از خدا دور افتاده بودم . .
خدا را با خودت به خانهی مـن آوردی
سرد و تاریک بودم!
نور و روشنایی رابه اجاق من بازآوردی
زندگی ترکـم کرده بود ، زندگی آوردی ؛
صفای قدمت، ناز قدمت، عشقوپاکی
را به خانهٔ من آوردی :)🖇'
ازمیان نامههای شاملو به آیدا ؛
وقتےڪہپیرشدم ،اگر آلزایمر گرفتم
روبرویم بایستوفقطیڪ لبخند بزن
هیچچیزهمڪہیادمنیاید..
از نوعاشقت میشوم🫀.
مُبهَم؛
اگرچه بیشعور است، ولی جانِ ماست هنوز .🦦🫀 #f
الان این تخریبه یا قربون صدقه؟😂
تو امّـا هیچوقت فراموش نکن ،
روزی که افتاده باشی از زمین بلندت
میکنم اگر هم نتونم ، کنارت دراز میکشم!'❤️