eitaa logo
واگویه ... 🌱
229 دنبال‌کننده
61 عکس
24 ویدیو
0 فایل
من عارف دلتنگم یا زاهد دلسنگ ؟! هر روز نقابی زده ام روی نقابی .... : ) امضا:میم_نون https://t.me/BChatBot?start=sc-7fd4e4599f برای وقت هایی که منو رفیق میدونی :)
مشاهده در ایتا
دانلود
دخیل قلبمو به پنجره فولاد زدم
همه حرفای در گوشیمو بابا بهت
تو گوهرشاد زدم ...
واگویه ... 🌱
دردودل با امام رضاجان💔 #اسمع
من دارم تو رو‌ داد میزنم آقای امام رضا(ع)🥺
رنج واقعی؟ گذشتن از آدمی که آخرین ذوقت بود .
3.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان ... من بلد نبودم مثل اون پیرمردهای عراقی که میان حرمت ؛ بلند بلند گریه کنم 🥺
از نظر مصداق میزان موانع و امتحاناتی که خداوند متعال ، در مسیر زندگی حقیر قرار داده :) + وقتی میخوان غیر مستقیم بگن بهت مجوز امتحان نمیدیم بخاطر فرایند ... اینم پروسه ی حرفه ای آموزش جهت عدم اخذ مجوز امتحان !
حتی امشب حافظ هم میگفت : چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار که از اختیار بیرون است
+همیشه میگفت : خدایا ! انقدر ما رو تحویل بگیر ؛ که محتاج تحویل گرفتن دیگران نشیم .
او رفته‌ است. نه آن رفتن‌هایی که پشت سرش آب می‌ریزی، چراغ خانه را روشن می‌گذاری و بخاری را برای برگشتن‌ش، گرم نگه می‌داری. نه از آن رفتن‌هایی که روزی را روی تقویم دیواری اتاق مشخص می‌کنی و هر صبح، روز رفته را از تعداد روزهای باقی‌مانده‌ برای برگشتن‌ش خط می‌زنی. نه از آن رفتن‌هایی که تنها حسی که به محض نبودن‌ش داری، دل‌تنگی است. رفتن. به معنی فقدان: از دست‌دادن. رفتن‌هایی که دیگر بازگشتی به هم‌راه ندارد. و تو گم می‌کنی خودی که کنار‌ او بودی را. رفتنی که دیگر راه‌ها را به‌دنبال‌ش نمی‌گردی، آدم‌ها را به امید دیدن چهره‌اش خیره نگاه نمی‌کنی و دری را به انتظار بازگشت‌ش، باز نمی‌گذاری. وجودی که پیش از این، وجود داشت و الان، لااقل کنار تو وجود ندارد. مثل آتش‌زدن یک تکّه‌ی کاغذ که در آنی از آن، تنها خاکستر به‌جا می‌ماند؛ اما همان خاکستر هم به محض اشاره‌ی نسیمی، نیست می‌شود. رفتنی که شک را به جان خودت، وجودت و تمام یادی که‌ از او به جا مانده می‌اندازد؛ که نکند تمام این‌ها تنها رویایی از سر شکم‌چرانی قبل از خواب بوده، یا تو ملیجک دست نویسنده‌ای ناشی بوده‌ای که برای چاپ بیش‌تر کتاب‌ش، تو را بازی‌چه‌ی چرخش قلم‌ش می‌کند. تمامی که از آن وجود مستحکم قابل اتکا باقی مانده، خاطره‌ای‌ست که دور می‌انگارد. تو گویی سال‌هاست که رفته و موریانه‌ی فراموشی هم به جان‌ش افتاده. من چیستم جز او؟ من کیستم جز صندوق‌چه‌ی یاد او؟ و چه می‌توانم باشم جز تکه‌ چوب موریانه‌زده‌ای، بدون یاد او؟ کسی که در متن زندگی‌ات حضور داشت، حرف به حرف کلمات کتاب‌ت را شامل می‌شد، الان نیست‌. و چه وحشتی به جان آدم می‌اندازد نگاه‌کردن به صفحه‌ی سفید کتاب. تو گویی قبل از او کسی نبودی. چیزی را به یاد نداری و کاری متمایز از سایر مخلوقات انجام نداده‌ای. اویی بوده که منیت تو را ساخته. و حالا دیگر نیست. و چه سخت است آدمی هم‌زمان به دو سوگ بنشیند: خودش و دیگری. با این‌وجود روزگار است دیگر؛ عادت می‌کنی، کنار می‌آیی، تمام می‌شود. و این تویی که دوباره مهیا می‌شوی برای انتخاب آدم جدید، برای از دست دادن. [ع‌ج؛]
در حین اینکه چند نفری در حال تکرار این جمله هستیم که «اگر درس نخوانید حرام است در مدرسه بمانید » وارد اتاق می شود و می گوید : _ یعنی چی ؟! + یعنی به قول امام خمینی اگر درس نخونیم مخصوصا این شبا ، اینجا موندنمون حرام فرزندم ... _ مادر به نظرم باید نظر مرجع خودمونو بررسی کنیم . و نیشخندی می زند. + ای کلک ، در نرو بشین پای درست ... در حالی غرغرکنان از اتاق خارج می شود می گوید _ والا خب ؛خودمون کم بدبختی داریم ، فکر کن تو قیامت صرفم بیاد ازت شکایت کنه ...
🕊️شهید چمران : من سخت‌ترین کار زندگیم درس خواندن است! از درس متنفرم! اما چه می‌شود کرد که این درس خواندن من است. قطعا همه‌ی تکلیف‌های انسان سخت و طاقت فرسا است. پس من برای مبارزه با نفسم، می‌جنگم ودرس می‌خوانم واین تلخی وسختی را تحمل می‌کنم تا تکلیفم را انجام داده باشم.