eitaa logo
محفل مردمی مدافعان حجاب شهرستان شاهرود
1.2هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.5هزار ویدیو
142 فایل
کانال رسمی مدافعان حجاب شهرستان شاهرود،آموزش،اخبار وارتباط با فعالان کشور انتشار مطلب،انتقاد وپیشنهاد؛ @Stmr1bd @Yousefi_a @modafeaan_hejab_shahrood
مشاهده در ایتا
دانلود
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه خدا لطف کرد و شهادت نصیبمون کرد اون دنیا حتما یقه بی حجابا و کسانی ک ترویج بی حجابی میکنند میگیرم
هدایت شده از خانم مسعودی
«باران مهر» یه گردهم‌آیی مردمی برای هم‌دلی و مهرورزی همه‌ی عقیده‌ها، سلیقه‌ها، گرایشات و ... است. به هیچ نهاد و ارگان و سازمانی وابسته نیست امّا از همه‌ی عزیزانی که دست ما رو به گرمی فشردند، خالصانه سپاسگزاریم. اگه دوست داری هنر، مهارت ، کار فرهنگی یا هر ظرفیت دیگه‌ای که در اختیار داری رو بی‌واسطه، عاشقانه و بی چشم‌داشت، به پای مردمت بریزی و نفست با نفس اقشار مختلف مردم کف خیابون گره بخوره و از نزدیک شاهد واکنششون به مهرورزی صمیمانه‌ت باشی، اینجا جای توئه. برای هماهنگی، تقسیم کار و زمان‌بندی با ما تماس بگیر. @Yasin54z @Mohbahlbitt
هدایت شده از نفس
گزارشات مردمی که به محفل میرسه مردم کف میدان دارن دلسوزانه و مقتدرانه کار میکنن گاهی احتیاج به دلجویی و حمایت دارن به نظر بهتر کارهای حمایتی از طرف ارگان های خاص مثل دادستانی و فرمانداری و نیروی انتظامی دفتر امام جمعه و غیره هم دیده بشه تاهم پشتیبان تیم تذکر باشن وهم اين که قشر هنجار شکن و بی حجب وعفاف که مثل علف هرز در گوشه وکنار شهرمون دیده میشن و زیر پای بی‌غیرتی وهرزگی له میشن بدونن نظام پشتيبان اسلام وقانون اسلامی هست
هدایت شده از نفس
بزرگواران ابن متن برا ایتا دادستان فرستاده شده‌ لطفا شما هم اول یه گزارش از خاکریز و بعد این متن یامتنی خوتون می‌نوسید با این مضمون پیوست وارسال کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞 وقاحت برهنگان در برابر قانون چنان اقتدار پلیس رو با شعارهای احمقانه و عفریطه بازی ها گرفتن که این زن لخت میره به پلیس چنگ میندازه ولی پلیس از دستش فرار میکنه! 😐
وقتی ترس از برخورد نباشه میشه این !!!!!!!!
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات ایمان داشته باش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا