eitaa logo
مسیر مؤمنانه
2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
70 فایل
🍃نگاه ڪن به جان من،در انتظار #جمعه اے ستـــ 🍂ڪه روز وعده باشد و طلوع آن ظـهـور توستـــ 🌷اللّهمّـ عجّل لولیّڪ الفرج کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای شادی روح مدیر عزیز مسیر مؤمنانه به امیدطلوع فجر ظهور منجی
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ امروز ⬇️ ⚜ شنبه ⚜ 🌞 ۲۲ خرداد ۱۴۰۰ خورشيدی 🌙 ۱ ذی‌القعده ۱۴۴۲ قمری 🎄 ۱۲ ژوئن ۲۰۲۱ میلادی 💯 ذکر_روز : 🍀 یــا ربَّ الــعـالمیــن 🍀 مناسبت_روز : 🔖 🌼🍃 سلام الله علیها 🌼🍃 حدیث_روز 🏮 🦋 شهید عبدالحمید دیالمه : مطمئن باشیم در هر شغلی که هستیم اگر ذره ای عدم_خلوص در ما باشد ، امروز نکنیم ، فردا سقوط میکنیم. فردا نباشد پس فردا سقوط میکنیم ؛ چون انقلاب، هر زمان یک موج می زند و یک مشت زباله را بیرون می ریزد. ◽️خلوص کامل یعنی کارهایمان را فقط برای خدا انجام بدهیم؛ نه برای حرف مردم و... رویشها_و_ریزشها 🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_6021727531210638873.mp3
3.88M
❤️ (س)❤️ 🌙شب عشقه به خدا همه بچه شیعه ها خبر خوش ببرید برای امام رضا 🌼 🎤 مهدی_سلحشور ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋در بیست سالگی برای خواسته‌ای که از خداوند داری، وضو می‌گیری و دعا می‌کنی. آنقدر مصمم هستی که به سجده می‌روی و در سجده دعا می‌کنی... اما، نمی‌شود! دلگیر می‌شوی از خداوند ... در سی سالگی هم به سجده می‌روی، البته این بار سجده‌ی شکر، برای آنکه دعای بیست سالگی‌ات پذیرفته نشد! این یک تفاوت ده ساله بود که باعث شد به گوشه‌ای از حکمت پروردگارت پـی ببری. فکرش را بکن در آینده چقدر از پذیرفته نشدن برخی از خواسته‌هایمان خوشحال خواهیم شد... به انتخاب خداوند کنیم 🦋 او تنها عاشق و بینای جهان است که ما را به اندازه خودش و به درازای ابدیت، دوست دارد و می‌بیند. 🌺🌿 وَعَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 🦋 ﻭ ﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺧﻮﺵ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺧﻴﺮ ﺍﺳﺖ ، ﻭﺑﺴﺎ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ; ﻭﺧﺪﺍ [ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺭ] ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻴﺪ .🌿 سوره بقره(٢١٦)🌿 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_825047343362474818.mp3
12.4M
🔹تفسیر قرآن کریم 🔸جلسه ۱۹ 🔸سوره بقره 🔸آیات : ۱۷ و ۱۸ 💠 محمد رضا رنجبر زیبا و دلنشین و کاربردی 💕🌿💕🌿 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ فهرست اصوات تفسیر قرآن
🌺🌿🌺🌿 🌷عـــــلامه ‌حــسن ‌زاده‌: هرکه هــمت و توجـهش به کار باشـــد خـــدا ڪفايت مهمات دنیاى‌او را خواهدکرد و هرڪـــس خـــود را اصلاح ڪند خدا ظاهـرش را بين خلـق و صالح مى گرداند تا همگان او را به‌نيکويـى ياد کنند و زبان به‌ذکرخیرش گـــشايند. ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
مسیر مؤمنانه
سجاده گذاشتم. صمد که رفت، بلند شدم و رفتم توی آشپزخانه. خانم های دیگر هم آمده بودند. صبحانه را آماده
. می گفت: «اگر خلبان ها ما را ببینند، همین جا فرود می آیند و ما را اسیر می کنند.» ✫⇠قسمت :7⃣9⃣1⃣ هر چه برایش توضیح می دادیم که روی این زمین ها هواپیما نمی تواند فرود بیاید، قبول نمی کرد و باز حرف خودش را می زد و بقیه را می ترساند. ما بیشتر نگران خانمی بودیم که حامله بود. سعی می کردیم از خاطراتمان بگوییم یا تعریف هایی بکنیم تا او کمتر بترسد؛ اما هواپیماها ول کن نبودند. تقریباً هر نیم ساعت هفت هشت تایی می آمدند و پادگان را بمباران می کردند. دیگر ظهر شده بود. نه آبی همراه خودمان آورده بودیم، نه چیزی برای خوردن داشتیم. بچه ها گرسنه بودند. بهانه می گرفتند. از طرفی نگران مردها بودیم و اینکه اگر بروند سراغمان، نمی دانند ما کجاییم. یکی از خانم ها، که دعاهای زیادی را از حفظ بود، شروع کرد به خواندن دعای توسل. ما هم با او تکرار می کردیم. بچه ها نق می زدند و گریه می کردند. کلافه شده بودیم. یکی از خانم ها که این وضع را دید، بلند شد و گفت: «این طوری نمی شود. هم بچه ها گرسنه اند و هم خودمان. من می روم چیزی می آورم، بخوریم.» دو سه نفر دیگر هم بلند شدند و گفتند: «ما هم با تو می آییم.» می دانستیم کار خطرناکی است. اولش جلوی رفتنشان را گرفتیم؛ اما وقتی دیدیم کمی اوضاع آرام شده رضایت دادیم و سفارش کردیم زود برگردند. با رفتن خانم ها دلهره عجیبی گرفتیم که البته بی مورد هم نبود. چون کمی بعد دوباره هواپیماها پیدایشان شد. دل توی دلمان نبود. این بار هم هواپیماها پادگان را بمباران کردند. ✫⇠قسمت 8⃣9⃣1⃣ هر لحظه برایمان هزار سال می گذشت؛ تا اینکه دیدیم خانم ها از دور دارند می آیند. می دویدند و زیگزاکی می آمدند. بالاخره رسیدند؛ با کلی خوردنی و آب و نان و میوه. بچه ها که گرسنه بودند، با خوردن خوراکی ها سیر شدند و کمی بعد روی پاهایمان خوابشان برد. هر چه به عصر نزدیک تر می شدیم، نگرانی ما هم بیشتر می شد. نمی دانستیم چه عاقبتی در انتظارمان است. با آبی که خانم ها آورده بودند، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. لحظات به کندی می گذشت و بمباران پادگان همچنان ادامه داشت. دیگر غروب شده بود و دلهره و نگرانی ما هم بیشتر. نمی دانستیم باید چه کار کنیم. به خانه برگردیم، یا همان جا بمانیم. چاره ای نداشتیم. به این نتیجه رسیدیم، برگردیم. در آن لحظات تنها چیزی که آراممان می کرد، صدای نرم و حزن انگیز خانمی بود که خوب دعا می خواند و این بار ختم «اَمّن یجیب» گرفته بود. نزدیکی خانه های سازمانی که رسیدیم، دیدیم چند مرد نگران و مضطرب آن دور و بر قدم می زنند. ما را که دیدند، به طرفمان دویدند. یکی از آن ها صمد بود؛ با چهره ای خسته و خاک آلوده. بدون هیچ حرف دیگری از اوضاع پادگان پرسیدیم. آنچه معلوم بود این بود که پادگان تقریباً با خاک یکسان شده و خیلی ها شهید و مجروح شده بودند. چند ماشین جلوی در پارک شده بود. صمد اشاره کرد سوار شویم. ✫⇠قسمت :9⃣9⃣1⃣ پرسیدم: «کجا؟!» گفت: «همدان.» کمک کرد بچه ها سوار ماشین شدند. گفتم: «وسایلمان! کمی صبر کن بروم لباس بچه ها را بیاورم.» نشست پشت فرمان و گفت: «اصلاً وقت نداریم. اوضاع اضطراریه. زود باش. باید شما را برسانم و زود برگردم.» همان طور که سوار ماشین می شدم، گفتم: «اقلاً بگذار لباس های سمیه را بیاورم. چادرم...» معلوم بود کلافه و عصبانی است گفت: «سوار شو. گفتم اوضاع خطرناک است. شاید دوباره پادگان بمباران شود.» در ماشین را بستم و پرسیدم: «چرا نیامدید سراغمان. از صبح تا به حال کجا بودید؟!» همان طور که تندتند دنده ها را عوض می کرد، گاز داد و جلو رفت. گفت: «اگر بدانی چه وضعیتی داشتیم. تقریباً با دومین بمباران فهمیدم عراقی ها قصد دارند پادگان را زیرورو کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتم گردانم را از پادگان خارج کنم. یکی یکی بچه ها را از زیر سیم خاردارها عبور دادم و فرستادمشان توی یکی از دره های اطراف. خدا را شکر یک مو از سر هیچ کدامشان کم نشد. هر سیصد نفرشان سالم اند؛ اما گردان های دیگر شهید و زخمی دادند. کاش می توانستم گردان های دیگر را هم نجات بدهم. ✫⇠قسمت :0⃣0⃣2⃣ شب شده بود و ما توی جاده ای خلوت و تاریک جلو می رفتیم. یک دفعه یاد آن پسر نوجوان افتادم که آن شب توی خط دیده بودم. دلم گرفت و پرسیدم: «صمد الان بچه هایت کجا هستند؟ چیزی دارند بخورند. شب کجا می خوابند؟» او داشت به روبه رو، به جاده تاریک نگاه می کرد. سرش را تکان داد و گفت: «توی همان دره هستند. جایشان که امن است، اما خورد و خوراک ندارند. باید تا صبح تحمل کنند.» دلم برایشان سوخت، گفتم: «کاش تو بمانی.» برگشت و با تعجب نگاهم کرد و گفت: «پس شما را کی ببرد؟!» گفتم: «کسی از همکارهایت نیست؟! می شود با خانواده های دیگر برویم؟» توی تاریکی چشم هایش را می دیدم که آب انداخته بود، گفت: «نمی شود، نه. ماشین ها کوچک اند. جا ندارند. همه تا آنجا که می توانستند خانواده های دیگر را هم با خودشان بردند؛ وگرنه من ک
هدایت شده از مسیر مؤمنانه
AUD-20210210-WA0031.mp3
9.26M
برایِ‌خواسٺن‌ظھورتۆ بہ‌درگاه‌خدامےآیم باهمۀداشتہ‌هایم بادلےپراُمید باچشمانےپراشك وَبازبانےدُعاخوانِ‌فرج^_^🦋 🦋اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ... اَللّهُمَّ‌عَجِّـلْ‌لِوَلیِّکَ‌الفـَرَج ╔═.🍃.════╗ @mobarz2 ╚════.🍃.═╝
❤️ گر نیایے تا قیامت انتظارت مےڪشم منت عشق از نگاہ پر شرارت مےڪشم ناز چندین سالہ چشم خمارت مےڪشم تا نفس باقےست اینجا انتظارت مےڪشم 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🌤 🤲 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
❇️ امروز ⬇️ ⚜ یکشنبه ⚜ 🌞 ۲۳ خرداد ۱۴۰۰ خورشيدی 🌙 ۲ ذی‌القعده ۱۴۴۲ قمری 🎄 ۱۳ ژوئن ۲۰۲۱ میلادی 💯 : 🍀 یــا ذالــجـلال والاکــرام 🍀 🏮 🔷🔶 امام_علی (ع): 🍃 زمانی می رسد که هیچ کس درآن زمان نجات نمی یابد،مگر مومن حق پرست بی نام و نشان که اگر حضور داشته باشد،کسی او را نمیشناسد واگر غایب باشد کسی به جستجویش نمی اید این افراد چراغهای هدایت و نشانه های روشن در راه تاریکند.🍃 📚نهج البلاعه الخطبه۱۰۳ 🍁 🦋 اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَه 🦋 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_108134537640280197.mp3
2.56M
بادشمنان حضرت مهدی (ع)آشنا شوید! دجال بصره کیست؟ فتنه تکفیری احمدالحسن را بهتر بشناسید! مجموعه صوتی معرفی دجال بصره شماره۵ ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋یک جایی تو زندگی متوجه میشی که اونی که باید هواشو داشته باشی فقط خداست ❤️ نه فلان کشور، نه فلان مسئول، نه فلان فامیل بانفوذ اونی که میتونه دستت و بگیره و دنیات و روشن کنه فقط خداست ❤️ اونی که میتونه آرامش و تو اوج سختی ها تو دلت بزاره فقط خداست. ❤️ هر روز به هر وسیله بهت میگه که دستت و بزاری تو دستش و بهش اعتماد کنی با نور خورشید، با قطرات زیبای بارون یا یک پیام میشنوی صدای خدا رو؟؟ 🦋 بهش اعتماد کن فقط از خودش کمک بخواه اگه هیچ کس هم نتونه، اون میتونه 😍 🌺🌿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ 🦋ﺑﮕﻮ : ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﭘﺎﻳﻨﺪﻩ ﻭ ﺟﺎﻭﻳﺪ ﻛﻨﺪ ، ﻛﺪﺍم ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺍﺳﺖ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺭﻭﺷﻨﺎﻳﻲ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ؟ ﭘﺲ ﺁﻳﺎ [ ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ] ﻧﻤﻰ ﺷﻨﻮﻳﺪ ؟(٧١) سوره قصص🌿 ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯
4_6028359523356377550.mp3
8.36M
۱ فوق العاده زیبا و دلنشین یکشنبه ها با دکتر الهی قمشه ای در کانال ╭┅═ঊঈ🌿🦋🌿ঊঈ═┅╮ 🆔 @mobarz2 ╰┅═ঊঈ✨🕊✨ঊঈ═┅╯ دکتر الهی قمشه ای