eitaa logo
الی الحبیب
208 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
10.3هزار ویدیو
238 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
3.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌺🌼🌸🍃 حافظ کل قران درسال 2008 فوت کرده الان شهرداری مالزی بخاطر جابجای قبرستان مجبور به نبش قبرش کردن؛ پناه برخدا با جسدی سالم رو برو شدن انگار همی یکی الی دوساعتی میشه که فوت کرده، سبحان الله این کلیپ رو نشر بدین تا باعث توبه جوانها و انسانهای زیادی بشه اعم از مردان و زنان تا دیر نشده توبه کنیم که کامیابی و خوشی نزد الله است وبس👆👆👆 🍃🌸🌼🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/99614769Cb45676819f
17.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ نشانه های مردان آخرالزمان / چقدر با اخرالزمان فاصله داریم ؟ 🎥 صحبت های مهم حجت الاسلام پناهیان درباره مردان آخرالزمان ... 🔺 ظهور بسیار نزدیک است 🔹 https://eitaa.com/joinchat/99614769Cb45676819f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 💠 : ما نان گندم نمی توانستیم بخوریم، نان جو گندم می خوردیم ، چون نان گندم گران تر بود. البته یک دانه نان گندم می خریدیم برای فقط ولی ما نان جو گندم می خوردیم، گاهی هم نان جو ... وضعمان خیلی خوب نبود و شب هایی اتفاق می افتاد در منزل ما که شام نبود. مادرم با زحمت زیادی که حالا بماند آن زحمت چگونه انجام می شد، برای ما شام تهیه می کرد. آن شام هم که تهیه می شد و با زحمت تهیه می شد، نان و کشمشی بود. آن وقت ها، از لحاظ مالی در فشار بودیم، یعنی خانواده مان، خانواده مرفهی نبود. پدرم یادم هست روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه گیر بود، لذا زندگی مان خیلی به سختی می گذشت. در دوران کودکی با زحمت بسیار، برای ما خریده بود که تنگ بود. پدرم دیگر قادر نبود که این ها را عوض بکند یا کفش دیگر بخرد، آمدند گفتند که خب این کفش ها را می شکافیم، اندازه می کنیم و برایش بند می گذاریم. یک عالمه شدیم که کفش هایمان بندی شد. آمدند شکافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بند هایش خیلی فرق داشت با کفش های دیگر، خیلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خوردیم ولی خلاصه چاره ای نداشتیم. 📚 برگرفته از کتاب ۱۳۱۸ (خاطرات خودگفته رهبر انقلاب) 🆔https://eitaa.com/joinchat/99614769Cb45676819f
🛑 فارقلیط کیست؟ 🌿 مرحوم فخر الاسلام، مؤلف کتاب «أنیس الاعلام»، ابتدا یکى از کشیش‌های بزرگ و معروف مسیحى بود، اما پس از مدتى پى به حقانیت اسلام برد و چون مردى آزاده بود، مسلمان گردید و چند کتاب نیز در رد مسیحیت و یهود نوشت. 🍃 او مقدمات مسلمان شدن خود را چنین تعریف مى‌‌کرد: 🔹 «وطن من ایران (ارومیه) است» پدرانم همگى کشیش و از علماى مسیحى بودند. 🔹 از ابتداى جوانى، شوق تحصیل علوم دینى را داشتم، بنابراین سرگرم علوم دینى شدم و کم‌کم مدارج علمى را طى کردم، تا اینکه کوچ کرده و خود را به کلاس درس «استاد بزرگ مسیحی» رسانیدم. 🔹 در مجلس درس او چهارصد نفر شرکت داشتند و من در میانشان از هوش و استعداد بیشترى برخوردار بودم، به همین دلیل موردعلاقه استاد بزرگ مسیحی شدم، به‌طوری‌که تنها کسى بودم که اجازه ورود به حرم استاد را داشتم. 🔹 روزى به مجلس درس استاد بزرگ مسیحی رفتم، او نیامده بود، گفتند امروز استاد مریض ‍ است و نمى‌‌آید، شاگردان خودشان بحث مى‌‌کردند. 🔹 صحبت راجع به کلمه «فارقلیط» بود که این لفظ در «انجیل» آمده است هر کس آن را طورى معنى مى‌‌کرد و چیزى مى‌‌گفت. 🔹 من به دیدن استاد رفتم، او در بستر افتاده بود، گفتم: 🔹 «به مجلس درس رفتم، شما نیامده بودید، ازاین‌رو به دیدنتان آمدم». 🔸 «استاد پرسید: در نبودن من هم، مباحثه برقرار بود؟» 🔹 گفتم: «آرى، در مورد کلمه فارقلیط بحث مى‌‌کردیم عده‌‌اى مى‌‌گفتند به معنى «تسلیت دهنده است»، حضرت عیسى فرموده است: «من مى‌‌روم و پس از من فارقلیط مى‌‌آید». 🔸 استاد گفت: «هیهات، هیچ‌کس خبر از معنى آن ندارد». 🔹 تا این جمله را گفت، من که شیفته جمال بودم، دامنش را گرفتم و از او خواستم که معنى این کلمه را به من بگوید. او گفت: صلاح نیست، زیرا اظهار معنى آن براى تو و من ضرر دارد». 🔹 من اصرار کردم و او را سوگند دادم، پاسخ داد: 🔹 «من این کلمه را به تو مى‌‌گویم، به شرطى که تا وقتى من زنده‌ام آن را فاش ‍ نکنى». 🔹 من پذیرفتم. او گفت: 🔸 «این کلید را بردار و آن جعبه را بازکن، در آن، جعبه‌ای قرار دارد، آن را هم بازکن، در آن کتابى به زبان «شریانى» وجود دارد که هزاران سال قبل نوشته شده است»؛ 🔹 وقتى کتاب را برداشتم، گفت: «فلان صفحه را بیاور» آن صفحه را پیدا کردم، دیدم راجع به کلمه فارقلیط بحث کرده است و گوشه‌ای نوشته؛ 🔹 «فارقلیط همان حضرت محمد (ص) است». 🔹 پرسیدم «این محمد (ص) کیست؟» 🔸 استاد پاسخ داد: «همان کسى که مسلمانان او را پیامبر مى‌‌دانند». 🔹 گفتم: «پس مسلمانان بر حق هستند؟» 🔸 گفت: «آرى» 🔹 پرسیدم: «پس چرا شما حق را ظاهر نمى‌‌کنید؟» 🔸 استاد بزرگ مسیحی گفت: «افسوس که من در آخر عمرم به این راز پى بردم، اما اگر آن را اظهار کنم، حکومت مرا مى‌‌کشد، به هرکجا روم، حتى در میان مسلمان‌ها حکومت مرا پیدا مى‌‌کند، و به قتل مى‌‌رساند، صلاح من سکوت است، ولى تو جوان هستى، مى‌‌توانى فرار کنى و بروى». 🔹 دستش را بوسیدم و از او خداحافظى کرده و همان روز به راه افتادم، تا اینکه وارد «شهر شام» شدم، لطف خدا شامل حال من شد، مرا به یکى از علماى «شیعه» معرفى کردند. 🔹 به دست او اسلام آوردم و صرف و نحو و منطق و معانى بیان را خواندم، سپس به «نجف اشرف» رفتم و خدمت «سید کاظم یزدى» و «آخوند خراسانى» به مرحله اجتهاد رسیدم، پس‌ازآن براى زیارت آرامگاه حضرت امام رضا(ع) به ایران رفتم». 🔹 در تهران خبردار شدم که مسیحیان چند کتاب در رد اسلام نوشته‌‌اند، خداوند به من توفیق داد که چند کتاب در رد آن‌ها بنویسم و تهمت‌هایشان را پاسخ دهم». 🔹 مرحوم فخر الاسلام، بیست جلد کتاب بابیانی شیرین و لذت‌بخش نوشته است. به‌راستی‌که این تائید الهى در نصرت اسلام است که یک نفر همه تبلیغات مخالفان را باطل نماید. ◽️ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۴۹، با ویرایش (ص) . 🌺 https://eitaa.com/joinchat/99614769Cb45676819f