چقدر مساحت داره که موشک با سر جنگی یک تنی وقتی توش بخوره آسیبی نبینه اونوقت تا یک هفته هواپیما و هلیکوپتر بود که از اونجا زخمی ها و کشته ها رو منتقل میکرد. بعد خیلی راحت گفتن با ما هماهنگ شده بود😏 بعد مردم میگن ببین حاج قاسم رو ترور کرذن اینا در جوابشون ١٣ تا موشک زدن به زمین خالی پس نیروی نظامی ما بی عرضه است اینها با این عملیات روانی ، همراهی مردم رو نسبت به این انتقام از بین میبردن. در عملیات وعده صادق هم همین طور اسرائیل اعلام کرد اگر فیلم و عکسی منتشر بشه عقوبتش اعدامه خروجی فیلم و تصویری که ما دیدیم خیلی ناچیز بود. در همون فیلم و عکس ناچیز چیزی بالغ بر ٢٧ مورد برخورد موشک ثبت شده اما جوری تو فضای مجازی اینها شروع به شبهه افکنی کردن که این عملیات رو یک عملیات سطح پایین جلوه بدن. تعداد شبهات در مورد وعده صادق به قدری زیاد بود که یک عده میگفتن هیچ موشکی از ما اصلا به اسرائیل نرسیده ولی آیا واقعیت این بود؟ هم آمریکا در عین الاسد و هم اسرائیل در عملیات وعده صادق متوجه قدرت ما شدن اسرائیل در عملیات طوفان الاقصی غافلگیر شد و انواع و اقسام فیلمها ازشون بیرون اومد. متوجه شدید که چه بلایی سرشون اومده فرمانده شون رو با شورت گرفتن و عکس انداختن ازش و آبرو ریزی شد برای اسرائیل ولی با یک چرخش سریعا فاز مظلومیت برداشتن که اینها به زن و بچه ما رحم نکردن و این حرفها صهیونیستها استاد رسانه اند در زمان ترور شهید فخری زاده، انواع و اقسام تکنیکهای رسانه ای رو به کار گرفتن تا روحیه مردم ما رو تضعیف کنند ما در عوض شهید فخری زاده چندین دانشمند موشکی و هسته ای و امنیتی شون رو زدیم. دریغ از یک انعکاس مثلا وقتی پدر موشکی شون تو هتل حذف شد گفتن هتل آتیش گرفته بود ولی نگفتن قبلش ٢٠ ضربه چاقو خرده بود و جنازشم سوزونده بودن. در مورد حذف مامور ارشدشون رو قایق تفریحی، گفتن قایق چپ شده و مامورشون غرق شده کدوم مامور و نیروی ارشد عملیاتی با چپ کردن قایق غرق میشه ؟؟؟ کسی که انواع و اقسام تکنیکهای فرار از آب و تحمل درد و ... اینها رو دیده تو زمان وعده صادق این همه موشک و پهپاد ما به هدف خورد ولی جوری تشکیک ایجاد کردن که خیلی از مردم ما واقعا شک کردن که موشکی اصابت کرده یا نه در عوض چند تا موشک و یک پهپاد سبک وارد ایران کردن که همون لحظه اول پودرش کردیم ولی گفتن ما یک نقطه مهم و استراتژیک رو زدیم در حالی که سقف یه سوله رو زده بودن و جالبه که مردم خیلی ها قبول کردن که اینها یک نقطه بسیار مهم ما رو زدن اینه قدرت رسانه 👈🏻به نظر بنده الان، مهمتر از جنگ موشکها، جنگ روایتهاست الانم ما در جنگ روایتها باختیم الانم توی همین چند روزه، چندین و چند افسرشون رو حذف کردیم ولی همه رو سانسور کردن تا خبرش نپیچه ولی اینبار قراره جوری بزنیم که نتونن سانسور کنن ولی این جمله حکیم بزرگوار و رهبر فرزانه مون این روزها چقدر لازمه که فرمود فضای مجازی رو به محلی برای سیلی زدن به دشمن تبدیل کنید. جنگ، جنگ روایتهاست جنگ سانسورهاست جنگ روایت اول هاست جنگ مهندسی افکار عمومیه ما قبل از هر جنگی باید در زمینه رسانه قوی بشیم. به هوش باشید که خرمشهرها در پیش است. برای همینه اصرار دارم این مطالب رو بخونی و برای رفیق های دیگه ات بفرستی تا در جهاد رسانه، شما هم سهمی داشته باشی. هر یک نفری که بتونی به این جبهه وصل کنی به همون اندازه برای ظهور نقش آفرینی کردی. پس یه بسم الله بگو و بیا پای کار جهاد رسانه و روایتها
🔴 خادم مواکب سیدالشهداء علیه‌السلام آقای مهدی وفادار که در حال خدمت در موکبی در نجف اشرف بود، به رحمت خدا رفت... 🔥شلنگ فشار قوی گاز مطبخ موکب طی حادثه‌ای می‌ترکد. ایشان فداکاری کرده و برای اینکه زوار دچار سانحه نشوند، خودش را روی شلنگ در حال انفجار می‌اندازد تا بتواند شلنگ را کنترل کند که تمام بدنش آتش گرفته و می‌سوزد! 😭 وقتی در حال سوختن بوده فریاد می‌زد مادر جان! فاطمه جان! بی‌بی جان! چی شد روزی که در خونه علی رو آتش زدن و تو‌ سوختی؟ 😭 می‌سوخت و فریاد می‌زد: حسین جان! مولا جان! به فدای تو و اهل‌بیتت در عصر عاشورا که خیمه‌ها رو آتش زدن. ارباب جان! اهل‌بیتت چی کشیدن؟ فریاد می‌زد و می‌سوخت! 🔻از آنجا که در ازدحام تردد ماشین نبوده با چهارچرخ ایشان را آوردند تا پیش آمبولانس که روی چهارچرخ گوشت تنش تکه‌تکه می‌افتاده روی زمین! و بالأخره با تلاش خانم دکتری که در موکبِ پزشکی بود با یک بالگرد وارد ایران و در اهواز بستری شد. ❤️ متأسفانه ساعاتی پیش این عزیز به رحمت خدا رفت! 🔥 @Moohem
26.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ عامل امنیتی سازمان سیا در لباس روحانیت؛ ♦️ فیلم کوتاه برای بالا بردن سواد امنیتی که بر اساس یک پرونده واقعی تهیه شده است. آمریکا توسط این فرد قصد داشته به صنایع نظامی ایران در وزارت دفاع نفوذ کند‌ ♦️ https://eitaa.com/shakhes_ha
گفتگو با امام حسین علیه السلام ✍ حجت‌الاسلام دکتر این فراز کوتاه از زیارت امام حسین علیه السلام که پس از زیارت امیرالمومنین وارد شده بسیار زیباست ؛ حفظ کنید و هروقت خواستید به حضرت سیدالشهداء توجه کنید، اینگونه به آقا سلام بدید و گفتگو کنید: السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْأَئِمَّةِ الْهَادِينَ الْمَهْدِيِّينَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَرِيعَ الدَّمْعَةِ السَّاكِبَةِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْمُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى جَدِّكَ وَ أَبِيكَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمِّكَ وَ أَخِيكَ السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ وَ بَنِيكَ أَشْهَدُ لَقَدْ طَيَّبَ اللَّهُ بِكَ التُّرَابَ وَ أَوْضَحَ بِكَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَكَ وَ أَبَاكَ وَ جَدَّكَ وَ أَخَاكَ وَ بَنِيكَ عِبْرَةً لِأُولِي الْأَلْبَابِ يَا ابْنَ الْمَيَامِينِ الْأَطْيَابِ التَّالِينَ الْكِتَابَ وَجَّهْتُ سَلاَمِي إِلَيْكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَيْكَ وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْكَ مَا خَابَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكَ وَ لَجَأَ إِلَيْكَ 🆔 @Shobhe_ShenaSi
🟢 چرا اقتدا به ولی‌فقیه، تا این اندازه مهم است؟ عصر ما عصری است که به خاطر حاکمیت طاغوت‌ها، هزار سال است که عده‌ای از نور به ظلمت می‌روند «وَ الَّذينَ کفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» و به خاطر ولایت الله، عده‌ای هزار سال است از ظلمت به نور می‌ر‌‌وند. فاصله اینها در این عصر ما بیشتر از یک سال قبل است، بیشتر از ده سال قبل است، بیشتر از صدسال قبل است؛ چرا؟ چون هر دو در حال دور شدن از هم هستند. بشر به ظلمتی رسیده است که در هیچ تاریخی سابقه چنین ظلمتی نداشته است. ظلم‌هایی در این عصر می‌شود که در هیچ عصری چنین ظلمتی نبود. بالعکسش هم هست. پاک‌هایی پیدا می‌شوند در این عصر که در هیچ عصری چنین پاک‌هایی نبودند! اینها به خاطر ولایت الله است. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور». اصل، ولایت است. انسان اگر تحت ولایت الهی باشد مرتباً از ظلمت به سمت نور می‌رود. طاغوت اسم خاصی ندارد. هر جا خدا نبود طاغوت است. خود انسان وقتی غیر خدایی عمل کند، می‌شود طاغوت. ظلمتش را زیاد می‌کند. اما هنگامی که با ولایت الله است، از ظلمت به نور می‌رود. شما می‌پرسید «من با نماز از ظلمت به نور می‌روم یا با ولایت الله از ظلمت به نور می‌روم»؟ نه؛ با نماز نمی‌روی، با ولایت می‌روی! وقتی ولایت نبود، انسان را دور می‌کند از خدا. به عاشورا نگاه کن. مگر عاشورایی‌ها نماز نمی‌خواندند؟ نماز بی‌ولایت می‌خواندند. با همان نماز، شدند اشقیای کربلا. با همان حج، با همان جهاد، با همان امربه معروف، با همان نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات، با همان صله‌رحم. همه اینها را انجام می‌دادند، اما شدند اشقیای کربلا. چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند. این مهم‌ است که انسان بگوید من حواسم به این رهبر (آیت‌الله خامنه‌ای) هست و به او اقتدا کرده‌ام. حرف‌های دیگران، هر که باشند، حواست را پرت نکند. 💬 آیت‌الله حائری شیرازی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
📌 شرط هدایت قرآن چیست؟! 🔽 این ظلمات دنیا را مشاهده میکنید که قدرت مادی چه گردوغباری امروز در دنیا برپا کرده؟ عربده میکشند و تصمیم‌گیری میکنند و چه بسیار انسان‌هایی که در این راه‌ها گمراه میشوند. پس باید مواظب بود! چقدر انسان امروز در دنیا حقانیت راه‌های استکباری را در دلش قبول دارد؟ همین که میگویند افکار عمومی غرب اینگونه گفت همین تلاشی که میکنند تا افکار عمومی غرب را علیه یک مفهومی و یک حقیقتی برانگیزد این برای چیست؟ 🔽 برای همین است که میخواهند باور انسان‌ها را جلب کنند که متأسفانه باور خیلی را جلب میکنند و این همان گمراهیپذیری راه حقیقت و راه زندگی است که اگر یک ذره هوشیاریشان را از دست دادند گمراه خواهند شد، و لذا در این راه تقوا لازم است اگر کسی این تقوا را داشت، آن‌وقت قرآن او را می‌تواند هدایت کند، لکن اگر کسی این تقوا را نداشت و همچنان چشم بسته، بزن‌ و برو و بیتوجه و مستانه حرکت کند، آیا قرآن میتواند او را هدایت کند؟ ابــداً! تفسیر آیه2 سوره بقره ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب)👇 📚 @dastanak_ir
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 دخترک با موهای پریشان و پاهای چرک و سیاه روی تخت نشسته بود به گونه‌ای به پرستاران نگاه می‌کرد که انگار قرار بود او را به کشتارگاه ببرند حال عجیبی داشت دستش را روی دست دخترک گذاشت: جای آمپولت درد می‌کنه؟ دخترک دستش را کشید خودش را به مادر چسباند. چون کودکان را خوب میشناخت به آرامی سرش را نزدیک دخترک برد: من رو دوست نداری؟ _ نه ندارم... برو... از اینجا برو... مادر روسری کرک زده‌اش را مرتب کرد: ببخشید به خدا حالش خوب نیس.. لبخند زد به دخترک نگاه کرد: اشکالی نداره من خوشحالم که بهم راستشو گفت این که منو دوست نداره چادر کشدارش را روی سرش صاف کرد که ناگهان گوشیش به صدا درآمد. منتظر تماس مددکار بیمارستان بود ولی وقتی نگاه کرد شماره دکتر اسماعیل‌زاده را دید با شوق گوشی را برداشت: سلام عزیزم به به چه سعادتی حال شما؟ چطوره؟ صدای با نشاطی شنیده شد: سلام خانم رشیدی عزیز، ممنونم شما خوبید؟ _خدا را شکر خوبم به لطف شما ما هم می‌گذرونیم درگیر تدریس و نوشتن چند کتاب داستان. شما کجایید این همه سر و صداس؟ _ طبق معمول بیمارستان... گام‌هایش را بلندتر برداشت که زود از اورژانس خارج شود. خودش را به فضای بیرون بیمارستان رساند. تاب‌هایی که رنگ و رویشان پریده بود و قفسه های توری پر از پرنده و خرگوش که برای سرگرم شدن بچه‌های بیمار در حیات بیمارستان ایجاد شده بود به طرف تورها رفت. در حالی که به پرنده‌ها لبخند می‌زد و سعی می‌کرد توجه آنها را به خود جلب کند ادامه داد: چی شد یاد فقرا کردید؟ _ این چه حرفیه شما اینقدر سرتون شلوغه که می‌ترسم مزاحمتون بشم _اصلاً شما هر وقت زنگ بزنید من خوشحال میشم. صدای پشت گوشی با نشاط‌تر شد: از همه این‌ها گذشته یه سوال؛ شما تا حالا کربلا رفتید؟ به یکباره انگار غم دنیا در چهره‌اش نشست: نه نرفتم ارباب نطلبید کم سعادت بودم _ شایدم نباشی _ چطور مگه؟ _ یه نفر می‌خواد هزینه سفر کربلا شما رو بده پس آماده بشید و به سلامتی برید پاهایش را روی زمین کشید از تور پرندگان فاصله گرفت در میان فضای سبز بیمارستان صندلی دید و روی آن نشست: حقیقتش من مشکلم مالی نیس من نمی‌تونم پیاده‌روی برم _ چرا دلیلی داره؟ _ متاسفانه من واقعاً در اون شلوغی نمی‌تونم راحت باشم. دعام کن بتونم خارج از اربعین زائر آقا بشم. _ پشیمون نمی‌شی؟ _ نه فدات شم برام شدنی نیس _ خب پس کسی رو داری معرفی کنی که کربلا نرفته باشه؟ از روی صندلی بلند شد و به سمت داخل بیمارستان حرکت کرد: بله چرا که نه تا کی خبرشو بدم؟ _ تا ساعت ۲ دیگه بهم خبر بده. باشه؟ _ چشم عزیزم خیلی زود بهت اطلاع میدم گوشی را از روی گوشش برداشت و از درب ورودی بیمارستان وارد سالن شد. سالنی مملو از بیمارانی که همه خردسال و کودک بودند.
بعد از پذیرش بیمارستان، قسمت بستری در سمت راست در ورودی بود. به سمت قسمت بستری رفت انتظامات آنجا که مردی جوان و قد بلند بود با زنی ژولیده صحبت می‌کرد: چطوری بگم یه همراه بیشتر نمی‌تونه بالا بره... زن آستین‌های لباسش را پایین کشید: نَومه... یه دقیقه ببینمشو به خود امام حسین که صاحب این بیمارستانه زود میام. مرد جوان گویی دلش ریخت: مادرِمن قسم نده اسم امام حسین رو میاری آدم نمی‌دونه چیکار کنه... برو و زود برگرد... زن زود پلاستیک سفیدی را که گوشه اش را انگار موش خورده بود برداشت: خدا خیرت بده من سَیدم دعات می‌کنم. _خدا حفظتون کنه؛ فقط زود بیاید. _ باشه روی دو چشمم زن پله‌ها رو دو تا یکی بالا رفت. سالن بیمارستان مثل همیشه شلوغ بود از کنار در آهسته به سمت انتظامات رفت: سلام آقای حسینی. آقای حسینی که انگار برق او را گرفته بود زود از روی صندلی‌اش بلند شد: سلام خانم رشیدی... دستور بفرمایید امری بود؟ مثل همیشه با روی خوش سرش را به نشانه ادب پایین آورد: ممنونم؛ خدا رو شکر عرض کوچیکی داشتم. _ بفرمایید _ نیازمندی می‌شناسید که تا الان کربلا نرفته باشه و علت نرفتنشم هزینش باشه؟ آقای حسینی طبق عادت دستی به ریشش کشید کمی به در سوپروایزر نگاه کرد دوباره چشمش را به طرف او برگرداند: نمی‌شناسم ولی براتون می‌پرسم. پسر جوانی که از آنجا می‌گذشت صدا زد: ببخشید من تا الان کربلا نرفتم. سر و روی خوبی داشت یک پیراهن چهارخانه و یک شلوار کبریتی. نگاهی به او انداخت: شما که وضع مالی‌تون بد نیست، می‌تونید خودتون برید درسته؟ پسر دست در جیب شلوارش کرد: ولی تا حالا نرفتم. یک لحظه سکوت حاکم شد پسر منتظر جواب بود که خانم رشیدی کلید اتاقش را در دستش کمی تکان داد بدون تعارف رو به او کرد: شرمنده باید نیازمند باشه. بعد هم بدون هیچ تردیدی از پله‌ها به سمت زیرزمین حرکت کرد. جلوی اتاق مددکاری مثل زمانی که کوپن می‌دادند و مردم از سر و کله هم بالا می‌رفتند ازدحام جمعیت بود. زنی با لباس صورتی که لباس مخصوص همراه بود با یک بچه بسیار ضعیف و لاغر به زور خودش را از میان جمعیت جلو کشیده بود: بهش شماره ۲ می‌خوره. من نه خیلی وضع مالی خوبی دارم اینم بدنش به بیشتر پوشک‌ها حساسیت داره. صدای مددکار که بلند داد می‌زد تا در این شلوغی صدایش شنیده شود به گوش می‌رسید: مامان الان بهتره؟ کی مرخص میشه؟ کودک بیمار با دستان لاغرش که دل را ریش ریش می‌کرد روسری مادرش را می‌کشید و چیزهایی می‌گفت که فقط مادر می‌توانست بفهمد. مادر دست فرزندش را گرفت: فردا مرخص میشه؛ ولی می‌دونید که من هر یکی دو، سه ماه باید بیارمش بستری بشه. اشک از گوشه چشمش مانند سیل جاری شد: خسته شدم کاش خدا یا سالمش می‌کرد یا... بقیه حرفش را خورد حتی دلش نمی‌آمد به این مسئله فکر کند. دیوار زیرزمین پر بود از نقاشی کودکانه ولی بچه‌هایی که آنجا بودند از شدت درد هیچ توجهی به آنها نمی‌کردند.
ساعت ۲ دقیقه به ساعت ۱۴ بود. تلفن زنگ خورد خیلی سریع و بدون درنگ گوشی را برداشت: سلام علیکم ... چی شد؟ خیلی هم عالی؛ ولی یک نفر می‌خوان، من دو نفر رو معرفی می‌کنم امید به خدا تا ببینی آقا کی رو بخواد و بطلبه. تا تلفن را قطع کرد تماس گرفت: سلام عزیزم من دو نفرو بهم گفتن مشخصاتشونم همین الان می‌فرستم. کمی به چاپگر اتاقش ور رفت: از ساعت ۲ فقط ۳ دقیقه گذشته؛ حالا شما بگید توکل به خدا... کمی بعد تلفن زنگ خورد بلافاصله گوشی را برداشت: وووووای چه خوب... یعنی هر دو نفر رو می‌فرستید؟ بلند شد تا از داخل کمد چند کتاب بردارد تلفن را روی آیفون زد: بله عزیزم می‌فرستند. _دست شمام درد نکنه.خدا خیرتون بده _ من که کاری نکردم حقیقتش این آقا آمریکاییه ، سالی ۷۲ نفر کربلا اولی رو در اربعین از کشورهای مختلف دنیا هزینه میده که برن اونجا. سرش را یک دفعه از کمد بیرون کشید: آمریکاییه؟ _ بله؛ ولی شیعه شده و نذر کرده هر سال این کار رو بکنه. _ چقدر خوب. خوشا به حالش کجاها مالش رو استفاده می‌کنه... _آره اینم سعادته؛ راستی من به اون دو نفر که مشخصاتشون رو دادی نفری ۳ میلیون واریز می‌کنم یکیشون گفت یه بچه ۸، ۹ ساله هم داره و اون آقا گفت برای اونم ۳ میلیون بریزید. بی‌اختیار دستش را به نشانه شکر به سمت آسمان گرفت: چه خبر خوبی بود. بعد از تمام شدن گفتگویی که نزدیک یک ساعت طول کشیده بود به صاحب خیریه زنگ زد و تمام ماجرا را تعریف کرد. هنوز حرفش تمام نشده بود که صدای گریه صاحب خیریه بلند شد: خانم رشیدی دیروز همکارم گفت، زینب دختر بچه ی همین خانم که الان هزینه سفر براش ریخته شده اومده خیریه گفته کفش دست دوم دارید بدید به من؟ همکارم گفته برای چی اینقدر با عجله و یهویی؟ گفته دیشب خواب دیدم حضرت ابوالفضل بهم گفت آماده شو تو امسال زائر منی. میگه گفت تو خواب بهش گفتم ما پول نداریم بیایم گفت آماده شو تو میای من منتظرتم. ناگهان صدای گریه فضای اتاق کوچکش را پر کرد هیچ کدام نمی‌توانستند صحبت کنند آنقدر ادامه مکالمه ناممکن شد که تلفن را قطع کردند. یک ماه بعد پیامکی از آقای پرسندزاد رسید: من دارم زائرها رو می‌برم مرز مهران؛ با پول سه نفر ۷ نفر دارند میرن. گفتند کمتر خرج می‌کنیم تا چند نفر دیگه بیان. همگی زائر اولی و نائب زیاره شما هستند. آرام تایپ کرد: و اگه معشوق بخواد چه کارهایی که نمی‌کنه تا عاشقش رو ببره. بهشون بفرمایید سلام منو هم به ارباب برسونند. ✍️ به قلم: سرکار خانم آمنه خلیــــــــلی ╔ 🖤 ══ 🍃ೋ•══╗ @tarino ╚══•ೋ🍃 ══ ☂ ╝