ساعت چهار صبح؛ وقتی خسته و کلافه ای، توی مرز بین خواب و بیداری، منو یادت بیار. عصر موقع غروب، وقتی همه تنهات گذاشتن و دلت گرفت، منو یادت بیار. وقتی خواستی یهویی فرار کنی غیب شی، کسی باهات نیومد، منو یادت بیار. وقتی بارون می زنه، کسی پایت نیست بدون چتر باهات راه بیاد، منو یادت بیار. آخرای شب، وقتی اضطراب اومد سراغت و بدنت داشت می لرزید، منو یادت بیار. موقعی که نا امیدت کردن، کم آوردی، کسی نبود، گریه داشتی، بغل می خواستی، کمک می خواستی، منو یادت بیار. باشه؟
- معانقه -
کسی که دوست داشته باشه، با یه اسمی صدات میزنه که هیچکی با اون اسم صدات نزده!
کسی که دوست داشته باشه، اسمتو یه طوری صدا میزنه که هیچکی اونطوری صدات نزده!
وقتی خدا داشت تو را میساخت چه حال خوشی داشت، چه حوصلهای،
این موها، این چشمها، خودت میفهمی؟!