شدهدلتنـگشویچارهنیابیجز،اشـک
منبهاینچارهیِبیچاره،دچارم،هرشب
هدایت شده از کنجِخلوت...!
اگر آشفتهات کردند یعنی لایق وصلی
به او نزدیکتر هستی زمانی که پریشانی(:
هدایت شده از فراریِمسلحبهقلم
انقد معتاد چای شدم که اون هفتاد و دو درصد آب بدنم الان از چای تأمین میشه کاملا.
هدایت شده از 🌸دختــران چــادری🌸
16.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گریههای زن مسیحی در قتلگاه سید حسن نصرالله
🆔 @Clad_girls | دختران چادری
مبتلایِحسین:)
🎥 گریههای زن مسیحی در قتلگاه سید حسن نصرالله 🆔 @Clad_girls | دختران چادری
به این میگن دافعه و جاذبه مکتبِ علی:)
مبتلایِحسین:)
✨(:
کاش میتونستم تو زمان سفر کنم
بعد تنها چیزی که میخواستم این بود که
یه پسر عاشقِ تنها بودم
حدودا صد سال پیش ..((:
هیچ چیزی نداشتم
به جز یه دست لباس تو تنم و
یه دل به وسعت عشق آقای قاضی به نجف ...(((:
که لحظه لحظه ی دلم
برا نفس کشیدن تو هوای نجف پر میزد ...
اگه اینطور بود
سبک میومدم خیلی سبک،
ولی میومدم
یه کنجی روبه روی گنبدت اون کوچه پس کوچه های بازار بزرگت یه خونه میخریدم
یا اصلا تویکی از حجره های یکی از این مدرس ها میموندم
شاید تو مدرسه هندی ها :)
هرصبح با طلوع افتاب میزدم تو دل بازار
بوی دهین های نجفی میپیچید تو مشامم
و از کوچه های خاکی میگذشتم تا میرسیدم به حرمت ،
یه نفس عمیق ،
یه نفس عمیق،
یه نفس عمیق میکشیدم
و مثل آقای انصاری شاید کنج باب القبلت مینشستم
نگاه میکردم خوب تماشات میکردم باباعلی:)))
تو منو مست میکردی
منم خوب مست میشدم :)
دوباره عمیق نفس میکشیدم و میزاشتم این هوا خوب تو تک تک سلول هام جا باز کنه و بشه بخشی از وجودم ...(((((:
اگه چرخ دنیا اینو برام رقم میزد خوشحال ترین بودم. . . (:
یه پسر عاشقِ دل خستهیِ رنجور که هیچ چیزی جز حرمت نداره :))))
*********
آخ که چقدر کیف میداد
اونجا که امین الله میخوندم وقتی اسمتو میبردم و توهم نگام میکردی ..(:
اصلا انگار آسمون حرمت با کل دنیا فرق داره ..
من دلم تنگ شده برا اون موقعی که از باب شیخ طوسی وارد حرمت شدم و
تک تک ثانیه هاشو نگاه کردم ،نگاه کردم
که چشام سیر بشه از تماشا کردن ولی نشد..(:
کاش بشه منم یه روزی گوشه نشین همیشگی صحنت بشم :)
بعد هرکی هرجای دنیا گمم میکرد و میخواست پیدام کنه بدونه
من زیر یکی از گلدسته هات نشستم و با عشق چشمامو دوختم به گنبد قشنگت
اگه قرار بود زیر این گلدسته ها بشینم اونجایی بودم که آقای غروی اصفهانی(کمپانی) دفن شده
مینشستم و باهات حرف میزدم:)
********
چقدر این چند ثانیه فیلم حس داشت
انگار تموم حس های خوب دنیا واسه این کلیپ بود
دلِ منم مثل شیخ مرتضی با دیدن این ثانیه ها سرشار از شوق و حزن شد:)))
شوقِامیدِوِصال و حزنِحسرتِدوری
چه حس عجیبی داشت دیدن کوچه هایی که یه روز آقای قاضی مثل هر روز داخلش قدم میزده:)
یا دیدن بازاری که شیخ مرتضی انصاری
هر صبح از درونش گذر میکرده و بوی دهین تو مشامش میپیچیده...((:
●دلنویس:)
●شایددوری،شایددلتنگی
●بهوقتدلتنگی
●نیمهشبیازسرمایِدیماه
هدایت شده از مبتلایِحسین:)
کسیکهمستِعلیگشتاینچنینبرود
کشانکشانبهبهشتوبهاختیار،نجف..((:
هدایت شده از کربلای من ...
- از لحاظ ِروحی . .
نیاز دارم ، ایران رو
به مقصد ِ
نجف ؛ ترک کنم .