واگویه ... 🌱
دردودل با امام رضاجان💔 #اسمع
من دارم تو رو داد
میزنم آقای امام رضا(ع)🥺
3.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان ...
من بلد نبودم
مثل اون پیرمردهای عراقی
که میان حرمت ؛
بلند بلند گریه کنم 🥺
حتی امشب حافظ هم میگفت :
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
+همیشه میگفت :
خدایا !
انقدر ما رو تحویل بگیر ؛
که محتاج تحویل گرفتن دیگران نشیم .
#منقولات
او رفته است.
نه آن رفتنهایی که پشت سرش آب میریزی، چراغ خانه را روشن میگذاری و بخاری را برای برگشتنش، گرم نگه میداری.
نه از آن رفتنهایی که روزی را روی تقویم دیواری اتاق مشخص میکنی و هر صبح، روز رفته را از تعداد روزهای باقیمانده برای برگشتنش خط میزنی.
نه از آن رفتنهایی که تنها حسی که به محض نبودنش داری، دلتنگی است.
رفتن. به معنی فقدان: از دستدادن.
رفتنهایی که دیگر بازگشتی به همراه ندارد.
و تو گم میکنی خودی که کنار او بودی را. رفتنی که دیگر راهها را بهدنبالش نمیگردی، آدمها را به امید دیدن چهرهاش خیره نگاه نمیکنی و دری را به انتظار بازگشتش، باز نمیگذاری.
وجودی که پیش از این، وجود داشت و الان، لااقل کنار تو وجود ندارد. مثل آتشزدن یک تکّهی کاغذ که در آنی از آن، تنها خاکستر بهجا میماند؛ اما همان خاکستر هم به محض اشارهی نسیمی، نیست میشود.
رفتنی که شک را به جان خودت، وجودت و تمام یادی که از او به جا مانده میاندازد؛ که نکند تمام اینها تنها رویایی از سر شکمچرانی قبل از خواب بوده، یا تو ملیجک دست نویسندهای ناشی بودهای که برای چاپ بیشتر کتابش، تو را بازیچهی چرخش قلمش میکند.
تمامی که از آن وجود مستحکم قابل اتکا باقی مانده، خاطرهایست که دور میانگارد. تو گویی سالهاست که رفته و موریانهی فراموشی هم به جانش افتاده.
من چیستم جز او؟ من کیستم جز صندوقچهی یاد او؟ و چه میتوانم باشم جز تکه چوب موریانهزدهای، بدون یاد او؟
کسی که در متن زندگیات حضور داشت، حرف به حرف کلمات کتابت را شامل میشد، الان نیست.
و چه وحشتی به جان آدم میاندازد نگاهکردن به صفحهی سفید کتاب.
تو گویی قبل از او کسی نبودی. چیزی را به یاد نداری و کاری متمایز از سایر مخلوقات انجام ندادهای.
اویی بوده که منیت تو را ساخته. و حالا دیگر نیست.
و چه سخت است آدمی همزمان به دو سوگ بنشیند: خودش و دیگری.
با اینوجود روزگار است دیگر؛ عادت میکنی، کنار میآیی، تمام میشود. و این تویی که دوباره مهیا میشوی برای انتخاب آدم جدید، برای از دست دادن.
[عج؛]
#دلنوشت
در حین اینکه چند نفری در حال تکرار این جمله هستیم که «اگر درس نخوانید حرام است در مدرسه بمانید » وارد اتاق می شود و می گوید :
_ یعنی چی ؟!
+ یعنی به قول امام خمینی اگر درس نخونیم مخصوصا این شبا ، اینجا موندنمون حرام فرزندم ...
_ مادر به نظرم باید نظر مرجع خودمونو بررسی کنیم . و نیشخندی می زند.
+ ای کلک ، در نرو بشین پای درست ...
در حالی غرغرکنان از اتاق خارج می شود می گوید
_ والا خب ؛خودمون کم بدبختی داریم ، فکر کن تو قیامت صرفم بیاد ازت شکایت کنه ...
#میم_نون
#حجره_نشین