🏴مراسم ختم طلبه فاضل مجاهد، دکتر محمدحسین فرج نژاد
💥 باحضور خانواده عزیز فرج نژاد
موسسه فرهنگی تبلیغی بشری
🖤 @moasesa_boshra
💥خاطره گویی سرهنگ مشهدی بافان از یادگاران دفاع مقدس در سالگرد عملیات مرصاد درحال برگزاری
@moasesa_boshra
🔶 حضور حضرت آیت الله مدرسی و سخنرانی ایشان به مناسبت غدیر در جمع مبلغان موسسه فرهنگی تبلیغی بشری
🔹در حال برگزاری...
💥 @moasesa_boshra
🔶 حضور حجةالاسلام داوودی در جمع مبلغان موسسه فرهنگی تبلیغی بشری
🔹در حال برگزاری...
💥 @moasesa_boshra
🔶 حضور حجةالاسلام فخرآبادی در جمع مبلغان موسسه فرهنگی تبلیغی بشری
💥 @moasesa_boshra
#تلنگری ☝️
🌓 تا واقعهی غدیر، به بلوغ نهاییاَش نرسد؛
بشــر در تاریکی درونیاَش محبوس خواهد ماند!
🌖 سیرِ بلوغ غدیر،
و رسیدنش به میوهی نهایی، چگونه است؟
و چگونه بشر به آرامش و روشنیِ این نقطه میرسد؟
💫 ویژه_عیدغدیر
#استاد_شجاعی
🌷@moasesa_boshra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مراسم تعویض پرچم گنبد امیرالمومنین(ع) در آستانه عید غدیر
#نجف
#عید_غدیر
#تعویض_پرچم
🌷@moasesa_boshra
••🤍••
رویا متعلق به کسانیه که
به اندازه ی کافی برای رسیدن به
خواسته هاشون تلاش نمیکنند
#انگیزشی 🍃
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷@moasesa_boshra
┄═❁🍃❈🌸﷽🌸❈🍃❁═┄
#حکایت
✍🏻نقلی بسیار زیبا و تاثیر گذار از حاج آقا قرائتی
اقای قرائتی نقل کرد:
🍇روزی به مسجدی رفتیم امام مسجد، که دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد:
🍇روزی شخص ثروتمندی یک من انگور خرید و به خدمتکار خود گفت انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و
خود به سر کاری که داشت رفت.
عصر که به خانه برگشت به اهل و عیالش گفت لطفا انگور را بیاورید تا با بچه ها انگور بخوریم،
🍇همسرش با خنده گفت:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم،
خیلی هم خوش مزه و شیرین بود ...!
🍇مرد، با تعجب گفت تمامش را خوردید!؟
🍇زن لبخند دیگری زد و گفت بله تمامش را!
🍇مرد، ناراحت شد و گفت:
یک من انگور خریدم یک حبۀ اون رو هم برای من نگذاشته اید!!!
🍇الان هم داری می خندی، جالب است ...!خیلی ناراحت شد و بعد از اندکی که به فکر فرو رفت ...ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج شد.
🍇همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا زد ولی جوابی نشنید، مرد، ناراحت اما متفکر رفت سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشت.
به او گفت: یک قطعه زمین می خواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری کرد.
سپس نزد معمار شهر رفته و از او جهت ساخت مسجد 🕌 دعوت بکار کرد و او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برد و به او گفت:
🍇می خواهم مسجدی🕌 برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلوی چشمانم ساخت آن شروع شود.
معمار هم وقتی عجله مرد را دید تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع به کار ساخت و مسجد کرد.
🍁مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن شد به خانه اش برگشت.
همسرش به او گفت: کجا رفتی مرد!؟
چرا بی جواب و بی خبر!؟
🍁مرد در جواب همسرش گفت:
هیچ ... رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
🍁همسرش گفت چطور؟ مگر چه شده!؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت می خواهم.
🍁در جواب زن، مرد با ناراحتی گفت:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم به یاد من نبودید و فراموشم کردید
البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست!
👌جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده ام چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید!؟
🍁و بعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف کرد.
امام جماعت 👳♂تعریف می کرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر، الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده 400 سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد می باشد،
👈🏻چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.
🍇ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد،محبوب ترین مردم، تو را فراموش می کنند حتی اگر فرزندانت باشند.
🍇از الان بفکر فردای مان باشیم.
🌷@moasesa_boshra
✨✨✨✨✨✨
روز چهارشنبه
۱۰۰ مرتبه یا حی یا قیوم
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
السلام علیک یاامام کاظم علیه السلام
السلام علیک یاامام رضا علیه السلام
السلام علیک یاامام جواد علیه السلام
السلام علیک یاامام هادی علیه السلام
#ذکر_روز
✨✨✨✨✨✨✨
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
حکمت 344 نهج البلاغه:
ضرورت توجه به فنا پذيرى دنيا(اخلاقى، اقتصادى):
وقال علیه السلام:مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللّهَ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ يَبْلُغُهُ، وَبَانٍ مَا لاَ يَسْكُنُهُ، وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ، وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ، وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ: أَصَابَهُ حَرَاماً، وَاحْتَمْلَ بِهِ اثَاماً، فَبَاءَ بِوِزْرِهِ، وَقَدِمَ عَلَى رَبِّهِ اسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ).
امام علیه السلام فرمود : اى مردم! تقواى الهى را رعايت كنيد. چه بسيار آرزومندانى كه به آرزوى خود نرسند و چه بسيار سازندگانى كه در آنچه ساخته اند سكونت نمى كنند و چه بسيار جمع آورى كنندگان اموال كه به زودى اندوخته هاى خود را ترك مى گويند و اى بسا از طريق باطل گردآورى كرده و يا حق آن را نپرداخته اند يا از راه حرام به آن رسيده وبه سبب آن، گناهانى بر دوش كشيده و وزر آن را بر عهده دارند، درنتيجه وزر ووبالش به گردن آنهاست و با افسوس و دريغ بر پروردگار خود وارد مى شوند ومصداق اين آيه شريفه هستند: «(خَسِرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ)؛ هم دنيا را از دست داده هم آخرت را و اين است زيان آشكار.
@moasesa_boshra
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
- ناشناس.mp3
7.76M
🎙دعای«هفتم صحیفه سجادیه»؛
#صوتی
🔸آقای تداینی
🔹صوت را دانلود و در حین انجام کار گوش بسپارید.🌹🍃🌹
🌷@moasesa_boshra
قسم بھ وعدھ شیرین ‹ مَنیَمُتیَرَنی ›
کھ ایستادھ بمیرم بھ اِحترام علی✨
•
•
♥️|#یلخیبـرهمیشہبرتریناسٺ
۱روزتاشیعهشدنمون
🌷@moasesa_boshra
أَیْنَوَجْهُاللّٰهِالَّذیٖاِلَیْهِیَتَوَجَّهُالْأوْلِیاٰء
کجاست آن وجهی الهی که دوستان خدا
به سوی او روی آورند...
#اللهمعجــللولیڪالفــــرج 🌿
🌷@moasesa_boshra
‹ علامه تهرانی(ره) :
عالم دنیا، عالم گرفتاری است و تمام اولیاء الهی که به جایی رسیدهاند، با همین گرفتاریها بوده است! 🌻 ›
🌷@moasesa_boshra
🌱ولای تعلی ابن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی
همه در پناه مولاییم
#لحظه_ارادت
#غدیریام
➖➖➖➖➖➖➖
🌷@moasesa_boshra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱۱روز مانده تا غدیر
#غدیریام
➖➖➖➖➖➖➖
🌷@moasesa_boshra
💠 حدیث روز 💠
💎 توصیهای از پیشوای اول شیعیان
🔻امام على عليهالسلام:
مَن لَم يَصبِر عَلى كَدِّهِ صَبَرَ عَلَى الإفلاسِ
❇️ هركس بر رنج كسبوكار #صبر نكند، بايد رنج ندارى را تحمّل كند.
📚 غررالحكم و دررالكلم، ح 8987
•┈┈••✾••┈┈•
@HawzahNews
🌷@moasesa_boshra
تفاوت خواب مامان وبابا :
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند
که مامان گفت:”من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم ”
مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد .
بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت ، پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت .
اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند.
گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت .
بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت .
بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ،
آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت
و هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: “فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی
” و مامان گفت:” درست شنیدی دارم میرم.”
سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد ، چراغ ها راخاموش کرد ،
لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ، جوراب های کثیف را درسبد انداخت ،
با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد ،
ساعت را برای صبح کوک کرد ، لباس های شسته را پهن کرد ، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد ، گفت: ” من میرم بخوابم” و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، دقیقاً همین کار را انجام داد
واین است تفاوت خواب مادرو پدر
بهشت زیر پای مادران نیست بلکه بهشت خانه ایست که مادرم در ان است
مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد: 😣 😣 📝
فرزندم:
روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...ودر کارها یم غیر منطقی!!
در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی. 😭 😖
هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد؛
هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم؛
پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم، به تو یاد میدادم. 😓 😓
اگر دیگر جوان و زیبا نیستم؛
مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور، که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم.
اگر دیگر نسل شما را نمی فهمم به من نخند، ولی تو گوش و چشم من ؛ برای آنچه نمی فهمم باش.
من بودم که ادب را به تو آموختم.
من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبه رو شوی.پس چگونه امروز به من می گویی چه کنم و چه نکنم.؟؟؟!!!
از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو خسته نشو ، چون خوشبختی من اکنون این است که باتو باشم. 😭 تو اکنون تمام زندگی من هستی.
من همچنان می دانم که چه میخواهم، فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن.
هنگامی که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمی کند، با من مهربان باش.
اکنون که پیرم از گرفتن دستم هنگام راه رفتن خجالت نکش؛ که در کودکی ات که ناتوان بودی من دست تو را می گرفتم.
من دیگر مثل تو جوان نیستم و به سادگی، مرگ در انتظار من است. 💔 💔
در کنار من باش و مرا تنها نگذار.
هنگامی که از خطای من چیزی به یاد آوردی بدان که من جز مصلحت تو چیزی نمی خواستم.
خطا های مرا ببخش تا خدا تو را بیامرزد.
هنوز هم خنده و بازی های تو مرا خوشحال میکند.
مرا از همصحبتی خودت محروم نکن.
هنگام تولدت با تو بودم ؛ پس هنگام مرگم با من باش. 😭
لازم است این متن را همه بخوانند تا احساس مادرشان را هنگامی که پیر شد بفهمند.
آن را برای فرزندانتان ارسال کنید.
خدایا مادرم را از کسانی قرار بده که آتش جهنم به او بگوید :عبور کن.و بهشت به او بگوید: قبل از اینکه تو را ببینم مشتاق تو بودم.
خدا همه مادران را در پناه خودش حفظ کند و روح مادران سفر کرده شاد باد
🌷@moasesa_boshra