هدایت شده از قهرمان من
آیا میدانید که
بیش از 80 درصد وصیت نامه شهدا حول محور 3 موضوع بوده
مسئله حجاب
حفظ نظام و انقلاب اسلامی
پشتیبانی از ولایت فقیه
بانوی ایرانی، یک سری جوون با غیرت مذهبی و ملی هزینه برقراری آسایش و آرامش تو رو قبلا با دادن خون و جانشون پرداخت کردند و فقط از تو یک انتظار دارند. حجاب
15.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یڪهدیهفوقالعادهدلنشینتقدیمبهشما
🔹این چهره نورانی که می بینید،
"عباس کشوانیه" است که خاندان او حدود ۴۵۰ سال است نسل در نسل، کليددار حرم حضرت ابوالفضل العباس سلام الله عليه بوده اند
او در این فیلم با لهجه شیرین خود به زبان فارسی فقط ✌️ توصیه به شیعیان دارد!
۲ توصیه ای که در صورت اجرا، خیر دنیا و آخرت ما تضمین می کند
هدایت شده از 🔴بسم الله الرحمن الرحیم🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ل̶ی̶ا̶ق̶ت̶ پسر چ̶ش̶م̶ چ̶ر̶ا̶ن̶❌👀
د̶خ̶ت̶ر̶ چ̶ش̶م̶ چ̶ر̶ا̶ن̶❌👁
و مردان زناکار برای زنان زناکار
و مردان منافق برای زنان منافق
و مردان کافر برای زنان کافر هستند.
قرآن کریم 📖
ملاقات امام خمینی .ره.با شاه.
بسیار شنیدنی وجالب هستش.
آیت الله مسعودی خمینی در کتاب خاطرات خود، روایتی از دیدار تاریخی شاه مخلوع و امام خمینی رو بیان می کنه که خواندنی و جالب هستش. خاطره از این قرار است..بد نیست در اینجا به ذکر خاطرهای که از زبان آقای پسندیده شنیده ام، بپردازم. ایشان یک بار فرمود: زمانی، بهائیان در ابرقو مسائلی رو به وجود آورده بودند و در خلال آن تنی چند از این جماعت کشته شدند. رژیم پهلوی، عدهای رو به عنوان قاتل و مؤثر در این واقعه دستگیر کرد و حتی صحبت بود که قرار است آنان اعدام شوند. آقای بروجردی وارد عمل شدند تا از اعدام این افراد ممانعت کنند. ظاهرا به حضرت امام گفته بودند:.شما از طرف من نزد شاه بروید و از قول من بگویید که قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند.. امام هم پذیرفتند که این مأموریت رو انجام دهند..در آن ایام در قم کمتر کسی ماشین سواری داشت. یکی از افرادی که دارای وسیله نقلیه بود، مصباح التولیه بود. من اون رو به خاطر دارم که در این اواخر، سوار یک ماشین بنز سفید رنگ میشد. به هر حال با مصباح التولیه تماس میگیرند که او ماشینش رو در اختیار قرار دهد. دفتر آقای بروجردی هم با دربار شاه هماهنگیهای لازم رو به عمل میآورند که امام ره.به نزد شاه بروند.
به خاطر داشته باشید که دربار و دستگاه سلطنت در آن روز به گونهای بود که هر فرد مراجعه کننده، بایستی حتما دارای ماشین مشکی باشد! و وقتی به دربار میرود، یک سرنشین بیشتر نداشته باشد و باید در ورودی اول کاخ از ماشین خودش پیاده شود و با ماشین مخصوص آنجا بقیه راه را تا مقابل اتاق انتظار طی کند و مدتها در آنجا منتظر بماند تا موعد ملاقات فرا برسد...بعد از اون کلاهش رو برداره و باقی تشریفات معمول رو بجا بیاره.. لباس و کفشش باید واجد فلان خصوصیات باشه و وقتی وارد اتاق شاه شد، بایستد تا به او اجازه نشستن دهند. حتی وضعیت به گونهای بود که قبل از ملاقات مجموعه این آداب رو به فرد تعلیم میدادند!
وقتی امام با ماشین تولیت، به تهران رفتند، دم در کاخ، به نگهبان گفته بودند: بگویید روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی آمده است! به ایشان میگویند:آقاجان! باید ماشین شما عوض شود! باید رنگش مشکی باشد!.امام میفرماید:نه! من داعی ندارم که ماشین را عوض کنم. اگر نمیشود که بر میگردم!..نگهبان به داخل میرود و ظاهرا اطلاع میدهد که نمایندهای از طرف آقای بروجردی آمده است. قبول میکنند که امام با همان ماشین غیر استاندارد! وارد شود. وقتی امام وارد اتاق انتظار میشود، منتظر نمیماند و بیمقدمه وارد اتاق شاه میشود. به ایشان میگویند باید کلاهتان را بردارید. امام ترتیب اثر نمیدهد. حضرت امام، بدون برداشت عمامه و سرزده به اتاق شاه میروند و بر روی صندلی مخصوص شاه در پشت میز مینشیند!
هنوز شاه وارد اتاق نشده است وقتی محمدرضا وارد میشود، در کمال تعجب میبیند که تنها صندلی موجود در اتاق اشغال شده است. این است که دستور میدهد صندلی دیگری بیاورند. صندلی میآورند و شاه مینشیند و امام هم مختصر احترامی که از بًعد اخلاقی لازم دانسته انجام میدهد و بعد از آن بیدرنگ وارد اصل موضوع میشود و میگوید حضرت آیتالله العظمی بروجردی فرمودند قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند. دقت کنید که به کار بردن تعبیرفرمودند در حضور شاه و استعمال آن برای غیر او جرأت زیادی میطلبید و امام از این جهت طعنه بزرگی به شاه زدند...در فاصلهای که امام با شاه ملاقات داشته، برای امام یک استکان چای میآورند که امام بدان لب نمیزند. شاه در پاسخ میگوید از قول من به ایشان سلام برسانید و بگویید: شاه مشروطه که کاری از دستش برنمیآید. امام مجددا تکرار میکند: قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند! بعد از جا برمیخیزد و بدون خداحافظی از اتاق خارج میشود و به قم مراجعت میکند. بعضی از روزنامهها به درج خبر ملاقات امام و شاه مبادرت میکنند و حتی این نکته رو هم افزودند که شاه بلافاصله، دستور آزادی قاتلان را صادر میکند...آنگونه که نقل میکنند، زمانی که انقلاب اسلامی ایران شروع شد، شاه در مورد سکّاندار حرکت انقلاب گفته بود: این همان روح اللهی است که از طرف آقای بروجردی یک بار نزد من آمد.. ظاهرا آن خاطره را به یاد آورده بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشگویی ایت الله قاضی درباره انقلاب اسلامی و امام خمینی و رهبری
@sulook
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشتباه کردم به دولت آقای رئیسی رای دادم!
این حرف بعضی از مردم این روزهاست ...
اما این کلیپ را ببینید بعدش قضاوت کنید.
💠 کانال معرفت شناسی
@sh_marefat
@sh_marefat
⭕️ مظلوم ترین مادر شهید ایران
💢 *مادر شهید* میگفت : من *مظلوم ترین مادر شهید ایرانی* هستم
برام تعجب بود که یک *مادر شهید* خودش این حرف رو بزند
پرسیدم : منظورتون چیه حاج خانم⁉️
🔹 *مادر شهید* گفت: *پسرم یوسف* بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر آمد مرخصی و به ما در مزرعه کمک میکرد.
🔹 کوموله ها ریختند و *یوسف* رو دستگیر کردند ، به او گفتند به *خمینی* توهین کن
ولی *یوسف* این کار رو نکرد.
به من گفتند به *خمینی* توهین کن.
گفتم هیچ وقت چنین کاری نمیکنم.
🔹 گفتند: *بچه ات را میکشیم.* ؛بازهم قبول نکردم.
🔹 *پسرم یوسف رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردند*😔
🔹 گفتند: به *خمینی* توهین کن؛ بازهم گفتم: نه
🔹 گفتند: *کاری میکنیم که از غصه دِق کنی.*‼️
من رو با *جنازه تکه پاره شده یوسفم* کردند در یک اتاق و در رو قفل کردند ؛ با *جنازه پسرم* تنها بودم.
🔹 بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: *باید خودت پسرت را دفن کنی.*
گفتم : *من مادرم*، با من این کار را نکنید، *من طاقت ندارم روی صورت یوسفم خاک بریزم.*🍂
گفتند: اگه این کار رو نکنی دستانت را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم
🔹 شروع کردم با دستان خودم برای *پسرم* قبر درست کردن،
هر مشت خاک که برمیداشتم با گریه میگفتم: *یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری...*❣️
انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر *قبر پسرم.*
💢 *قبر که آماده شد گفتند خودت باید خاکش کنی...*
*دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم*،گوشه ای از چادرم را جدا کردم و *بدن تکه تکه پسرم* را گذاشتم داخل چادر.
*نگاهم به جنازه اش که افتاد باز دلم گرفت*، آخه نه نمازی بر جنازه خوانده شد ، نه تشییعی شد، نه کسی بود دلداریم بدهد
🔹 فقط *خدا خودش شاهد هست* که *یک خانم چادری* بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: *صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو...*🍂
🔹 کنار قبرش نشستم و *با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم...* به همین خاطر من *مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.*
🔹 به راستی مثل کوه پای *نظام جمهوری اسلامی و امام خمینی* (ره) ایستادند
ما چه قدر پای ارزش هایمان ایستاده ایم⁉️
*شهید_یوسف_داورپناه*🕊🌹
✍حالا میدونی #مهسا_کومله از چه قماشی بوده؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر لحظه دستگیری زن بیحجاب و برهـنه با پیگیری پلیس و نهادهای امنیتی
🌷بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ🌷
📿 #ختم_صلوات
شهید زین الدین :
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید ، آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می کنند ....
نثار شهدای گمنام و تمام شهداء صد صلوات
💫الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم💫
دوستانی که در این ختم شرکت میکنند اعلام کنن لطفا .باتشکر
التماس دعا🙏
#داستان_آموزنده
🔆داستان شيطان چه مى كند؟
گويند در زمان دانيال نبى يك روز مردى پيش او آمد و گفت : اى دانيال امان از دست شيطان ، دانيال پرسيد: مگر شيطان چه كرده ؟ مرد گفت : هيچى ، از يك طرف شما انبياء و اولياء به ما درس دين و اخلاق مى دهيد و از طرف ديگر شيطان نمى گذارد رفتار ما درست باشد، كار خوب بكنيم و از بديها دورى نماييم . دانيال پرسيد: چطور نمى گذارد؟ آيا لشكر مى كشد و با شما جنگ مى كند و شما را مجبور مى كند كه كار بد كنيد. مرد گفت : نه ، اين طور كه نه ، ولى دايم ما را وسوسه مى كند، كارهاى بد را در نظر ما جلوه مى دهد. شب و روز، ما را فريب مى دهد و نمى گذارد ديندار و درست كردار باشيم .
دانيال گفت : بايد توضيح بدهى كه شيطان چه مى كند، ببينم ، آيا مثلا وقتى مى خواهى نماز بخوانى شيطان نمى گذارد نمازت را بخوانى ؟ آيا وقتى مى خواهى پولى را در راه خدا بدهى شيطان مانع مى شود و نمى گذارد؟ آيا وقتى مى خواهى به مسجد بروى شيطان طناب به گردنت مى اندازد و تو را به قمارخانه مى برد؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم خوب حرف بزنى شيطان توى دهانت مى رود و از زبان تو با مردم حرف بد مى زند؟ آيا وقتى مى خواهى با مردم معامله بكنى شيطان مى آيد و زوركى از مردم پول زياد مى گيرد و در جيب تو مى ريزد؟ آيا اين كارها را مى كند؟
مرد گفت نه : اين كارها را نمى تواند بكند ولى نمى دانم چطور بگويم كه شيطان در همه كارى دخالت مى كند، يك جورى دخالت مى كند كه تا مى آييم سرمان را بچرخانيم ما را فريب مى دهد، من از دست شيطان عاجز شده ام ، همه گناههاى من به گردن شيطان است . دانيال گفت : تعجب مى كنم كه تو اينقدر از دست شيطان شكايت دارى ، پس چرا شيطان هيچ وقت نمى تواند مرا فريب بدهد، من هم مثل توام ، شايد تو بى انصافى مى كنى كه گناه خودت را به گردن شيطان مى گذارى .
مرد گفت : نه من خيلى دلم مى خواهد خوب باشم ولى شيطان با من دشمنى دارد و نمى گذارد خوب باشم . دانيال گفت : خيلى عجيب است ، كجا زندگى مى كنى ؟ مرد گفت : همين نزديكى ، توى آن محله ، و از دست شيطان مردم هم خيال مى كنند كه من آدم بدى هستم ، نمى دانم چه كار كنم ، دانيال پرسيد: اسم شما چيست ؟ مرد گفت : اسمم عم اوغلى است .
دانيال گفت عجب ، عجب پس اين عم اوغلى تويى .
مرد گفت : چه طور مگر شما درباره من چيزى مى دانيد؟ دانيال گفت : من تا امروز خبرى از تو نداشتم ، ولى اتفاقا ديروز شيطان آمد اينجا پيش من و از تو شكايت داشت و گفت : امان از دست اين عم اوغلى .
مرد گفت : شيطان از من شكايت داشت چه شكايتى ؟
دانيال گفت : شيطان مى گفت : من از دست اين عم اوغلى عاجز شده ام ، عم اوغلى خيلى مرا اذيت مى كند، عم اوغلى در حق من خيلى ظلم مى كند... آن وقت از من خواهش كرد كه تو را پيدا كنم و قدرى نصيحتت كنم كه دست از سر شيطان بردارى . مرد گفت : خوب شما نپرسيديد كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ دانيال گفت : همين را پرسيدم كه عم اوغلى چه كار كرده ؟ شيطان جواب داد كه هيچى ، آخر من شيطانم و مورد لعنت خدا هستم . روز اول كه از خدا مهلت گرفتم در اين دنيا بمانم براى كارهايم قرار و مدارى گذاشتم ، قرار شده است كه تمام بدى ها در اختيار من باشد و تمام خوبيها در اختيار دينداران ، ولى اين عم اوغلى مرتب در كارهاى من دخالت مى كند، پايش را توى كفش من مى كند، و بعد دشنام و ناسزايش را به من مى دهد. مثلا مى تواند نماز بخواند ولى نمى خواند، مى تواند روزه بگيرد ولى نمى گيرد، پولش را مى تواند در كار خير خرج كند ولى نمى كند. صد تا كار زشت و بد هم هست كه مى تواند از آن پرهيز كند ولى پرهيز نمى كند و آن وقت گناه همه اينها را به گردن من مى اندازد. شراب مال من است عم اوغلى مى رود و مى خورد، دو رنگى و حيله بازى از هنرهاى مخصوص من است ولى عم اوغلى در كارهايش حقه بازى مى كند، مسجد خانه خداست و ميخانه و قمار خانه مال من است ولى او عوض اين كه به مسجد برود دايم جايش در خانه من است . بد زبانى و بد اخلاقى مال من است ولى عم اوغلى به اينها هم ناخنك مى زند. چه بگويم اى دانيال كه اين عم اوغلى مرتب بر سر من كلاه مى گذارد و آن وقت تا كار به جاى باريك مى كشد مى گويد بر شيطان لعنت . وقتى معامله مى كند و مردم را در خريد و فروش فريب مى دهد پولش را در جيبش مى ريزد ولى تهمتش را به من مى زند، آخر من كى دست او را گرفته ام و روزه اش را باطل كرده ام . آخر اى دانيال من چه هيزم ترى به اين عم اوغلى فروخته ام . من چه ظلمى به اين مرد كرده ام كه دست از سر من بر نمى دارد. خواهش مى كنم شما كه هميشه مرا نصيحت مى كنيد اين عم اوغلى را احضار كنيد و بگوييد دست از سر من بردارد و... شيطان اين چيزها را گفت و خيلى شكايت داشت و من هم در صدد بودم كه تو را پيدا كنم و بگوييم پايت را از كفش شيطان در بياورى .😂😂😂😂😂😂😂
#پندانه
#تلنگر حتما مطلب پایین رو با دقت مطالعه کنید👇
🟣چرا امام زمان عج به داد شیعیانشون نمیرسن؟
✍کلیددار حرم امام حسین که 82 ساله کلید داره نقل میکنه:
خدمت یکی از علما بودیم که یک هندویی آمد.نه #مذهب داشت نه عقیده و اعتقادی..
گفت: میلیاردرم اما برام پآپوش درست کردن #قتل_عمد انداختن گردنم..
وکیل از انگلیس گرفتم کلی پول دادم تنها کاری که برام کرده یک روز فرجه گرفته اعدامم رو عقب انداخته...
شنیدم شما شیعیان کسی رو دارید که میتونه بهم کمک کنه...دارید؟
گفتن بله #امام_زمان_عج
گفت چیکار باید بکنم؟من یکروز وقت دارم #مرگ م حتمیه!
.گفتن: میری بازار یک دست لباس پاک،کفش پاک،خودتو میشوری پاک باشی...
#شب_جمعه میری #قبرستان شیعه ها،اونجا صدا میزنی #یابن_الحسن
اونی که فریادرس ما شیعیانه میاد،مشکلتو میگی کمکت میکنه..
کلیددار میفرماید:فردا یا پس فردا دیدیم هندو اومد با چشمان گریون،گفتیم دیدی؟ چی شد؟
گفت من رفتم قبرستان 5 ساعت بدون وقفه یکسره گفتم یابن الحسن.. آخر کار گفتم: نکنه منو قبول نداره که جوابمو نمیده؟
دقت کنید! هندو مطمئنه امام زمانی هست وفریادرس شیعه اس،منکر بودنش نیست!میگه لابد من لیاقت ندارم که جوابمو نمیده...
دوباره صدا زدم یابن الحسن...جلوه هایی از نور دیدم اما کسی رو ندیدم،حتی رد سم اسبها رو هم حس میکردم اما حتی اسبش رو همنمیدیدم..
شخصی ازم پرسید: فلانی پسر فلانی چی میخوای؟
گفتم آقایی که اسم من و پدرمو میدونه حتما میدونه برای چی اومدم..
آقا فرمودن: براتپاپوش درست کردن توی فلان جا فلان کشو مدارکش هست و خلاصه...تبرئه شدی، راهشو برات هموار کردیم...
میگه حس کردم اسب میخواد حرکت کنه گفتم آقا عرضی داشتم..
فرمود: بفرما.
گفتم: شما که انقدر آقایی ما که #دین نداریم چه برسه به #اسلام..
شیعه های شما انقدر گرفتارن توی فقر و بدبختی و...چرا به دادشون نمیرسید؟
فرمود: کدومشون مثل تو 5 ساعت اومد صدا زد شک نکرد؟ یا کسی با اعتقادی که تو داشتی اومد صدا زد و ما جوابشو ندادیم؟....
📕پیوست: گیر ما شیعیان توی افکار و اعتقادات سستی هست که بعضا داریم...
🌹اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌹