eitaa logo
مدافعان حــرم
349 دنبال‌کننده
976 عکس
144 ویدیو
3 فایل
⭐️کانال مدافعان حریم زینب⭐️ بامطالبی جذاب تحت عنوان :👇 🌹شهدا مدافع حرم 📹نماهنگ های زیبا 📷 گالری تصاویر 📹فیلم وکلیپ 📚خاطرات شهدا 🎵پاکدست 📷پروفایل شهدایی 📲والیپرشهدایی ادمین تبادل👇 @MEYSAM9070 🌱کانال قبلی ما حذف شده🌱‌
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حــرم
http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954
•| بـــســـمـ ربـــ الجــــــهـاد |• . ❀•°°•❁•° ✿ ✿✿ ✿ °•❁•°°•❀ . من که یک عمر سر تو محکم نشدم به حریم محرم نشدم .. . عین است مرا اگر محل نگذاری با شهیدان بودم و همدم نشدم.. . ❀•°°•❁•° ✿ ✿✿ ✿ °•❁•°°•❀ http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954
بارالهـا ! در امر تفحـص ، کارهای زیادی انجام می‌شود و همہ با هم عاشقـانه این مسیر را طی می‌ڪنند و امید بہ رحمت تو دارند خدایا یاریمان فرمای ، خودت می دانی ڪہ تمام عشـق من و بقیہ بچہ های تفحـص رسیدن بہ وصال توست و بس .. #دستنوشتہ_جستجوگر_نور #شهید_عباس_صابری #سالروز_شهـادت. 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954
بہ علی مےگفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا شهـادت یا زیـارت.» #شهید_مصطفی_ردانی_پور #شهید_طلبه 🕊 🌺به جمع مابپیوندید👇🌺 gap.im/modafean 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954
مدافعان حــرم
بہ علی مےگفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا شهـادت یا زیـارت.» #شهید_مصطفی_
... 🔸ماه رمضان را آمده بود خانه ... بہ علی مےگفت : «امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین را خواستم ؛ یا شهـادت یا زیـارت.» هر شب با موتور علی مےرفتند دعاے ابوحمزه، هر سےشب ! وقتی دعا را مے خواندنـد، توے حال خودش نبود، نالہ مےزد، داد مےڪشید ، استغفار مےڪرد ، از حال مےرفت. از دعا ڪہ بر مے گشتند، گوشہ ی حیاط ، مےایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمےانداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمےتوانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو مےگفت، گریه می کرد، میگفت: « ماه رمضون کـہ تموم بشه، من هم تمــوم مےشـم ...» 📚 یادگاران جلد هشت ڪتاب شهید ردانے پور، ص ۷۵ 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954 🌺به جمع مابپیوندید👇🌺 gap.im/modafean
🌷🍃 همسران شهیدان: 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954
مدافعان حــرم
🌷🍃 همسران شهیدان: #روح_الله_قربانی #نوید_صفری 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/18782
﴾﷽﴿ نم باران، عطرِ خاک را بلند کرده بود. با قدم‌های آهسته رفت قطعه ۵۳، میعادگاه همیشگی‌اش. نسیمی ملایم بین سربندها خوش رقصی می‌کرد. نفس عمیقی کشید. بوی عطر عود و گلاب می‌آمد. سر مزارِ شهید رسول خلیلی مانند همیشه شلوغ بود. همچنان آهسته قدم برمی‌داشت. رفت و سر مزار نشست. سرش را پایین انداخت و با دو انگشتش به سنگ مزار زد. زیر لب شروع کرد به فاتحه خواندن. هنوز حرف دلش را نگفته بود که صدای ضعیف گریه‌ای شنید. سرش را بلند کرد. دید زن جوانی دو تا مزار بالاتر از رسول نشسته است. سرش را روی سنگ مزار گذاشته بود و آرام آرام گریه می‌کرد. بلند شد و جلو رفت. همسر شهید روح‌الله قربانی بود که سر مزار، با شهیدش نجوا می‌کرد. دستش را روی شانه‌ی او گذاشت و گفت: خدا بهتون صبر و آرامش بده. برای منم پیش شهیدتون خیلی دعا کنید. همسر شهید قربانی لبخندی زد و سرش را تکان داد. باز هم نفس عمیقی کشید و آهسته از او فاصله گرفت و به راه خودش ادامه داد. ............................ سرِ مزار نشسته بود. با دو انگشت به سنگ مزار زد و شروع کرد به قرآن خواندن. بوی خاکِ باران خورده با گلهای سر مزار درهم آمیخته بود. سرش را بلند کرد و به اسم روی مزار نگاه کرد. شهید نوید صفری. به فاصله‌ی چند سال همسرش همسایه‌ی شهید رسول خلیلی و شهید روح‌الله قربانی شده بود. در افکار خودش بود که دستی بر شانه‌اش نشست. دختر جوانی بود که از او می‌خواست نزد شهیدش برای او دعا کند... 🌷🌷🌷🌷 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954
|🌸| 🔴/ …🍃/ جواد تابستان‌ها کار می‌کرد؛ بامیه، شکلات و از این‌جور چیزها می‌فروخت ‌و به خانواده کمک می‌کرد. همیشه هم از من می‌پرسید چی دوست داری تا برایت بخرم. مقداری هم برای همسایه‌ها و دوستان کنار می‌گذاشت. با نخستین حقوقی که از پالایشگاه نفت آبادان گرفت، برای یکی از افراد فامیل که وضعیت اقتصادی خوبی نداشت و کار بافتنی می‌کرد، یک دستگاه چرخ بافتنی خرید. یک روز گفت نیت کردم شما را به مشهد ببرم و من، مادر و مادربزرگم را به مشهد برد. •| : باشگاه خبرنگاران جوان راوی: سرکار خانم فاطمه تندگویان، خواهر شهید محمدجواد تندگویان، وزیر نفت دولت شهید رجایی •| …🍃 ‌. 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954
زمانی معنای اِربا" اِربا را دانستم که مادرت تکه استخوانهایت را کنار هم میگــذاشت تا تو را درست کند...😔😔😔 ‌ گاهی هم کم میآمد... ‌ آرام زیر لب میخواند: 😭😭😭
بابای من برای من یه ویلای بزرگ تو شمال یه ماشین شاسی بلند و یه خونه تو شمرون به ارث گذاشته.... بابای تو چی؟ ___بابای من؟ آره ___بابای من برام یه جفت پوتین به ارث گذاشته تو جاکفشی های طلائیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شهید مدافع حرم رسول خلیلی 💠خاطره‌ی مادر شهید خلیلی از بوی پیراهن خونی شهید🌹 🌺بہ جمع مابپیوندید👇🌺 http://eitaa.com/joinchat/187826187C2b11ee4954