فرض کنید؛
شیر مرد جنگهای عرب، یل کرار میدان نبرد، آغوش گرم بچههای بیپدر، دست راست پیغمبر اکرم
دو زانو نشسته باشد و دستهایش را با انگشتان بهم چسبیده روی رانهایش گذاشته باشد. عرق شرمش را از پیشانیاش با آستین پاک کند و بگوید:
- بزرگ من، آقای من قصد ازدواج کردهام
و بهتر از دختر شما برای این امر نیافتم . . .
فرض کنید؛
دردانهی امین عرب، شأن نزول سورهی کوثر، بهترین دختر اهل جنت
چادر به دندان گرفته باشد و پشت پرده گوش بسپارد به حرفهای معشوقهاش. پدر از او إذن بخواهد و دختر چشم به حیاء پایین بیندازد و گلهای قالی را بچیند. اشک گرم محبت را از گوشهی چشمانش پاک کند و در جواب پدر لب گاز بگیرد و سکوت کند و دریای پرتلاطم دلش را بسپارد به ساحل آرام آغوش علی علیه السلام.
قند و عسل فرضش دلتان را شیرین کرد؟!
حالا اگر آغوش علی را برای فاطمه میدیدید، ذوق چشمانتان چه میکرد!
#مهدی_شفیعی
مبتلایِحسین:)
فرض کنید؛ شیر مرد جنگهای عرب، یل کرار میدان نبرد، آغوش گرم بچههای بیپدر، دست راست پیغمبر اکرم دو
وای وایی
الله الله از این همه قشنگیییییی😭😭😍❤️❤️
مبتلایِحسین:)
آقایِامامحسین ..! بهکَسَممکنحواله کهبهجزتوکَسندارم ..((:
آقایِامامحسین ..!(:
مراببرآنجا،کهبودنتتمامنمیشود(((:
مبتلایِحسین:)
خبرآمدکهحسینبنعلیراهیشد...(((:
ای اهلِ حرم سیر ببینید پدر را ..((:
هدایت شده از بَچِّههِیئَتي
- وقتی دعای عرفه میخونی همچی عادیه تا لحظهای که یادت میاد #امامحُسین داره اینا رو میگه ...
* دیگه تا آخر دعا میریزی بهم .
مبتلایِحسین:)
میگفتخوشبهحالکسیکه یکیرودارهپیششگریهکنه ْخواستمبگمماپیشِشماخیلیگریه کردیم آقایِاما
از شهر و از دیارِ خود خسته گشتهام
پا بستِ کوچههایِ عراق کن مرا حسین ..((:
#فقطبیستروز
#دستمارابهمحرمبرسانیدفقط
هدایت شده از ‹ طلوع › 🇮🇷
همونجا که سید علیقاضی
تویِ کهکشان نیستـی میگـن :
روز و شب در آرزوی مـحبوس
در سینـهام میسوختم . و در هر
فراغتی که برایم ممکن میشد دو
رکعت نماز میخواندم ؛ دسـت به
سوی آسمان بلند میکردم و فراهم
شـدنِ سفر نجف را از خداوند
میخواستم . .