"سوزنی به خود: جوالدوزی به دیگران"
یکی از دریچههای پیوند زبان و ادبیات و رسانه در روزگار ما، صدا و سیما و دیگر رسانههای صوتی و تصویری است. برای من که سالهاست با این رسانه؛ از زاویهی شعر و نقد و کارشناسی و غیره، ارتباط داشتهام و همچنان یگانه رسانهی مقبول خانوادگیام (با تمام کاستیها)، صدا و سیماست؛ بسیار پیش میآید که مخاطب برنامههای رادیویی و تلویزیونی باشم و مطالب برنامهها را از زاویهی علاقهی خود تحلیل کنم.
آنچه، بسیار ذهن من و امثال مرا از این زاویه مشغول کرده؛ نقش دانشکدههای زبان و ادبیات فارسی و دانشجویان و استادان این رشته در حفظ سلامت زبان و ادبیات در قاب رسانههای حقیقی و مجازی است.
کمتر روزی است که اشعار یا متونی از رسانه پخش نشود که از زاویهی زبان و ادب، بر آن خرده نتوان گرفت. تقریبا نسل مجریان بادانش که بتوانند شعری را بهدرستی از قاب رسانه بخوانند رو به انقراض است. حتی برخی مجریان شاخص برنامههای فرهنگی رسانه هم در درستخوانی موسیقی(وزن) یکشعر و تلفظ نسبتا صحیح واژهها دچار خطاهای متعدد میشوند. انتخاب اشعار و متنهای فاخر و مستند هم که یکی از چالشهای اصلی مجریان رسانههاست. اما علت اصلی این کاستی در چیست؟ همچنین کاستیهای دیگر در رسمالخط رسانه، تبلیغات، فیلمنامهها و نمایشنامهها، ترانهها و سرودها، اخبار، مباحث ویرایشی و دهها حوزهی دیگر که همه با زبان و ادبیات فارسی پیوند دارد.
اغلب مخاطبان، جوالدوزِ نقد را متوجه دریچهی تنگِ نگاه صاحبان رسانه میکنند. اینکه بسیاری از ادیبان و استادان نامور زبان فارسی، به دلایل سیاسی و غیر آن، میل یا اجازهی حضور در رسانه ندارند. یا اینکه تعدد برنامهها و اصرار بر کمیت در عصر شتاب، سببشده، تولید برنامههای یکبار مصرف بصرفهتر بهنظر رسد. از سوی دیگر سلایق مختلف سیاستگذاران و ترجیح تظاهر و جنبههای مربوط به (صدا و سیمای مجریان) بر استعداد ادبی و فخامت کلام در انتخاب آنان، از دیگر کاستیهای جدی رسانهی ملی در این حوزه است.
اما سوزنی هم باید به دانشکدههای ادبیات و بخشهای زبان و ادبیات فارسی و فعالان این حوزه زد. در دهههای اخیر، درسهای مقاطع مختلف این دانشکدهها، چقدر با نیازهای جامعه و فرهنگ در حوزههای تبلیغات، رسانه، فرهنگ، هوش مصنوعی و غیره سازگار بوده است؟ چند درصد از دانشآموختگان بخشهای ادبیات، توانستهاند مهارتهای لازم را حوزههای رسانه و نویسندگی و شاعری و ویراستاری و دهها حوزهی مربوط دیگر کسب کنند؟ آیا دانشکدههای ادبیات در کنار تربیت وارثانی برای شرح و تفسیر و تعلیم ادبیات کهن، توانستهاند خود را با حوزههای جدید ادبی سازگار کنند؟ دانشآموختگان زبان و ادب فارسی تا چهمیزان زبان رسانه و تبلیغات و حوزههای جدید را میدانند؟ اینها سوالهایی است که میتوان از طریق پاسخ به آنها، جانی تازه به کالبد زبان و ادبیات فارسی دمید. چون دیگز حوزههای دانشگاهی که وضعیتی تقریبا مشابه دارند.
#زبان_فارسی
#خود_اتهامی
#دانشکده_های_ادبیات
@mmparvizan
درنگی کوتاه بر منظومه 《کارخونه ساخت ایران》 از ناصر کشاورز
کارخونه ساخت ایران عنوان منظومهای است که ناصر کشاورز با زبان محاوره و در قالب تلفیقی چهارپاره-مثنوی آن را سروده است. بهنشر این منظومه را برای اولین بار در سال ۹۸ در ۲۴ صفحه منتشر کرده است.
مجید صابری نژاد تصویر گر این کتاب است.
منظومه کارخونه ساخت ایران روایتی ساده از رفتن کودکی به مغازهای برای خرید اسباب بازی است. اسباب بازیهای مختلف و مورد علاقهی کودکان چون باربی، بتمن، باب اسفنجی و پلنگ صورتی در گفتگویی با کودک در تلاشند تا او را متقاعد به خریدن آنها کنند اما در تمام گفتگوها کودک میداند که آنها به دنبال گرفتن پول او هستند و از خریدن آن اسباببازی ها امتناع میکند. اگرچه در این روایتها شاعر به دنبال تشویق کودک برای استفادهی بهتر از پولش است اما با توجه به جذابیت اسباببازی و علاقه کودک به آنها این دیالوگها حالتی شعارگونه پیدا کرده و از واقعیت ذهنی کودک به دور است و به نظر میرسد این نتیجهگیریها تنها خواستهی خوانندهی نهفته در متن سازمان یا شخص سفارشدهندهی این منظومه است. در نهایت و پس از گفتگوی کودک با عروسکهای متعدد او تصمیم میگیرد کارخانهای داشته باشد که همه چیز را برایش ارزان تهیه کند و با کمک پدرش به این نتیجه میرسد که با مطالعه و خرید کتاب میتواند به این هدف برسد.
این منظومه به دلیل آموزشی بودن و احتمالا سفارشی بودن به دور از هرگونه شاعرانگی است.
شاعر وزن مفتعلن فعولن را برای سرودن انتخاب کرده است و تنگنای وزن گاهی باعث آسیب به موسیقی کلام شده است.
در برخی موارد هم شاعر دچار ضعف تالیف شده است؛ به عنوان مثال در بند زیر
تو فکر من یه باغ بود
با میوهی فراوون
مردما میخریدند
با قیمتهای ارزون
صفحه ۱۸
واژه مردم که اسم جمع است به ضرورت وزن جمع بسته شده است که خلاف دستور زبان فارسی است.
از دیگر ویژگیهای این منظومه دو دستگی زبان در شکستن واژگان است. این دو دستگی بیشتر در کلمات جمع دیده میشود.
با توجه به توانمندیهای ناصر کشاورز در دیگر مجموعهها، این کتاب را میتوان از آثار ضعیف او به حساب آورد و از نشر پر کار بهشر نیز انتظار میرود آثاری درخور منتشر کند.
معصومه مرادی
باشگاه کتاب کودک و نوجوان سیب نارنجی
#شعر_کودک
#ادبیات_کودک
#سیب_نارنجی
"به بهانهی اول تیرماه"
از زیرگونههای ادبی کمتر شناختهشده در شعر فارسی، توصیف ماهها و روزهای هفته و روزهای سیگانه است که در ادب فارسی، از دیرباز نمود داشته است. از شاعران شاخص فارسی در این حوزه، مسعود سعد را میتوان نام برد که در دیوان خود، سی روز فارسیان را توصیف کرده است.
امروز پنجشنبه اول تیرماه است. اگر بنا به سنت ایرانیان کهن، امروز را با نام اورمزد ( روز اهورامزدا خدای یگانه و نخستین روز ماه) بنامیم، این ابیات دیوان مسعود سعد، یادآور امروز است:
امروز، اورمزد است، ای یار میگسار
برخیز و تازگی کن و آن جام باده آر
ای اورمزدروی بده روز اودمزد
آن می که شادمان کندم اورمزدوار...
دیوان، ص ۶۵۹
در باورهای کهن، بین اورمزد و مشتری پیوند برقرار شده و نکتهی جالب اینکه، پنجشنبه نیز، به مشتری نسبت دارد:
باشد ابروی و موی و خوی تو خوب
پنجشنبه به مشتری منسوب
دیوان ص ۶۶۹
او همچنین در توصیف ماههای فارسی، ابیاتی نیز دربارهی تیرماه سروده است:
ماه تیر است ای نموده تیره از روی تو ماه
می درین مه لعل روشن گردد ای مه می بخواه
وقت نعمتهاست لیکن نعمتی چون می مدان
جان بدین گفته که من گفتم گواه آید گواه...
دیوان ص ۶۵۵
جدا از وصفهای از این دست دربارهی تیرماه که عمدتا این ماه را به تابستان و موقعیت خورشید و گرما و میوه و می، نسبت دادهاند؛ در شعر فارسی، بارها از واژهی تیر به معنای پایان تابستان و خزان استفاده شده که در مجالی دیگر به تنوع انعکاس معانی تیر در شعر خواهیم پرداخت.
#مسعود_سعد
@mmparvizan
"ای مرغ سحر: به بهانهی سالروز قتل جهانگیرخان صور اسرافیل"
یکی از شاخصترین آثار مربوط به ادبیات عصر مشروطه، شعر مشهور "یاد آر ز شمع مرده یادآر " است که علامه دهخدا (ف ۱۳۳۴) آن را در سوگ دوست انقلابیاش، میرزا جهانگیرخان شیرازی، در سال ۱۲۸۸ سروده است.
لغتشناسی و غلبهی جایگاه نثر دهخدا در طنز و روزنامهنگاری سببشده؛ در تاریخ تحولات شعر معاصر، کمتر به او توجه شود؛ حال آنکه شعر "یاد آر" از منظر منطق شاعرانه یکی از متمایزترین شعرهای پیش از نیماست و میتوان آن را از برخی زوایا، سرآغاز تحول در شعر فارسی دانست.
فارغ از قافیهبندی در شعر و همچنین ترکیب قالبهای مسمط و ترجیعبند که پیش از دهخدا نیز رواج داشته، اهمیت این شعر بیش از همه در نوع نمادگرایی آن است.
شعر با خطاب "مرغ سحر" آغاز میشود؛ نمادی که مشابه آن را همزمان یا پس از دهخدا در اشعار بسیاری از شاعران اجتماعیسرا میبینیم. توجه به پرندگان نمادین در این شعر، تکامل خود را در سرودههایی چون: قفنوس و مرغ آمین نیما مییابد؛ همانگونه که نماد "شب" نیز؛ آنگونه که در این شعر کاربرد یافته، پس از این دوره در جایگاه یکی از اصلیترین نمادهای سمبولیسم اجتماعی رواج مییابد.
اما اهمیت این شعر در کاربرد نمادهای منفرد نیست؛ بلکه تمایز آن در بدنهی درختوارهی نمادهای در هم تنیده است که نمادگرایی این شعر را با دیگر آثار پیشین نمادگرای فارسی متمایز میکند.
اگر این شعر را با اصول اشعار نمادگرای سدهی ۱۹ فرانسه و شاعرانی چون: بودلر و ورلن و دیگران، تطبیق دهیم (ر.ک. سمبولیسم، چالز چدویک، نشر مرکز)، چند ویژگی مشابه را در شعر دهخدا با آنان میبینیم:
۱_ استفاده از نمادهای متصل و پیکرهوار بهطوری که در اینشعر، مجموع نمادها مبیّن تقابل یکجامعه یا عصر مثبت و یکعصر منفیاست. نمادها به تنهایی کارکرد اصلی خود را نشان نمیدهند؛ بلکه این کلیت نمادهاست که مخاطب را به سمت دریافتی نهایی پیش میبرد. این ویژگی را در بسیاری از سرودههای سیاسی دهههای سی و چهل نیز میتوان دید.
۲_ استفاده از نمادهای تازه و کلمات و تصاویری که پیش از این در سنت ادبیات با این تلقی نمادین استفاده نشده است.
۳_ القای مبهم و غیر مستقیم معنا، بهجای امکان رمزگشایی قاطع از نمادها؛ بهگونهای که همچنان در خوانش و تفسیر این شعر، ابهام و اختلاف نظر و تفاوت دریافت وجود دارد.
۴_ استفاده از سطر پایانی برای گرهگشایی، ویژگیای که در تکرار "یادآر" در تمام بندها دیده میشود.
علاوه بر این موارد، این شعر از چند منظر دیگر هم متمایز با اشعار نمادگرای سنتی است:
۵_ پیوستگی مصرعها از منظر معنایی و حرکت ساختمان شعر از بیتمحوری به بندمحوری.
۷_ تفاوت نوع نگاه شاعر به ارتباط بینامتنی و استفاده از داستانها و روایتهای قرآنی_ تاریخی، در مقایسه با تلمیحات کهن.
۸_ حرکت بین منطق تصویرگرایی شاعران رمانتیک و نمادگرا.
"یادآر"
ای مرغ سحر چو این شب تار،
بگذاشت ز سر سیاهکاری؛
وز نفحهی روحبخش اسحار،
رفت از سر خفتگان خماری؛
بگشود گره ز زلف زرتار،
محبوبهی نیلگون عماری؛
یزدان به جمال شد نمودار
واهریمن زشتخو حصاری؛
یادآر ز شمع مرده یادآر!
ای مونس یوسف اندرین بند!
تعبیر عیان چو شد تورا خواب؛
دل پر ز شعف لب از شکرخند،
محسود عدو، بهکام اصحاب؛
رفتی برِ یار و خویش و پیوند،
آزادتر از نسیم و مهتاب،
زآن کاو همهشام با تو یکچند
در آرزوی وصال احباب؛
اختر به سحر شمرده یادآر!
چون باغ شود دوباره خرّم،
ای بلبل مستمند مسکین!
وز سنبل و سوری و سپرغم،
آفاق نگارخانهی چین؛
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم،
تو داده ز کف زمام تمکین؛
زآن نوگل پیشرس که در غم،
ناداده به نار شوق تسکین،
از سردی دی فسرده یادآر!
ای همره تیه پور عمران!
بگذشت چو این سنین معدود؛
وآن شاهد نغز بزم عرفان،
بنمود چو وعد خویش مشهود؛
وز مذبح زر چو شد به کیوان،
هر صبح شمیم عنبر و عود؛
زآن کاو به گناه قوم نادان،
در حسرت روی ارض موعود؛
بر بادیه جان سپرده یادآر!
چون گشت ز نو زمانه آباد،
ای کودک دورهی طلایی!
وز طاعت بندگان خود شاد،
بگرفت خدا ز سر خدایی؛
نه رسم ارم نه اسم شدّاد
گل بست دهان ژاژخایی
زآن کس که ز نوک تیغ جلّاد
ماخوذ به جرم حقستایی
تسنیم وصال خورده یادآر!
#شعر_مشروطه
#نقد
#سمبولیسم_اجتماعی
#دهخدا
@mmparvizan
"کشفالمحجوب هجویری: ذکر امام محمد باقر(ع) "
و مِنهم حجّت بر اهل معاملت و برهان ارباب مشاهدت، امامِ اولاد نبی(ص) و گزیدهی نسل علی(ع)، ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب کرمالله وجهه و رضی عنهم.
و نیز گویند کنیت وی ابوعبدالله بود و به لقب وی را باقرخواندندی؛ مخصوص بود وی به دقایق علوم و به لطایف اشارات اندر کتاب خدای عزّ و جلّ، وی را کرامات مشهور بود و آیات ازهر و براهین انور.
و گویند ملِکی، وقتی قصد هلاک وی کرد. کس فرستاد بدو، چون به نزدیک وی اندر آمد، از وی عذر خواست و هدیه داد و به نیکویی بازگردانید. گفتند: ایّها الملک! قصد هلاک وی داشتی. تو را با وی دیگرگونه دیدیم. حال چه بود؟ گفت: چون وی به نزدیک من اندر آمد؛ دو شیر دیدم یکی بر راست و یکی بر چپ وی_ و مرا میگفتند که اگر تو بدو قصد کنی ما تو را هلاک کنیم...
کشفالمحجوب، باب فی ذکر ائمّتهم من اهل البیت
#سیمای_اهل_بیت
#ادبیات_عرفانی
#امام_باقر
@mmparvizan
"سفرنامهی ناصرخسرو: مکه"
یکشنبه ششم ذیالحجه به مکه رسیدیم. به بابالصفا فرو آمدیم. این سال به مکه قحطی بود. چهار من نان به یک دینار نیشابوری بود و مجاوران از مکه میرفتند و از هیچ طرف حاج نهآمده بود. روز چهارشنبه به یاری حق سبحانه و تعالی به عرفات حج بگزاردیم و دو روز به مکه بودیم و خلق بسیار از گرسنگی و بیچارگی از حجاز روی بیرون نهادند هر طرف و در این نوبت شرح حج و وصف مکه نمیگویم تا دیگر نوبت که بدین جا رسم که نوبت دیگر شش ماه مجاور بودم و آنچه دیدم به شرح بگویم... .
#ناصر_خسرو
#حج
#سفرنامه
@mmparvizan
"کشفالحجاب الثامن: فی الحج"
قوله تعالی: و للّه علی النّاس حج البیت من استطاع الیه سبیلا (۹۷/آل عمران)
و از فرایض اعیان، یکی حج است بر بنده اندر حال صحّت عقل و بلوغ و اسلام و حصول استطاعت. و آن حُرم بود به میقات و وقوف اندر عرفات و طواف زیارت به اجماع و به اختلاف سعی میان صفا و مروه و بی حُرم اندر حَرم نشاید شد و حَرم را بدان حرم خوانند که اندر او مقام ابراهیم است و محل امن. پس ابراهیم را علیهالسلام دو مقام بوده است یکی مقام تن و دیگر از آن دل، مقام تن مکه و مقام دل خلّت؛ هرکه قصد مقام تن وی کند از همه شهوات و لذات اعراض باید کرد تا محرم بود و [باید] کفن اندر پوشید و دست از صید حلال بداشت و جمله حواس را اندر بند کرد و به عرفات حاضر شد و از آن جا به مزدلفه و مشعرالحرام شد و سنگ برگرفت و به مکه کعبه را طواف کرد و به منا آمد و آن جا سه روز ببود و سنگها به شرط بینداخت و آنجا موی باز کرد و قربان کرد و جامهها درپوشید تا حاجی بود. و باز چون کسی قصد مقام دل وی کند، از مالوفات اعراض باید کرد و به ترک لذات و راحات بباید...
کشفالمحجوب، صفحات ۳۱۵ و ۳۱۶
#هجویری
#حج_در_ادب_عرفانی
@mmparvizan
"کشفالاسرار میبدی: در روز عرفه"
علی بن ابی طالب (ع) روایت کرد از مصطفی(ص) که گفت: روز عرفه اندر عرفات جبرییل و میکاییل و اسرافیل و خضر حاضر آیند. جبرییل گوید: ما شاء الله، لا قوة الا بالله. میکاییل گوید :ما شاء الله، کلّ نعمة من الله. اسرافیل گوید: ما شاء الله، الخیر کلّه بید الله. خضر گوید: ما شاء الله، لا یدفع السوء الا الله. رسول خدا گفت: هر آن کس که روز عرفه بعد از نمازِ دیگر این چهار کلمه صدبار بگوید، به هر رحمتی و برّی و کرامتی که ربّ العزة، به اهل منا و عرفات فرو فرستد و به جمله بندگان که در شرق و غرباند وی با ایشان در آن انبازست. گفتا: و چون مردم از عرفات سوی منا روند ربّ العزة به جبرییل فرماید تا ندا کند که الا ان المغفرة لکلّ واقف بعرفات و الرّحمة لکل مذنب تائب.
کشفالاسرار و عدهالابرار/ در تفسیر سورهی بقره، بخش ۱۱۳/ نوبت دوم.
#ادبیات_عرفانی
@mmparvizan
یاهو
روزتان شاد و جانتان آباد
عید بر شاعران مبارک باد
یکی از تفاوتهایی که میان شعر کهن و معاصر دیده میشود، توجهی است که شاعران به مضامین شاد و در کنار آن اعیاد داشتهاند. متاسفانه در تاریخ شعر فارسی بهاستثنای عصر سامانی و غزنوی و تاحدودی در دوران سلجوقیان، شعر فارسی اغلب بستری برای نمود غصهها و افسردگیها بوده است.
هرچه از سدههای آغازین به زمان حملهی مغول نزدیک میشویم، به دلایلی چون: جنگ، قحطی، رواج سختگیریهای مذهبی، فراموشی جشنها و اعیاد اسلامی و ایرانی، کم شدن پایگاههای حمایت از شاعران و عواملی از این دست، شعر فارسی به سمت سوگ و اندوه و غم پیش رفته است.با اینحال در اوج همین دورانِ غمورزی و در شعر عرفانی، غم مورد نکوهش بسیاری شاعران بوده است؛ چنان که مولوی میگوید:
خون غم بر ما حلال و خون ما بر غم حرام
هر غمی کاو گرد ما گردید شد در خون خویش
یا حافظ می سراید:
کی شعرِ تر انگیزد خاطر که حزین باشد
صد نکته در این معنی گفتیم و همین باشد
با این حال نشانههای شعر شاد دوران محمود و مسعود غزنوی یا شاعران درباری عصر ملکشاه و سنجر را تقریبا در هیچ دورهی دیگر از ادب فارسی نمیتوان دید.
یکی از عوامل درونمتنی این شادی، توجه شاعران به اعیاد در سرودههاشان بوده است. کثرت اشعاری که در موضوعهایی چون: تبریک عید فطر، عید قربان، نوروز، جشن مهرگان، جشن سده و غیره سروده شده، سبب شده که شعر شاعرانی نظیر فرخی، عنصری، منوچهری، قطران تبریزی، ازرقی هروی، ابوالفرج رونی، معزی، عثمان مختاری و... اغلب شاد باشد و به.مرور در سروده های کسانی چون: ناصر خسرو، مسعود سعد و سنایی زمینههای غم انگیزی در شعر نمود یابد و پس از آنان در شعر خاقانی، کمالالدین اسماعیل و شاعران عارف و زاهد سده های ششم و هفتم، زمینههای تقدس غم فراهم شود و شعر شاد فارسی به سمت اندوهگرایی تمایل یابد.
جای شگفتی است که عیدی بزرگ چون عید قربان که عبارت "و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامه و مزیدا" بهترین وصف در جایگاه آن است، دیگر جایی در اشعار ما ندارد یا تنها نمود فردی و درونی آن را در برخی شعرها میبینی؛ در صورتی که همین موضوع یکی از درونمایههای اصلی دیوان شاعران سدههای پنجم و ششم بوده و اشعار متعددی بهویژه در قالب قصیده در تبریک این عید یا به قول گذشتگان عید اضحی و عید گوسپندکشان سروده شده است. در پایان این مقال مطلع دو شعر با این موضوع از نظر خواهد گذشت؛ هرچند این بحث ادامه دارد:
مسعود سعد:
جشن اسلام و عید قربان است
شاد از او جان هر مسلمان است
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی:
بس خرم و فرخ است این اضحی
بر حاکم شرع و خواجه دنیا
#محمد_مرادی
#عید_قربان
#شادی
@mmparvizan
"امام هادی(ع) و داستان مرگ پادشاهان"
در برخی کتابهای حدیثی و تاریخی، شعری با موضوع مرگ و اندرز پادشاهان به امام هادی(ع) نسبت داده شده است.
فارغ از جنبههای سندشناسی، این اثر را در شاخهی شعر تعلیمی میتوان با نمونههایی از ادب فارسی مقایسه کرد. ابیات آغازین این شعر چنین است:
باتوا على قللِ الاجبال تحرسُهم
غُـلْبُ الرجالِ فما أغنتهمُ القُللُ
استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم
وأودعوا حفراً يـابئس ما نزلوا
ناداهمُ صارخٌ من بعد ما قبروا
أين الاسرّةُ و التيجانُ و الحللُ
أيـن الوجوه التي كانتْ منعمةً
من دونها تُضربُ الأستارُ والكلل...۱
در این شعر، امام هادی(ع) از مرگ بزرگان و پادشاهان و انتقال آنان به قبر سخن میگوید و در بیانی اندرزی، به مقایسهی حیات متنعم مادی آنان در دنیا و فقر و ضعف و دشواریهای جهان پس از مرگ ایشان میپردازد.
در شعر فارسی، بهویژه در آثار شاعرانِ خردگرای سدههای نخستین، این نوع نگاه را به "مرگ مهتران" میتوان ردگیری کرد؛ از نمونههای شاخص، شعر زیر از رودکی است که به سرودهی منسوب امام دهم(ع) بیشباهت نیست:
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرو کردند
زیر خاکاندرون شدند آنان
که همه کوشکها برآوردند
از هزارانهزار نعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند؟
بود از نعمت آنچه پوشیدند
وآنچه دادند وآنچه را خوردند۲
تعابیر و ابیاتی از این دست را در اشعار شاعران شاخص دیگر چون: ناصرخسرو و سنایی هم میتوان دید؛ چنانکه سنایی در باب ششم حدیقه و پس از روایت "صفت مرگ پیامبران"، با نگاهی عبرتبین به داستان مرگ پادشاهان ایرانی اشاره کرده؛ فضایی اخلاقی که اوجِ هنری آن را در قصیدهی ایوان مدائن خاقانی خواندهایم.
گویا شاعران، در این اشعار کوشیدهاند ممدوحان و حاکمان زمان خود را به عاقبت کار خود آگاه کنند و آنان را به دادگری و پرهیز از خیرهسری فراخوانند.
پ.ن. ۱: بنگرید به مروجالذهب ج ۳ و وفیاتالاعیان ج ۴.
۲. دیوان رودکی، نفیسی.
#شعر_مرگ
#مرگ_پادشاهان
#امام_هادی
@mmparvizan
"به بهانهی روز قلم"
یک: چهاردهمین روز از ماه تیر، در تقویم شمسی به نام قلم تمایز یافته است. همسایگی آن با روز تیر از ماه تیر (تیرگان/ ۱۳ ماه) آن را با واژههای عطارد (دبیر فلک) پیوند داده و از دیگر سو، با آرش و ماجرای تیر ایراننجات او تناسب دارد. گویا روز دماوند هم بیشباهت به قلم نیست و میتوان دماوند را نوک قلم ایستادهی تمدن ایرانی رو به آسمانها دانست.
اما فارغ از این اشارات و تمثیلات، قلم چه رو به آسمان و چه فرق بر زمین، نمایندهی خرد و اندیشه و تعالی و شُکوه عاطفهی انسان است.
اهل قلم چه نویسنده و شاعر و چه پژوهشگر و منتقد و روزنامهنگار؛ وارثان "آب و خرد و روشنی"اند.
پس مبارک بر اهل قلم، اگر قلم را آنگونه که باور دارند بر صفحه میلغزانند؛ لغزشی در مسیر انسانوارگی و اخلاقورزی و سزاوار سوگند "والقلم و مایسطرون".
دو: اگر قرآن را چنانکه باور یک مسلمان است، اوج خلق زبانی و قلمی و شعر را ساحتی والا از هنرورزی اهل قلم بدانیم، بیشک آیات پایانی سورهی شعرا، نمادی انسانی_ اسلامی از رسالت قلم است که بر اساس آن، میتوان سطرهای زیر را گزارههای اصلی روز قلم دانست:
_ شعر و اثر ادبی، بدون اخلاق و خرد و انسانمندی همچنان شعر است؛ اما شعری که مایهی سرگشتگی و سرشکستگی است.
_ اهل گفتار و نوشتار؛ بیرفتار به سخن خود؛ گویندگان بیعملند و چه شاعر و چه نویسنده، چه شیخ و چه عارف و چه روشنفکر و چه استاد و چه مولف و چه مترجم، به گفتهی سعدی زنبوران بیعسل:
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
جارپایی بر او کتابی چند
_شرط خلق سخن عمیق، ایمان و رفتار بر اساس باور است. نویسنده یا شاعری که از انسان و آزادگی مینویسد، باید خود نیز انسانی آزاده باشد و اهل قلم انقلابی و دینی که از دین و انقلاب می گوید؛ لازم است پاکدین و دور از دروغ و ریا بماند.
_ نشانهی اهل قلم، تجلی یاد (نه نام و لفظ) خدا و جلوههای او در کلام و مرام است. پس خوشا به آنان که اینگونهاند.
_ و آخر اینکه، اهل قلم، اگر خود را متعهد به راستی میداند؛ یاریگر مظلوم و پرخاشگر در برابر ظالمان و گردنکشان است؛ چه مظلومی در همسایگی و در شهر و دیار خود و چه ستمدیدهای در فراسوی مرزها.
پس روز قلم بر سالکان حقیقی وادی "الا الذین" مبارک باد:
مرا به منزل الا الذین فرود آور
فروگشای ز من طمطراق والشعرا
خاقانی
پ.ن: وَٱلشُّعَرَاۤءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلۡغَاوُۥنَ ٢٢٤ أَلَمۡ تَرَ أَنَّهُمۡ فِی كُلِّ وَادࣲ یَهِیمُونَ ٢٢٥ وَأَنَّهُمۡ یَقُولُونَ مَا لَا یَفۡعَلُونَ ٢٢٦ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ ٱلصَّـٰلِحَـٰتِ وَذَكَرُوا۟ ٱللَّهَ كَثِیرࣰا وَٱنتَصَرُوا۟ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُوا۟ۗ وَسَیَعۡلَمُ ٱلَّذِینَ ظَلَمُوۤا۟ أَیَّ مُنقَلَبࣲ یَنقَلِبُونَ ٢٢٧﴾ [الشعراء ٢٢٤-٢٢٧]
#روز_قلم
#ادبیات_متعهد
@mmparvizan
"نخستین اشارات به غدیر در شعر فارسی"
ادبیات فارسی از سدهی چهارم، بستری برای انعکاس مفاهیم شیعی بوده؛ چنانکه در اشعار رودکی و کسایی و بندار رازی و بسیاری دیگر از شاعران، مضامینی در مهرورزی به امام علی(ع) یا مسالهی جانشینی ایشان گنجانده شده است.
اگر از منظر واژهی غدیر (با معنی خاص آن) بررسی کنیم، نخستین اشاره به این واقعهی تاریخی، در شعر فارسی، در بیتی از دقیقی (مقتول به ۳۶۷) نمود یافته؛ آنجا که سروده است:
کیوسوار همی بنگرد به چشمآلوس
بهسان فرخشه با امیر روز غدیر*
دیوان ص ۱۲۵
دیگر شاعر مهم در جریان شعر غدیر، منوچهري است که در خلال یکی از مسمطهای وصفیاش به ماجرای غدیر اشاره کرده و از امام علی(ع) با صفت مرد غدیر خم یاد کرده است:
آهنـــي در كف،چـــــون مرد غــــدير خــم
به كتـــــف باز فكـــــنده ســــر هر دو كـم
دیوان ص ۲۰۳
از شاعران شاخص قرن پنجم، ناصر خسرو (ف. 481) بیش از دیگران به ماجرای غدیر و جانشینی امیرمومنان(ع) اشاره کرده است. در شعر او، واژهی غدیر، هویتی ویژه یافته و بارها در خلال توصیفات شیعی دیوان، تکرار شده است:
شرف مرد به علم است، شرف نیست به سال
...علی آن یافت ز تشریف که زو روز غدیر
دیوان ص ۲۲۰
بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت
روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر
دست علی گرفت و بدو داد جای خویش
گر دست او گرفت تو جز دست او مگیر
همان، ص ۱۰۵
در دیوان امیرالشعرا معزی(ف . 518 تا 521) نیز چندبار به روز یا عید غدیر اشاره شده است؛ او بیش از همه در جایگاه قافیه از این واژه بهره برده است:
نام آن دارد که از بهر بزرگی و شرف
احمد مختار کرد او را دعا روز غدیر
دیوان ص ۳۶۱
معزی پس از دقیقی و منوچهری و ناصرخسرو، چهارمین شاعری است که در دیوانش به رویداد غدیر، مطابق با نام مشهور آن اشاره کرده؛ هرچند مسألهی جانشینی امام علی(ع) در سرودههای دیگر شاعران نیز نمود داشته است:
علی ز مهر محمد همی چنان نازد
که از دعای محمد، علی به روز غدیر
همان، ص ۷۹۲
آنچه در این مجال اندک به آن اشاره شد، نخستین اشعار و ابیاتی است که در توصیف عید غدیر و ستایش جانشینی امام علی(ع) سروده شده است. پس از شاعران یادشده، هزاران شاعر فارسیزبان شیعه و سنی، دهها هزار شعر در ستایش امام مومنان(ع) و واقعهی غدیر سرودهاند.
*پ.ن: این شعر به شاهد ترکیب چشمآلوس در برخی نسخ لغت فرس ثبت شده است. در برخی نسخهها، شعر به این صورت ضبط شده:
کیوسوار بگیرد همی به چشمآلوس
به سال فرخ شبها امیر روز عزیز
#شعر_دینی
#غدیر
@mmparvizan