eitaa logo
علی ، غدیر، مباهله
137 دنبال‌کننده
51 عکس
65 ویدیو
2 فایل
اطلاع رسانی در خصوص فعالیت های مرتبط با اعیاد سعید غدیر و مباهله اشعار با موضوع غدیر و مباهله (قدیم و معاصر) ارتباط با ادمین ؛ @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
خلقت کجا دیگر چنین درّی ثمین دارد چون پنج خورشیدی که بر روی زمین دارد نه باورش سخت است آن روزی بیاید که نفرین به لب ها رحمت اللعالمين دارد "من حاجک" پس "نبّهل" تقدیر هر قومی ست که ادعای برتری و درد دین دارد پس در شکوه سادگی دیدند پيغمبر آورد آن را که نه آن دارد نه این دارد گفتند اینگونه که او آرام می آید بی شک به حقانیت راهش یقین دارد باطل شده "تثلیث نجراني" که همراهش غیر از پسرها و پدر ، روح الامین دارد آورد با خود خویش را آورد حیدر را دیدند که در دست ، قرآن مبین دارد ابنائنا ابنائکم تکلیف معلوم است تا که محمد از پسرها بهترین دارد از خاک پای فاطمه دیدند مریم را که روی تاج سروری خود نگين دارد دیدند عیسی را که در اوج مسیحایی مهر غلامي علی را بر جبین دارد همواره برحق است آن جمعی که حیدر را در خود بعنوان امیرالمؤمنین دارد ارسالی به سال ۱۴۰۲ به کانال تخصصی « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛ https://eitaa.com/mobahelerey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جشن بزرگ عید سعید غدیر عید ولایت حضرت مولا امیرالمومنین(ع) زمان ؛ دوشنبه مورخ ۱۴۰۳/۴/۴ ساعت ؛ ۲۰/۳۰ الی ۲۳ مکان ؛ حسینیه زنجیرداران حضرت علی اکبر (ع) محمد هاشم شهرری اتوبان سلمان فارسی میدان امام هادی(ع)
حمد بیرون ز حد آن قادر فرد احدی را که بیک لفظ کن افراخت ز هستی علم انگیخت وجود از عدم‌ آمیخت عناصر بهم آورد پدید ارض و سما نور و ضیاء شمس و قمر ابر و مطر رمل و حجر بحر و بر و چشمه و کوه و دره اشجار و نباتات و جمادات و تر و خشک و شب و روز و مه سال چه پیدا و چه پنهان نعم نامتناهی که در این باب دهد خویش گواهی بود این قول الهی که شمردن نتوانید شما نعمت ما را (وان تعدو نعمت‌الله لاتحصوها) زهی رفعت و اقبال خهی شوکت و اجلال که کرد آن همه یکبار نثار قدم حضرت انسان و پس او را سوی خود خواند و همی کرد بوی صنع خود اظهار که از دیدن آثار برد ره بمؤثر کند اقرار پس از دیدن قدرت بمقدر نگرد صورت و در دل فتدش عشق مصور شودش معرفتی حاصل و از شوق ستایش کند آن پاک خدائی که پی بندگی خویش بپوشاند چنین خلعت هستی ببر مرد و زن و پیر و جوان شاه و گدا باز در این باب شنو قول خداوند جهان عز علا را (وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) باری ای آدم خاکی تو گل سرسبد عالم ایجادی و عالم همه آن تو بود بیشتر از جن و ملک رفعت و شان تو بود جنت فردوس بتحقیق مکان تو بود نیک نظر کن سوی اشیاء که ز علوی و ز سفلی ره عشق تو سپارند و همه رو بتو دارند بر آنند که خود بر تو رسانند تو رو سوی خدا کن برهش خویش فنا کن بدر خالق یکتا ز ادب پشت دوتا کن بنگر از تو چه حق خواسته آن دین ادا کن تو مپندار عبث خلق شده بیهده از نیست بهست‌ آمدی آیا نشنیدی ز خداوند که فرمود عبث خلق نکردیم شما را (افحسبتم انما خلقناکم عبثا) عالم از بهر تو شد خلق و تو از بهر عبادت که بری ره بسعادت رهی از قید شقاوت چه بمعنی چه بصورت بزنی دامن همت بکمر از پی طاعت بهوای دل خود ره نسپاری شنوی حکم حق و در عمل آری ز صلوه و ز صیامش ز حلال و ز حرامش نکنی غفلت و کامل کنی اسلام خود آنگه بتولای‌ امیری که بود فرض ولایش بستوده است خدایش همه عالم بفدایش که نشد بعث رسل جز که شود عالم انسانیت آباد که آن معنی انسان شود از پرده نمایان بشناسند خلایق حق از آن مظهر یزدان تیر اربعث رسل بهر وی‌ آمد ز چه در خم غدیر‌ امر مؤکد ز خداوند بختم رسل احمد (ص) که بگو آنچه که دانی و گر آنرا نرسانی نرسانیده‌ئی ای شاه بمخلوق تو پیغام خدا را (یا ایه الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس) شد چو مأمور بدین‌ امر شه کشور دین حامل فرقان مبین ماه سما شاه زمین ختم رسل عقل کل آئینهٔ وجه احد احمد (ص) گهر افشاند ز لعل لب جانبخش که بایست مرا منبری آنگه ز جهاز شتر آن قوم نمودند بپا منبر و بنشست بر آن سید عالم نبی امی اکرم برخی همچو گل افروخته نی‌نی که رخش لطف و ملاحت به گل‌ آموخته مردم همگی دیده بر او دوخته خلقی شده سرگرم تماشای جمالش بفلک نور روان از رخ خورشید مثالش نه همین خلق زمین گشته بر اومات که حیران شده بر وی همه سکان سماوات پس آن مظهر آیات و کرامات پس از بسمله بنهاد بدین خطبه بنا حمد و ثنا را (الحمدالله الذی علا فی توحده و دنی فی تفرده و جل فی سلطانه و عظم فی ارکانه و احاط بکل شیئی و هو فی مکانه و قهر جمیع الخلق بقدرته و برهانه مجیداً لم یزل محموداً لایزال) از پس حمد حق آن شمع شبستان هدایت شه اقلیم رسالت قمر برج نبوت بملا گفت بامت که رساندم بشما آنچه که بر من برسید از حق و تقصیر نکردم بخلایق در رحمت بگشودم همه را راه سلامت بنمودم بشما آنچه که گفتم همه از قول خدا بود و مبرا ز هوی بود کنون هست مرا در نظر‌ امری که در آن امر سه نوبت شده جبریل بمن نازل و تاکید بتبلیغ همی کرده در این منزل و آن نیست مگر اینکه بگویم به سفید و به سیه تا همه دانند علی هست وصی من و از بعد من او راست خلافت بود او در خور تشریف‌ امامت بر من رتبه او رتبه هرون بر موسی است نبی نیست دگر بعد من و او بشما سید و مولی است برد تا که شما را بره راست مسازید رها دامن این راهنما را (فاعلم کل ابیض و اسودان علی بن ابیطالب اخی و وصی و خلیفتی من بعدی الذی محله منی محل هرون من موسی الا انه لانبی بعدی و هو ولیکم) ایها الناس ز کف دین خدا را مگذارید ره کفر و ضلالت مسپارید کتابی که خداوند فرستاده محقر مشمارید بیابید رموزش ببر حیدر کرار که او هست بآیات خدا کاشف اسرار بجوئید تمسک بوی و جان خود آزاد کنید از غم محشر دل خود شاد کنید این سخن ای قوم بدانید که بی‌مهر علی (علیه‌السلام) راه بمقصود نیابید بکوشید به حبّش که نعیم است و بترسید ز بغضش که جحیم است پس آنشاه بر آورد علی را بمکان و رفعناه و بگفتا بهر آنکس که منم سید و مولی علی او راست یقین سید و مولی و رسانید بگوش همه تا شام ابد این سخن روح فزا را‌ (من کنت مولاه فهذا علی مولاه و هو علی بن ابیطالب اخی و وصی) ادامه دارد https://eitaa.com/mobahelerey
ادامه باز فرمود که ای قوم بدانید پس از من علم دین بکف حیدر صفدر بود و بعد وی اندر کف اولاد کرامش بهمه فرض بود طاعتشان هست همه خصلت من خصلتشان بر همه خلقند چو من هادی و رهبر همه پاکند و مطهر همه پویند ره دین من افزاید از آنها بجهان رونق آئین من از جمله آنهاست یکی مهدی قائم که بود دوره او باقی و دائم کند او حکم بحق یعنی از او نیست که بر صورت ظاهر نگرد دست تصرف سوی باطن نبرد بلکه بباطن کند او حکم و فرازد علم عدل و نگونسار کند رأیت بیداد غرض داد نشان بعد علی سلسله پاک‌ امامان عظام نقباء نجبا را (ائمه قائمه فیهم المهدی الی یوم القیامه الذی یقضی باالحق) کرد پس‌ امر به بیعت همه را با شه مردان پی بیعت همه گشتند سوی شاه شتابان ولی از مکر گروهی و گروه دگری از ره ایقان خنک آنانگه از آنشاه گرفتند در آن مرحله دامان نبد ار قسمت من اینکه در آنروز زنم چنک بدامان علی شکر که از لطف خدای ازلی‌ آمدم ‌امروز بکف دامن صابر علی آن زادهٔ آزاده حیدر گل گلزار پیمبر بدلم نور علی تافته از روی نکویش بلی این شاخ بتحقیق از آن اصل بود بی‌سخن این جوی بدان بحر کرم وصل بود فخر من این بس که بگویند صغیر است غلامی ز وی الحاصل از آن قوم چو بگرفت نبی بهر علی بیعت و آن‌ امر باتمام رسانید بیاورد بر او حضرت جبریل به فرمان خدا آیهٔ تکمیل و فرو خواند بر‌ امت نبی ابطحی آن آیه سر تا بسر احسان و عطا را (الیوم اکملت دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام...) https://eitaa.com/mobahelerey
animation.gif
188.4K
شرطِ قبولِ طاعتِ حق، در ولایت است آری علی ولی‌ست به تفسیرِ «اِنَّما...»
ای محمد بگو علی جان است جان جان است و جان جانان است ای محمد بگو علی اصل است اصل اسلام و اصل ایمان است ای محمد علی ست انفسنا این بیان از خدای سبحان است در یدالله فوق ایدیهم دست مولا علی نمایان است در رکوع نماز می بخشد او که دائم به فکر احسان است جان به کف در جهاد می جنگد او که همبازی یتیمان است چیست قرآن زبان حال علی او امام مبین قرآن است یار موسی علی ست در همه جا روح عیسی علی عمران است منجی یوسف است از زندان ناجی یونس پریشان است همه جا رد پای اوست به جا او رئیس است کارگردان است همه هستی طفیل عشق علی ست به علی کائنات حیران است « دل هر ذره را که بشکافی » • آفتاب علی درخشان است دشمنی با علی جهنم محض دوستی اش برات رضوان است هر که بی اوست زار و نالان است هر که با اوست شاد و خندان است ای محمد بگو علی مولاست فقط او یکه مرد میدان است ای محمد غدیر آغاز است ای محمد غدیر پایان است « دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی... » ارسالی به سال ۱۴۰۲ به کانال تخصصی « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛ https://eitaa.com/mobahelerey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« عظمت روز عید غدیر » امیرالمومنین علیه السلام: «إِنَّ هَذَا یوْمٌ عَظِیمُ اَلشَّأْنِ» روز غدیر؛ روز عظیم‌الشأنی است، «فِیهِ وَقَعَ اَلْفَرَجُ» روز غدیر؛ روز گشایشِ امت است.... عید بر عاشقان مبارک باد عاشقان عیدتان مبارک باد https://eitaa.com/mobahelerey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه ی فراموش کردن غدیر خم شعله هایی که در کربلا، خیمه‌های امام حسین‌ را سوزاند، تداوم آتشی بود که در مدینه درب خانه امیرالمومنین را شعله ور ساخت، و آن هم از فراموشی غدیر بود... ؛ . اگر پاسِ “غدیر” می‌داشتند، کربلا نمی‌شد! کربلا در غفلت از غدیر سر برآورد. آه، گفتم غفلت. هرچه تلخی است، میوه غفلت است. کربلا را غفلت ساخت! تیغ‌های کربلا را غفلت صیقل داد و غفلت از غدیر، بزرگ‌ترین غفلتِ تاریخ بود. نارواترین ستمی که بر اسلام روا داشتند... https://eitaa.com/mobahelerey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه غدیری چه امیری چه بشیری... 🌸 عیدالله اکبر. عید ولایت، امامت و مودت مبارک 🌸 به کانال « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛ شعر حدیث روایت داستان کلیپ سرود متن ادبی سخنرانی شان نزول قرآن همه و همه در مدح و منقبت حضرت https://eitaa.com/mobahelerey
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را دل می‌کشید ناز من و درد و بار را کاموختم کشیدن ناز نگار را پس می‌کشم به وزن و قوافی خمار را گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را باید که تر شود ز لب من شراب خشک باید رسد به شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ لب آبدار را شد پایمال خال و خطت آبروی چشم از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم شد صرف نحوه نگهت گفت‌وگوی چشم گفتی بسوز در غم من، ای به روی چشم تا می‌درم لباس بپا کن شرار را با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته خون دل است آنچه به پیمانه ریخته از بس که در طواف تو پروانه ریخته یاران گذاشتند، همه کسب و کار را خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست آدم فقط کشید ز عشق تو بار را ما سائل توایم و اگر مست کرده‌ایم انگشتر عقیق تو را دست کرده‌ایم ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده‌ایم بیت تو را اجاره دربست کرده‌ایم ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را بازار حُسن داغ نمودی برای که؟ چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟ آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟ ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟ ما را بچسب نه ملک بال‌دار را این دست‌پاچگی ز سر اتفاق نیست هول وصال کم ز نهیب فراق نیست شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست اصلاً مزار انور تو در عراق نیست معنی کجا به کار ببندد مزار را دلچسب شد فراق تو با  دام چشم تو خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو ختم به خیر باد سرانجام چشم تو بادا ز خلق تا که در آری دمار را با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد یا مرتضاست شانه به شانه یا صمد هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد جوشانده‌ای ز نسخه عیساست این سند گر دم کنند خون دم ذوالفقار را ای آفتاب روز غدیرت شراب‌ساز ای ذرّه های خاک درت آفتاب‌ساز ای دست‌های عبد تو عالیجناب ساز شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز کردی ز بس جلیس گُل روت خار را ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن پر لاله کن به خون شهیدان بهار را غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط من غیر دل نمانده برایم در این بساط آسی بکش که باز ببازم قمار را مَن لی یَکونُ حَسبْ، یکونُ لدهره حَسْب با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب از انتهای معرکه بی‌زین گُریزد اسب دنبال اگر کنی سر میدان سوار را در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش مرد قتال هستی و در زهد سخت‌کوش تیر از نماز نافله‌ات می‌رود ز هوش ناز طبیب می‌کشد این تیر زار را تیغت به آبروی خودش آب دیده شد زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد هر دفعه لیک چهره اصحاب دیده شد کو دیده‌ای که حمل کند آن وقار را کس نیست این چنین اسد بی‌بدل که تو کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی آب و شراب کیست بجز مرتضی علی عالیجناب کیست بجز مرتضی علی این هفت تخت و نه فلک بی‌قرار را از خاک کشتگان تو باید سبو دمد مست است از نیام تو عمر بن عبدود در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد دادی ز بس به دست پیاله‌مدار را مردان طواف جز سر حیدر نمی‌کنند سجده به غیر خادم قنبر نمی‌کنند قومی چو ما مراوده زین در نمی‌کنند خورشید و مه ملاحظه‌ات گر نمی‌کنند بر من ببخش گردش لیل و نهار را دل همچو صید از نفس افتاده می‌تپد از شوق منزل تو دل جاده می‌تپد تسبیح می‌تپد گِل سجاده می‌تپد او رفته است و باز دل ِساده می‌تپد از سادگان مگیر قرار و مدار را دانی که من نفس به چه منوال می‌زنم چون مرغ نیم‌کشته پر و بال می‌زنم هر شب به طرز وصل تو صد فال می‌زنم بیمم مده ز هجر که تب‌خال می‌زنم با زخم لب چه سان بمکم خال یار را قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت طغیانم از الست به صدها بلی نخفت با لای لای خویش بخوابان غبار را ادامه دارد https://eitaa.com/mobahelerey
امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم بر چهره تو صبح و به روی تو شب کنم لب‌لب‌کنان به یاد لبت باز تب کنم شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم وز آه خود کشم به بخارا بخار را افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت چون می‌شود ز نار تو زیر و زبر درخت هر چیز هست، نیست ز من خوب‌تر درخت در من بدم دوباره برقصان شرار را خونین‌دلان به سلطنتش بی‌شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد راضی نشد به عرش و به دل‌ها سوار شد این‌گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس افتاد ذَنبِ جذبه تو گردن قفس با این‌همه ز مدح تو کو راهه پیش و پس مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس بی‌خود نیافت بلبل نام هزار را آن که به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمّار می زند تنها نه این که جار تو عمّار می‌زند از بس که مستجار تو را جار می‌زند خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می‌تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که من هست در برم فرمود: من دو سال ز ایزد جوان‌ترم از صید او مپرس زمان شکار را با خود شدی میان نمازت چو روبرو بر خویش سجده کردی و با خویش گفت‌وگو تاج تو انّماست، نگین تو تنفقوا چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو نازل نمی‌شود ملکی این نثار را دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار با من چنان مباش که با خلق روزگار اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار دادی چو بر گدای مدینه انار را وقتی که خضر می‌چکد از آن دهان تر هر کس که بیش از تو برد بوسه سبزتر زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی‌ست مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست آتش در آب می‌نگرم این چه حکمتی‌ست رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست آیینه آب می‌کند آیینه‌دار را یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست با من ندارباش بگو دار من کجاست آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست در کربلا بکار برایم تو دار را احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد ای نازم این فرشته حیدرشمار را زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح، سینه چاک زند مست و بی‌قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغدار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را یک دست آفتاب و دو جین ماه می‌خرم یک خرقه از حراجی الله می‌خرم صدها قدم غبار از این راه می‌خرم از روی عمد خرقه کوتاه می‌خرم با پلک جای خرقه بروبم غبار را یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار یک دست ماه و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است تر کنم به سبو زلف یار را بی پرده گوشه‌ای بدنم را به خون بکش کم‌کم مرا به شعله عشقی فزون بکش تیغی به رویم از غم بی‌چند و چون بکش بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را ذکر علی علی به دو عالم شراب بست راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست در کربلا علی دگر ره به باب بست بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست یا رب مریز تو دل امّیدوار را اصغر، به آب رفت و به تیری شکار شد پس تارهای صوتی او تار تار شد زلفش بنفشه زار بُد و لاله‌زار شد تن پیش شاه ماند و سرش نی‌سوار شد پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را https://eitaa.com/mobahelerey
بهشت روی احمد دیدنی هست صفای باطنش بوییدنی هست چه گلهایی به باغ عشق آورد که شرح قصه‌اش بشنودنی هست سراسر قصه پردازش خدا شد به گوش خاتم ما این ندا شد در اثبات حق او با اهل نجران به نفرین و به لعن، ایشان رضاشد محمد با عزیزان یک به یک گشت به صحرایی و آنجا نیک بنشست مسیح و نصر هم با لشکر و ایل چو دیدش یکّه برق از چشمشان جست به خود گفتند این بیهوده کاریست چرا که یاری اش از سوی باریست اگر نفرین کنیم آن آل اطهر بسوزیم اصل خوداین عین خواریست پیمبر با علی داماد بی باک همو در لشکر حق سینه اش چاک و با یاس و دو تن فرزند معصوم بگفتا جمله ها چون گوهر پاک علی هم نفْس و او هم جان من هست حسین و هم حسن جانان من هست نساء من همان صدیقه من که در باغ جنان ریحان من هست نبی الله چو شد پیروز میدان مسلمان گشت چند از اهل نجران حکایت زنده خواهد ماند بی شک اگر آگه شویم از نصّ قرآن ارسالی به سال ۱۴۰۲ به کانال تخصصی « علی، غدیر، مباهله » بپیوندید؛ https://eitaa.com/mobahelerey