عشق تاریخ انقضا نمیخواد؛ توجه میخواد.
من نمیگم دلم برات تنگ شده ولی هرجا میرسم سراغتو میگیرم ودنبال یه بهونه ایم که باهات حرف بزنم.
من نمیگم دوست دارم ولی به جاش هرلحظه بهت میگم مواظب خودت باشیا فلان کارو نکنیا یه وقت اذیت بشی.
من نمیگم تا اخرش باهات میمونم ولی یه جایی اونقدر کنارت میمونم و صبر میکنم تا جفتمون حالمون خوب باشه و بتونیم به قشنگیای دونفرمون اضافه کنیم.
حالا دیدی توجه کردن چه شکلیه؟
حالا دیدی مراقبت کردن ازش چه مدلیه؟
- ألف -
من فقط میخوام وقتی میخوابم
توی بغلت نفس بکشم و بوی گردنتو
حس کنم، اینو بفهم :)
یه شب پرسید: اگر من نبودم الان این ساعت چیکار میکردی؟ گفتم: کتاب می خوندم، فکر می کردم، می نوشتم، عکس های توی گوشی رو نگاه میکردم، نقاشی می کردم، موزیک گوش می دادم. گفت: ببین پس من چقدر رقیب دارم. دلم میخواست بهش بگم: رقیب نیستن، اینا چیزایی هستن که نباشی زنده نگهم میدارن تا تو برگردی.
یه وقتایی بهش بگو میدونی من چقدر صداتو دوس دارم؟ پس بیشتر بهم ویس بده، اصن تو ده دقیقه ویس بده حتی اگه در حال گوش دادن به آهنگ مورد علاقمم باشم قطعش میکنم و به صدای تو گوش میدم، صدایِ تو از هر آهنگی برای من قشنگتره.
ولی جمله ی "نترس من کنارتم" رو وقتی تو بهم میگی، انگار قوی ترین مُسکِن دنیا بهم تزریق شده، انگار تو یه خونه آهنی و محکم که هیچ چیز بدی نمیتونه بهش نفوذ کنه نشستم، انگار داره سیل میاد ولی من یه سایهبون محکم بالاسرمه، انگار همه جا تاریکه ولی دورِ من روشنه، انگار همه رفتن ولی ینفر که بهترینه توو دنیا کنار من مونده. وقتی همچین حرفایی بهم میزنی احساس میکنم امن ترین جای دنیا نشستم ، کنار امن ترین آدم ، بدون هیچ ترسی.
من وقتی باهات حرف میزنم
انگار لبه کرهی ماه نشستمُ
پاهامو آویزون کردم،
انگار زیر بارون دراز کشیدم و عمیق نفس میکشم،
انگار بین ابرای پشمکی پرواز میکنم و اونقدر دور میشم که بین یه تیکه ابر صورتی گم شم.
اصلا انگار آسمون آبی تر از همیشه
است، غذاها برام خوشمزه تر و آبدار
تره، همه چیز قشنگه و قرار نیست
اذیتم کنه، انگار با زندگی آشتی کردم
و میتونم با امید بهش ادامه بدم و
دوستت داشته باشم؛