4_5789578776425791678.mp3
9.34M
نیازی نیست از برنامه خدا سر،دربیاری
زیرا برنامه خدا پر از،برکت و فراوانیه❤️❤️
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
بنده ی من
گاهی آنقدر سرت گرمِ بازی دنیا میشود
که یادت میرود
بُرد با “تو”ست
تنها اگر؛
برایِ “من”بازی کنی..!
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_5778544532995965256.mp3
3.25M
💠 #استاد_عالی داستان مذهبی زیبا💠
موضوع:طبیب
(دردمندی سبب گشایش است)
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
✍آیت الله مجتهدی(ره):
داش مشتی ها و مقدس ها.. توی کربلا تمام داش مشتی ها رفتند کمک امام حسین علیه السلام و شهید شدند... مقدس ها استخاره کردند استخاره هاشون بد اومد.
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
ترجمهزیارتآلیاسین۩یاسردعاگو.mp3
3.84M
🕌 ترجمه فارسی زیارت آل یاسین
🎙 با صدای یاسر دعاگو
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
مسیر مؤمنانه
ها توی باد به شدت تکان می خوردند. صمد که برگشت، یک لقمه بزرگ نان و کره و مربا داد دستم و گفت: «تو صب
ک لیوان هم دستش بود. آن ها را گذاشت وسط اتاق و گفت: «می روم دنبال شام. زود برمی گردم.»
روزهای اول صمد برای ناهار پیشمان می آمد. چند روز بعد فرماندهان دیگر هم با خانواده هایشان از راه رسیدند و هر کدام در اتاقی مستقر شدند. اتاق کناری ما یکی از فرماندهان با خانمش زندگی می کرد که اتفاقاً آن خانم دوماهه باردار بود. صبح های زود با صدای عقِّ او از خواب بیدار می شدیم. شوهرش ناهارها پیشش نمی آمد. یک روز صمد گفت: «من هم از امروز ناهار نمی آیم. تو هم برو پیش آن خانم با هم ناهار بخورید تا آن بنده خدا هم احساس تنهایی نکند.»
✫⇠قسمت : 6⃣8⃣1⃣
زندگی در پادگان ابوذر با تمام سختی هایش لذت بخش بود. روزی نبود صدای انفجاری از دور یا نزدیک به گوش نرسد. یا هواپیمایی آن اطراف را بمباران نکند. ما که در همدان وقتی وضعیت قرمز می شد، با ترس و لرز به پناهگاه می دویدیم، حالا در اینجا این صداها برایمان عادی شده بود.
یک بار نیمه های شب با صدای ضد هوایی ها و پدافند پادگان از خواب پریدم. صدا آن قدر بلند و وحشتناک بود که سمیه از خواب بیدار شد و به گریه افتاد. از صدای گریه او خدیجه و معصومه و مهدی هم بیدار شدند. شب ها پتوی پشت پنجره را کنار می زدیم. یک دفعه در آسمان و در مسافتی پایین هواپیمایی را دیدم. ترس تمام وجودم را گرفت. سمیه را بغل کردم و دویدم گوشه اتاق و گفتم: «صمد! بچه ها را بگیر. بیایید اینجا، هواپیما! الان بمباران می کند.»
صمد پشت پنجره رفت و به خنده گفت: «کو هواپیما! چرا شلوغش می کنی هیچ خبری نیست.»
هواپیما هنوز وسط آسمان بود. حتی صدای موتورش را می شد به راحتی شنید. صمد افتاده بود به دنده شوخی و سربه سرم می گذاشت. از شوخی هایش کلافه شده بودم و از ترس می لرزیدم.
✫⇠قسمت : 7⃣8⃣1⃣
فردا صمد وقتی برگشت، خوشحال بود. می گفت: «آن هواپیما را دیشب دیدی؟! بچه ها زدندش. خلبانش هم اسیر شده.»
گفتم: «پس تو می گفتی هواپیمایی نیست. من اشتباه می کنم.»
گفت: «دیشب خیلی ترسیده بودی. نمی خواستم بچه ها هم بترسند.»
کم کم همسایه های زیادی پیدا کردیم. خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت. بین همسایه ها، همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سمواتی هم بودند که هم شهری بودیم. در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم. صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند، می خوردیم. کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو یا طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نَقل خاطره و تعریف. مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند.
ناهار را سربازی با ماشین می آورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم، قابلمه ها را می دادیم به بچه ها. آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند. هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت؛ قابلمه دونفره، چهارنفره، کمتر یا بیشتر.
✫⇠قسمت :8⃣8⃣1⃣
یک روز آن قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسئول غذا بوق زده بود، متوجه نشده بودیم. او هم به گمان اینکه ما توی ساختمان نیستیم، غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پی گیری نکرده بود. خلاصه آن روز هر چه منتظر شدیم، خبری از غذا نشد. آن قدر گرسنگی کشیدیم تا شب شد و شام آوردند.
یک روز با صدای رژه سربازهای توی پادگان از خواب بیدار شدم، گوشه پتوی پشت پنجره را کنار زدم. سربازها وسط محوطه داشتند رژه می رفتند. خوب که نگاه کردم، دیدم یکی از هم روستایی هایمان هم توی رژه است. او سیدآقا بود. در آن غربت دیدن یک آشنا خوشایند بود. آن قدر ایستادم و نگاهش کردم تا رژه تمام شد و همه رفتند. شب که این جریان را برای صمد تعریف کردم، دیدم خوشش نیامد و با اوقات تلخی گفت: «چشمم روشن، حالا پشت پنجره می ایستی و مردهای غریبه را نگاه می کنی؟!»
دیگر پشت پنجره نایستادم.
دو هفته ای می شد در پادگان بودیم، یک روز صمد گفت: «امروز می خواهیم برویم گردش.»
بچه ها خوشحال شدند و زود لباس هایشان را پوشیدند. صمد کتری و لیوان و قند و چای برداشت و گفت: «تو هم سفره و نان و قاشق و بشقاب بیاور.»
✫⇠قسمت :9⃣8⃣1⃣
پرسیدم: «حالا کجا می خواهیم برویم؟!»
گفت: «خط.»
گفتم: «خطرناک نیست؟!»
گفت: «خطر که دارد. اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد. مهدی باید بداند پدرش چطوری و کجا شهید شده.»
همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد، ناراحت می شدم و به او پیله می کردم؛ اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم، چیزی نگفتم. سمیه را
سمیه را آماده کردم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم، جلوی ساختمان بود. سوار شدیم. بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم، صمد نگه داشت. اورکتی به من داد و گفت: «این را
هدایت شده از مسیر مؤمنانه
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
برایِخواسٺنظھورتۆ
بہدرگاهخدامےآیم
باهمۀداشتہهایم
بادلےپراُمید
باچشمانےپراشك
وَبازبانےدُعاخوانِفرج^_^🦋
🦋اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ...
#شبتون_مهدوی
اَللّهُمَّعَجِّـلْلِوَلیِّکَالفـَرَج
╔═.🍃.════╗
@mobarz2
╚════.🍃.═╝
#سلام_امام_زمانم ❤️
✨ ای بلندترین واژه هستی
شما در اوج حضور ایستاده ای
⚡️ و #غیبت_ما را می نگری
و بر غفلت ما می گریی
✨ از خدا میخواهیم
پرده های جهل و #غفلت از
دیدگان ما کنار رود
تا جمال دلربای شما را بنگریم 😍
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتـون_مهـدوے 🌤
#التماس_دعای_فرج 🤲
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
❇️ امروز ⬇️
⚜ چهارشنبه ⚜
🌞 ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ خورشيدی
🌙 ۲۱ شوال ۱۴۴۲ قمری
🎄 ۲ ژوئن ۲۰۲۱ میلادی
💯 #ذکر_روز :
📿 یـا حــیُّ و یـا قیــوم 📿
#حدیث_روز 🏮
⚠️ { #تلنگــر + #تفکـــر}= #عمـــل
↯
یه عده با غیرتم هستند که میگن اگه ما کربلا بودیم نمیزاشتیم بعدِ حضرت عباس به ناموس ائمه نگاه چپ بکنند . . .😔
اما الان در زمان غیبت حضرت قائم به ناموس مردم نگاه میکنند و...
بعضی وقت ها یک تلنگر برای یک عمر زندگی کافیست!
🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_5787553463122537927.mp3
1.08M
⁉ چرا اکثر سختی ها ومشکلات در آخرالزمان برای شیعیان میباشد ؟
#ابراهیم_افشاری
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
✍وقتی خدا خواست یوسف را از زندان
نجــات دهــد صاعـقهای نــفرستـاد
تـا درِ زنـــدان را از جـای بــکند
بلکه در آرامش شـب درحالیکه
پـادشــاه خـواب بــود رؤیایی
بسوے او روانه کرد
پس بـه خدایت اطمینان
داشـــته باش
🌺🍃فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
ﭘﺲ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻱ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻢ ﻣﺘﻮﺟّﻪ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ ، ﻭ ﻣﻦ ﻛﺎﺭم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭﺍﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭم ; ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﻴﻨﺎﺳﺖ .
سوره غافر آیه 44🍃
#آرامش_با_قرآن
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_5877540879173946047.mp3
3.51M
#صوتی_انسان_متصل_به_بینهایت
#عبورازمرزهای_آسمان
با سرعت✨نور✨هم که بیایم...
دو میلیون و پانصد هزار سال را از کجا بیاورم تا به نزدیکترین کهکشان برسم؟!
اما تو فرمودی می توانم بر تمــــام آسمانها مسلط شوم و از آنها نیز بگذرم!!!!😲
چگــــونه خـــــــدا؟!👇
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
پرواز تا خدا
#خاطره_شهید 🦋💙
____
داشتیم میرفتیم ماموریت
هواپیما🛩 تاخیر داشت هرکدوم یه گوشه ای روی صندلیای فرودگاه ولو شدیم😣
بعد از مدتی که بلندگو اعلام کرد🔊
و شماره پرواز رو گفت.
یه دفعه دیدم حاج مهدی نیست😳
همه جا رو گشتم آخر سر ، یه سری به نمازخونه فرودگاه زدم دیدم تمام اون مدتی که ما ولو بودیم اون عاشقانه مشغول رازو نیاز با پروردگارش بوده و داره نماز میخونه…😍🤗
《بهروایتهمرزمشهید》
#شهید_مهدی_لطفینیاسرシ︎
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_5929539223592896261.mp3
5.21M
🎧 #مداحی_تایم
🎼 یه نفس راحت کشیدم اون ساعت
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
#سـلاممـولاجـانم ❤️
✨ مهدی صاحب زمان ای حجت پروردگار
✨ یادگار حیدر و حامی دین کردگار
💛 قائم آل محمد، جانشین عسکری
💛 ای دو نور چشم نرگس مصطفی را یادگار
✨ حجت یزدان بیا عالم نما پر عدل و داد
✨ منجی عالم به عالم عدل را کن بر قرار
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
#صبحتون_مهدوی 🌤
#التماس_دعای_فرج 🤲
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
❇️ امروز ⬇️
⚜ جمعه ⚜
🌞 ۱۴ خرداد۱۴۰۰ خورشيدی
🌙 ۲۳ شوال ۱۴۴۲ قمری
🎄 ۴ ژوئن ۲۰۲۱ میلادی
💯 #ذکر_روز :
📿 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 📿
#حدیث_روز 🍃
❤️امام صادق(علیهالسلام):
🔰 اولین کسی که با قائم ما بیعت میکند،
جبرئیل(علیهالسلام)است،
که به صورت پرندهی سفیدی از آسمان به زیر میآید
و با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیعت میکند.
📚کمالالدین ج2 ص387
🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_5787442803290152517.mp3
1.18M
⁉باتوجه به نامه حضرت به شیخ مفید"که فرمودند توبه ای بعد ازظهور پذیرفته نمیشود...
توبه چه افرادی پذیرفته نیست؟
#ابراهیم_افشاری
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
🌺🌿دوستان خدا نشانه دارند
نشانه انها هم ظاهر مذهبی نیست
انها به خاطر ایمان و تقوایی که در رفتار و گفتار و ظاهرشان هست،
به آرامش و شادی رسیده اند.
🌺🌿یعنی در هر شرایطی ارامند و غیر از خدا از هیچ قدرتی، ترسی ندارند.
🦋درست مانند حضرت زینب
در روز عاشورا که با وجود شهادت چهار پسر و برادر عزیزتر از جانش و تحمل سختی ها و تازیانه ها مقابل دشمنش محکم و مقتدر ایستاد و گفت
جز زیبایی ندیدم. ❤️🌿
گفتن این جمله فقط از وجودی آرام با ایمانی استوار به مهربانی و حکمت خداوند بر میآید
🌺🌿و دقیقا یکی از حکمت ِسختی های زندگی، دادن شناخت به ما انسانهاست که چقدر ایمانمان حقیقی و اصیل است و میتوانیم در هر شرایطی به خداوند اعتماد کنیم .
زندگیتان سرشار از آرامش و نگاه پرمهر خداوند ❤️🌿
🦋أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
🌺🌿ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻧﻪ ﺑﻴﻤﻰ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(٦٢)
سوره یونس🌿
#آرامش_با_قرآن
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
شناخت امام زمان - قسمت نوزدهم و پایانی.mp3
4.18M
🎙 #صوت_مهدوی ؛ #پادکست
📝 موضوع: #شناخت_امام_زمان
📌 قسمت نوزدهم و پایانی
👤 استاد #محمودی
🔺 چگونه باید ایمانمان را کامل کنیم؟
#سلسله_مباحث_مهدویت
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فهرست اصوات مهدویت
✍ علامه طباطبایی رضوان اللّه علیه:
گردش زبان ، دل را به گردش آورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنم گردد. دل نیز در حرم خدا حرکت می کند، و اگر زبان به گناه حرکت کند، دل نیز در این مرتع شیطان جولان می کند. یک علت مهم آشوب دلها همانا تکثیر در کلام ها است؛ به روایت عامه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: " اگر نبود تشویش و اضطراب در قلوب و زیاده سخن گفتن شما، قطعاً می دیدید آنچه را من می بینم و می شنیدید آنچه را من می شنوم.
📚المیزان، ج۵، ص۲۷۰
╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮
🆔 @mobarz2
╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
مسیر مؤمنانه
دلتنگم....💔 دلگیرم........❗️ هر چه میرم به گرد پایتان هم نمیرسم! مسئله یک سربند یا لباس خاکی نیست
❤
چه کسی میداند
که تو در پیلهی تنهایی خود تنهایی
چه کسی میداند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایی
پیلهات را بگشا
تو به اندازهی پروانه شدن زیبایی
🥀