eitaa logo
موسسه فرهنگی تبلیغی بشری
503 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
234 فایل
ارتباط با ادمین @admin_boshra1 @Admin2_boshra درخواست سخنران و مداح @Mobalegh_Boshra
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔺🔶🔺🔶🔺🔶🔺🔶 حکمت 209 نهج البلاغه: ✅خبر از ظهور حضرت مهدى (عج) (اعتقادى، سياسى) : لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا، وَتَلاَ عَقِيبَ ذَلِكَ: (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ). ♥️امام علیه السلام فرمود : دنيا همچون شتر بدخويى است كه بعد از چموشى به ما روى مى‌آورد و همچون شترى است كه دوشنده شير را گاز مى‌گيرد تا شير را براى فرزندش نگه‌دارى كند، سپس امام اين آيه را تلاوت فرمود: ما مى‌خواهيم بر مستضعفان زمين منت گذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان آن قرار دهيم. @moasesa_boshra 🔶🔺🔶🔺🔶🔺🔶🔺🔶
💠 حدیث روز 💠 بهترین امت و بدترین امت پیامبر (ص) 🔻پيامبراكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم: خِيارُ اُمَّتِي المُتَأَهِّلونَ ، و شِرارُ اُمَّتِي العُزّابُ ◻️ همسرداران، بهترين امّت من و بى همسران، بدترين امّت من هستند. 📚 بحارالأنوار، ج ۱۰۳، ص ۲۲۱، ح ۳۲ ‌ ‌ •┈┈••✾••┈┈• @HawzahNews 🏴@moasesa_boshra🏴
❤️ قصه ی امروز ❤️ 20 آذر سال 60 برای آزادسازی 70کیومتر از منطقه علمیاتی گیلان غرب عملیات شد ؛ رزمندگان اسلام تقریبا همه مناطق را آزاد کرده بودند ... عراق تلفات سنگینی داده بود ... یکی از تپه ها که اتفاقا موقعیت مهمی داشت هنوز مقاومت میکرد ؛ بچه تلاش کردند آنرا هم آزاد کنند. در تاریکی صبح روز بعد به سمت تپه حرکت کردیم ؛ نیروهای زیادی از عراق روی تپه مستقر بودند.با فرماندهان ارتش صحبت کردیم و هر طرحی دادیم به نتیجه نرسید... ناگهان ابراهیم هادی به سمت تپه عراقی ها حرکت کرد و بعد روی تخته سنگی رو به قبله ایستاد. و با صدای بلند شروع به اذان گفتن کرد ؛ هر چه داد زدیم که بیا عقب الان تو را میزنند ... فایده نداشت ... تقریبا اواخر اذان ابراهیم بود که صدای تیر اندازی عراقی ها قطع شده بود ... ولی همان موقع یک گلوله شلیک و به گردن ابراهیم اصابت کرد ... خون زیادی از ابراهیم میرفت. به کمک امدادگر زخم ابراهیم بسته شد ... در ادامه یکی از بچه ها آمد و گفت یک سری از عراقی ها آمده ؛ دستشان را بالا گرفته و دارند تسلیم میشوند ... فورا گفتم مسلح بیاستید شاید حقه ای باشد ؛ 18 عراقی به همراه یک افسر خودشان را تسلیم کردند... به کمک مترجم از افسر عراقی پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند؟ گفت هیچی... ما آمدیم و خودمان را تسلیم کردیم بقیه نیروها را هم فرستادم عقب؛ الان تپه خالیه ... با تعجب پرسیدم چرا؟ گفت: چون نمیخواستند تسلیم شوند ... گفتم یعنی چی؟ افسر عراقی با بغض و اشک در پاسخ گفت: اًین موذن؟ بعد گفت: به ما گفته بودن شما مجوس و اتش پرست هستید ... به ما گفتند ما برای اسلام با ایرانی ها میجنگیم.ما وقتی میدیدم فرماندهانمان مشروب میخورند و اهل نماز نیستند در جنگ با شما دچار تردید شدیم. امروز وقتی صدای اذان رزمنده شما را شنیدم تمام بدنم لرزید ... وقتی که نام امیرالمومنین را آورد با خودم گفتم: تو با برادرانت میجنگی؟ نکند مثل ماجرای کربلا ... گریه امانش نداد.بعد گفت: به نیروهایم گفتم من میخواهم تسلیم شوم هر کس میخواهد با من بیاید.اینها با من آمدند؛ بقیه که نیامدند برگشتند عقب... آن سربازی هم که به موذن شلیک کرد را هم آورده ام اگر دستور بدهید او را میکشم. حالا بگویید او زنده است یا ...؟ گیج شده بودم ... گفتم زنده است ...رفتیم پیش ابراهیم که داخل سنگر بستری بود ...تمام هجده اسیر آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه میکرد و میگفت من را ببخش من شلیک کردم ... بغض گلوی من را هم گرفته بود... از آن ماجرا پنج سال میگذشت ؛ زمستان سال 65 بود و ما درگیر عملیات کربلا5 در شلمچه بودیم ... کار هماهنگی لشکر با من بود. برای توجیه بچه های لشکر بدر که همگی از بچه های عرب زبان و عراقی های مخالف صدام بود به مقرشان رفتم. پس از صحبت با فرماندهان؛ یکی از بچه های لشکر بدر جلو آمده و گفت شما در گیلان غرب نبودید؟ گفتم بله... گفت: مطلع الفجر یادتان هست؟ ارتفاعات انار تپه آخر؟ گفتم: خوب؟ گفت هجده عراقی که اسیر شدند یادتان هست؟ گفتم بله ؛ شما؟ با خوشحالی گفت: من یکی از آنها هستم ... با تعجب گفتم :اینجا چه میکنی؟ گفت همه ما هجده نفر در این گردان هستیم با ضمانت آیت الله حکیم آزاد شده و قرار شده بیاییم با بعثی ها بجنگیم. گفتم فرمانده تان کجاست: گفت: در همین گردان مسئولیت دارد ؛ گفتم: اسم گردان و نام خودتان را روی این کاغذ بنویس بعد از عملیات مفصل میبنمتان... همینطور که نامها را مینوشت پرسید: نام موذن شما چه بود؟ یکبار دیگر میخواهیم او را ببینیم ... بغض گلویم را گرفت؛ گفتم انشا الله توی بهشت همدیگر را میبینید... خیلی حالش گرفته شد ...عملیات شروع شد ...و نبرد ادامه یافت ... .. اواخر اسفند 65 بود که عملیات به پایان رسید... رفتم پیش بچه های لشکر بدر ...از یکی از مسئولین آن سراغ 18 عراقی را با نام هایی که داشتم گرفتم.گفت این گردان منحل شده ؛ در عملیات آنها جلو پاتک سنگین عراقی ها را گرفتند تلفات سنگینی هم گرفتند ولی عقب نشینی نکردند. کاغذ نام انها را به او دادم. چند دقیقه بعد گفت: همه اینها شهید شده اند ... ماتم برد ...دیگر حرفی نداشتم... با خود فکر میکردم ابراهیم با یک اذان چه کرد ... یک تپه آزاد شد یک عملیات پیروز شد ... هم هجده نفر از قعر جهنم به بهشت رفتند ... منبع: کتاب سلام بر ابراهیم صفحه 133 تا 139 🏴@moasesa_boshra🏴
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷🔹 میگن فلانی انگار از چشم خدا افتاد❗️ بله درست میگن ... ‼️ یه عمل ساده هست، که برای خیلی‌ها عادیه ... اما ما رو از چشم خدا میندازه... 👌 🏴@moasesa_boshra🏴
40 🔶 گفته شد که خداوندمتعال مهربونی های خودش رو "در امتحاناش نشون میده". ❇️ خصوصا وقتی خدا از یه بنده امتحان میگیره حتما به روش های مختلف بهش تقلب میرسونه و راه رو نشون میده. فقط این وسط یه چشم بینا میخواد که این کمک های خدا رو ببینه و تشکر کنه. 💢 کلا آدم اگه توی زندگیش تیز نباشه و حواسش به اتفاقات زندگیش نباشه خیلی چیزا رو نمیبینه ولی اگه آدم سعی کنه دقتش رو توی همه چیز بالا ببره کم کم احساس میکنه که داره با یه نفر زندگی میکنه. 🌺 کم کم احساس میکنه که کار دست یکی دیگه هست... احساس میکنه همه چیز کاملا برنامه ریزی شده براش... به بهترین شکل ممکن... ⭕️ ولی اگه خدا از یه آدمی که خیلی دیگه خراب کرده بخواد امتحان بگیره، دیگه بهش تقلب نمیرسونه... هر چی جلوتر میره هی خراب میکنه! هر چی جلوتر میره کمتر میفهمه... اصلا دیگه کور میشه... 💢 و خدا نکنه که آدم انقدر بد بشه که دیگه چیزی رو نبینه.. اونجایی که خداوند متعال در مورد کفار میفرماید که اون ها مثل کر و کورهایی هستند که فکر نمیکنند یعنی همین... 🏴@moasesa_boshra🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔨 میخ نفست را بڪوب 🔨 ❓برای اینڪه انسان دائماً خود را معیوب و محتاج بدانـد، بایـد چه ڪند؟ 🎗 در زمان قدیم ڪه غالباً دیوارها گِلی بود، برای خشڪانـدن لباس‌ها میخی به دو دیوار می‌زدنـد و طنابی به آن وصل می‌ڪردند. پس از مدتی به دلیل سنگینی و حرڪت لباس‌ها ڪه ناشی از وزش باد بود، میخ‌ها شُل می‌شـد. صاحب‌خـانه با چهـار تا ضـربه چڪش، مشڪل را برطـرف می‌ڪرد. 🔺 ما هم احتیاج به چڪشِ تذڪرِ رفقـا دارد. از طرف دیگـر هم باید وسایل غفلت را از خودمان دور ڪنیم. چرا ڪه به محض ایجـاد غفلت، شیطان با انسـان خواهـد شـد. ☝️˝ وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ. ˝ «ﻭ ﻫﺮ ڪﺲ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺧﺪﺍﻱ ﺭﺣﻤﺎﻥ غفلت ڪند ، ﺷﻴﻄﺎﻧﻲ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﻰﮔﻤﺎﺭﻳﻢ ڪﻪ ﺁﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﻠﺎﺯم ﻭ ﺩﻣﺴﺎﺯﺵ ﺑﺎﺷﺪ.» 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀 🏴@moasesa_boshra🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و عصر بخیر خدمت اعضای بزرگوار🌹 ان شاءالله که حالتون خوب باشه امروز هم در خدمتتون هستیم با یکی دیگه از درس های شیرین از خانه تا خدا👇
.... 💎 " لذّتِ نماز " 🌷 و توی "مسائلِ عبادی" هم خیلی مهمّ هست. ⭕️ اگه کسی بخواد تنبل بازی در بیاره از هیچ یک از اعمالِ عبادیش لذّت نمیبره. 🔺یه بنده خدایی می‌گفت: من چرا از نماز لذّت نمی‌برم؟! 🔹 ببخشید شما چیکار کردی که می‌خوای از نماز لذّت ببری؟!😒 - هیچی؟! ✔️ خب معلومه لذّتی هم نمیبری! 👈 لذّت بردن از نماز یه "فعالیّتِ چند سالۀ مداوم" می‌خواد ✅ مثلاً اوّلش باید یه مدّت سعی کنی "ادبِ نماز" رو رعایت کنی. 🚫 در واقع لازم نیست از همون اوّل توی نماز، دنبالِ عشق بازی با خدا باشی. 👌همین که نماز رو به عنوان یه کارِ "مؤدبانه" انجام بدی کافیه. 🌹 بعدش باید "احساسِ بندگی" رو توی وجودِ خودت بیدار کنی ✔️ "آروم آروم باید افکارِ نامربوط رو از توی ذهنت بیرون بریزی" 💖 "بعدش کم کم از طرفِ خدا یه لذّت هایی رو بهت میچشونن"....❣ 🏴@moasesa_boshra🏴