#عبور_از_سیم_خاردار_نفس
#پارت227
می خواستم بگویم نمیآیم چون نمی خواستم فریدون را ببینم، ولی بعد پشیمان شدم، لزومی ندارد خودم را قایم کنم.
–باشه، تو برومنم میام.
نشست روی تخت و زیر نظرم گرفت. تسبیحاتم را خواندم وسجادهایی که باخودم آورده بودم را جمع کردم.
درحال تاکردن چادرنمازم بودم که پرسید:
–چراتوفکری؟
–نگاهم را به چادرم گره زدم وگفتم:
–چیزمهمی نیست.
بلند شد چادر را از دستم گرفت و روی تخت انداخت و نگاهم کرد. باتعجب نگاهی به چادر و بعد به آرش انداختم. عصبی به نظر میرسید ولی سعی داشت خودش را آرام نشان بدهد.
–دیدم که داشتی باهاش حرف می زدی.
دلم نمی خواست از حرفهایمان چیزی به آرش بگویم ولی انگار چارهایی نداشتم. نگاهم را از آرش گرفتم و به طرف پنجره رفتم.
فریدون هنوز همانجا کنار ساحل ایستاده بود. آرش امد و کنارم ایستاد و پرسید:
–حرفی زده که ناراحت شدی؟
–میشه نگم؟
–حداقل بگو ناراحتت کرده یا نه؟
–حرف زد، جوابشم گرفت، الانم فکر کنم اون از من ناراحت تره.
–یعنی با من راحت نیستی که نمی گی؟
–اگه قول بدی هیچ عکس العملی از خودت نشون ندی و رفتارت باهاش تغییر نکنه می گم.
–باشه، قول میدم.
لبخندی زورکی زدم وگفتم:
–آرش چقدرخوبه که خیالم راحته وقتی قول بدی حتما بهش عمل می کنی.
بعد همهی ماجرا را برایش تعریف کردم. اولش دستش را مشت کرد و عصبی شد ولی بقیه اش را که شنید لبهایش کمکم کِش امد.
روسریام را سرم کردم.
–نمی دونم چرا گفت می خواهیم بریم! مگه خانوادگی میرن؟ تو که گفتی اصلا معلوم نیست.
–قبل از این ماجرا هم، حرفش بود که می خوان برن اونور زندگی کنن الان انگارکارهاشون داره درست میشه. چون مادر مژگان هم میگفت واسه یه سری کارها واجبه که برن.
–پس مژگان چی؟ بدون خانوادهاش خیلی سخته. اخه اونجا چیکار دارن؟
–مگه خانواده اش که هستند چقدر همدیگه رو می بینن، باهم خیلی سردَن. یه چیزی هست که به ما نمیگن.
دوباره رفتم جلوی پنجره و با اشاره به بیرون گفتم:
–از اون موقع وایساده اونجا، نمی دونم چرا نمیره توی ویلا. گرمش نشده؟
–یه جوری شستیش که از اون موقع وایساده خشک بشه. فکر کنم کل زندگیش از بچگیش رو داره مرور می کنه.
هردوخندیدیم.
–من که چیزی نگفتم، فقط اطلاع رسانی کردم.
خندهی آرش بلندتر شد وسوالی تکرار کرد:
– اطلاع رسانی؟
با هیجده چرخ از روی طرف ردشده میگه چیزی نگفتم، تازه به من میگه عکس العملی از خودت نشون نده، یارو رو باید با پنس جمع کنیم، خودت تنهایی نابودش کردی دیگه نیازی به عکس العمل من نیست. یادم باشه هیچ وقت عصبانیت نکنم. اطلاعاتم رو زیادی میبری بالا من جنبه اش رو ندارم.
بعد ناگهان جدی شد و با خشم گفت:
–دیگه باهاش حرف نزن، اون دیونس. هیچی حالیش نیست. اگر دوباره بهت حرفی زد جوابش رو نده فقط به خودم بگو. بعد زمزمهوار همانطور که از در بیرون میرفت گفت:
–اونوزندش نمیزارم.
از حرفش شوکه شدم و با خودم گفتم:
"کاش بهش نمیگفتم."
چادرم را سرم کردم و دنبال آرش برای خوردن ناهار به پایین رفتم.
سر میز غذا مادر مژگان از دخترش پرسید:
–فریدون روصدانکردی؟
– چرا، گفت میام.
هم زمان فریدون وارد شد و سرمیز نشست.
آرش چپ چپ نگاهش کرد.
از حالت آرش ترسیدم و دوباره هزار بار از کارم پشیمان شدم.
بعداز جمع کردن میز، برادرو مادر مژگان زود رفتند.
آرش وکیارش هم کنار ساحل سایه بانی درست کردند و میز و صندلی داخل حیاط را به آنجا بردند. همگی دور هم نشستیم.
باد خنکی میوزید.
بعد از کمی صحبت مادر آرش از مژگان پرسید:
–چرا مامانت اینا زود رفتن؟
–مثل این که فریدون حالش خوب نبود میخواست بره استراحت کنه.
آرش نگاهی به من انداخت. سعی کردم نگاهش نکنم تا حرفی نزند.
یک ساعتی دو برادر باهم اختلاط کردند.
من هم به حرفهای مادرشوهرو جاریام گوش می کردم، مژگان بین حرفهایش از دارو خریدن برای برادرش حرفی پراند. کنجکاو شدم ولی چیزی نپرسیدم. ناگهان بین حرفش گفت:
–مامان من خوابم گرفته، میرم کمی استراحت کنم.
از حرکتش تعجب کردم.
"چرا در حرفهایش مدام از این شاخه به آن شاخه میپرد." بعد از رفتن مژگان به دریا خیره بودم که دیدم یک تکه سیب جلوی صورتم گرفته شد.
–راحیل خانم بفرمایید.
وقتی صاحب دست را دیدم خشکم زد.
کیارش بود، تازه اسمم را هم صدازد.
"این چش شدیهو" آنقدر شوکه شده بودم که فقط به آن سیب نگاه می کردم، آرش خواست چنگال را از او بگیرد وبه من بدهد که کیارش دستش را عقب کشیدوگفت:
–نه، خودش...
بالاخره از هپروت درامدم ودستم را دراز کردم و چنگال را از دستش گرفتم و لبخند پهنی زدم وگفتم:
–ممنون داداش دستتون دردنکنه.
کیارش مشغول تکه کردن بقیهی سیبش شدو گفت:
–اگه امروز بهت خوش نگذشت باید ببخشی، مهمونهای ناخونده برناممون روبهم زدن دیگه.
–نه، به من که خیلی هم خوش گذشت.
نمیدانم چه شده بود، کیارش مگر مهربانی بلد بود؟
آرش و مادرش هم از کار کیارش جا خورده بودند.
✍لیلافتحیپور
مدافعان حجابیم
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس #پارت227 می خواستم بگویم نمیآیم چون نمی خواستم فریدون را ببینم، ولی ب
بفرمایید ☺️
می خواستم برم از کانال که شنیدم شماها منتظر رمانین ، برگشـتم😅❤️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سخنبزرگان
این خیلی بده که ما به عنوان یه منتظر، هر وقت به یاد امام زمان می افتیم یه آهی بکشیم و بگیم: «ان شالله آقا بیاد!» و بعد دوباره به زندگی پر اشتباه خود ادامه بدهیم!
📚 انتظار عامیانه،عالمانه،عارفانه،ص64
#استاد_پناهیان
@chadoram
May 11
May 11
مدافعان حجابیم
#ادمین_نوشت
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
مدافعان چادر به مدافعان حجاب تغییر پیداکرد چون حجاب صرفا چادر نیست
چادر یه حجاب برتره
خب مسلما ما بهترین هرچیزی رو میخوایم
اما این دلیل نمیشه که درجات پایین تر برامون بی ارزش بشن
به فرموده ی رهبر عزیزمون:
حجاب برای زن، به معنای ذلت نیست؛ بلکه به معنای عصمت و حفظ زن است و نه فقط عصمت و حفظ زن، بلکه عصمت و حفاظت زن و مرد هر دوست. حجاب به معنای چادر نیست؛ اما چادر در نزد ما ایرانی ها که زن های ما از قدیم داشتند، بهترین نوع حجاب است؛ بدون چادر هم حجاب ممکن است.حجاب به معنای پوشیدن سالم [است]؛ نه پوشیدنی که از نپوشیدن بدتر است
مدافعان حجابیم
#ادمین_نوشت 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 مدافعان چادر به مدافعان حجاب تغییر پیداکرد چون حجاب صرفا چادر نیست چادر
#ادمـین_دو_نوشـت
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
(:مهـم تر اینه که هسـتنـد کسـانی کـه چـادر سرشـون میکـنن و از چادرشون دفاع میکـنند
ولی حجاب و حیا رو رعـایت نـمـیکنند
برای مـثال از چادر های براق و باز اسـتفاده مـیکنـنـد و بعضی هم از ارایش کم و ملـایـمی استفاده میکنند و از چادرشـون برای جـلـب توجـه بـیـشـتر اسـتـفاده میکنند
پس نتیجه میگیریم تـنـها دفـاع از چـادر نیـست که مهمه ، بـلـکه مـهم تر از اون دفاع حـجاب هسـتـش:)
@chadoram
#خودت_راگم_کرده_ای⁉️
#علیرضا_پناهیان؛
وقتی نمیدانی کجا هستی #قبله را پیدا کن و دو رکعت نماز بخوان. وقتی نمیدانی به کجا میروی،
وقتی خودت را گم کردهای،
وقتی خودت را از دست دادهای، وقتی نمیتوانی با خودت کنار بیایی بر سر سجاده بایست و نمازت را با #دقت بخوان از خود فارغ شو تا به #خودت بیایی.
@chadoram
اهاے دخـترخانــــوم با شـمام ...
شمایے کہ خیلے خوش تیپے[💃🏻]خیلے مثلا جذابے[😊] شمایے کہ بہ ارواح جـدت کسے نیست در حدتـ[😄]پوستـتو برنـزه کردے خیلے بهـت میـادااااا[😌] ایـن لنزے ام کہ گذاشتے خدایے خیلے خوشرنگہ[😍]
دماغتم عــــالے شده دست آقا دکـترت درد نکنہ[👃🏻] ببـین این گونہ هایے کہ کاشتے اذیتـت نمیکنہ؟![☺]
راستے این ساپـورت تنـگ و چسـپون تـو این گرمـا؟[😥]
عیـب نـداره مهـم اینہ کہ اینجورے جـذاب ترے[😅]
راستے دختـر جونـ[😕]
دیـروز تو یہ جمعے نشستہ بودیم یکے از پسراے فامیل گفتـ[👦🏻]
خیلے دلـم بہ حال دختـرا میسوزهـ[😔]
بیچاره هـا صورتشـونو کامـل عـمل میکننـ[✂]
هفـت قلم آرایـش میکننـ[💄]یہ ساعـت جلو آینہ موهاشـونو مدل میزننـ[💇🏻 ]
دکمہ مانتـو هاشونو بـاز میزارنـ[😟]
تو خیابـون با نـاز و ادا راه میرنـ[😏]
قهقهہ سر میدنـ[😂]کہ ما پسـرا فقط نیگاشون کنیمـ[😍]
آخر سـر هـم کلے خـندید[😂]
دختـر جونـ گرفتے مطلبو؟[🙎🏻📝]
فهمیدے منظـورشو؟[😕]
چـرا نمیفهمے؟[😒]شایدم میفهمے هاااا [😐]ولے خودتـو بہ خـواب زدے[😴]اینجورے نبودیااااا[😞] اینجورے شدے[😒]
تو یہ دختـر پاکـ[😊] و نجـیب ایرانے بودے[🇮🇷]
خانـوم بودے[👩🏻]
حیـا داشتے[😢]
نمیدونـم چے شدے تـو[😑]
دختـر جونـ[👩🏻]
بہ خودت بیا[😔]
هنــوز دیر نشدهـ[😉]
یہ کم واسہ دختـر بودنتـ ارزش قائل بشے بد نیستاااا[😠]
آهاے آقا پسـر طرف صحبـتم شمایے[👦🏻]
خوشکلے[😎]
خوشهیکلے[🚶🏻]
جذابے[😉]
خـب خدا رو شــکر[😌]
فتبـارک اللہ احسـن الخالقــینـ[😄]
ولے دلیـل نمیشہ سو استفـاده کنے کہ..
دختـرا واسـت غش و ضعـف میـکننـ؟[😍]
با یہ نگـاه عاشـقت میـشنـ؟[😘]
راستے چـند تا دوست دخـتر دارے؟[😕]
حسابشـون از دسـتت رفتہ دیگہ؟[😟]
بعد یکے دو مـاه ولشـون میکنے و میرے؟!
گور بابای قبـلیا[👉🏻]پیش بہ سوے بعدیا[👈🏻]؟!
بابا دسـت مریزاد[👏🏻]گلے بہ ج جـمالت آقا پسر[🌷]
تو کہ واسہ نامـوس خـودت سـگ میشیـ[🐶] واسہ ناموس مردم گرگـ[🐺] نشو..
زندگے همین یکے دو روز نیستااااا
پس فردا بابا میشے[👶] دختـر دار میشے[👧]
بہ خودتـ بیا برادر منـ[👦🏻] مـرد باشـ..
بہ افتخـــار[👏🏻]پسرایے[👦🏻] کہ آبروے هیچ دخترے[👧🏻] رو زیر سوالـ نبردن و بہ افتخــــار[👏]دخترایے کہ نجابتشـونو بہ حراجـ نمیزارنـ..
((قصــدم بہ هیـچ وجہ توهـین نبــود))
🆔 @chadoram
❌ متنی ساده ولی سنگین ❌
پیش اقا امام زمان بودم.......
اقا داشت کارامو و گناهامو میدید گریه میکرد....
گفتم:اقا...
اقا گفت:جان اقا؟؟؟؟ به من نگو اقا بگو بابا...
سرمو انداختم پایین ....
گفتم:بابا....شرمندم از گناه....
اقا گفت: نبینم سرت پایین باشه ها عیب نداره بچه هر کاری کنه پای باباش مینویسن.... 😔
میفهمی یعنی چی..... 💔
من گناه میکنم و تو جورش را میکشی....سندش طولانی شدن غیبتت 😔 😔 😔
به راه بیایم تا از راه بیاید
✨ 🌸 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🌸
🆔 @chadoram
#من_یک_محجبه ام...
لطفا مرا مسخره کنید....
همانگونه که: نوح را مسخره کردند. (هود /11)
موسی را مسخره کردند. (شعراء /26)
پیامبر قوم عاد را مسخره کردند. (احقاف /46)
و در یک کلمه مسخره شدن، تنها شکنجه ی مشترکی بود که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند. (حجر /11)
سخت ترین شکنجه ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد. تا آن که خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود: (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. ( انعام و رعد و انبیاء .)
اما بدانید خداوند وعده داده است: از آنان روی گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (حجر / 15) تا در روز قیامت بگویند: «افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم!» (زمر /39).
پس مرا هم مسخره کنید!
مادرم زهرا(س) جلوی نابینا هم حجابش را حفظ کرد!
من هم یک محجبه ام !
الگویم زهراست!
پس تا میتوانید مسخره کنید
در من اثری نخواهد داشت!
♥(تقدیم به تمام زنان محجبه)♥
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@chadoram
⭕ محمد جعفر خیاطی، یکی از عجیب ترین معلمان دنیا بود و امتحاناتش عجیب تر!
📚 امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هر کسی باید برگه خودش را تصحیح میکرد، آن هم نه در کلاس، در خانه... دور از چشم همه!
📚 اولین باری که برگه امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم. نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم.
📚 فردای آن روز در کلاس وقتی همه بچهها برگههایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شدهاند به جز من. به جز من که از خودم غلط گرفته بودم. من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم.
📚 بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمره بهتری بگیرم.
📚 مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگهها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت. چهره همکلاسیهایم دیدنی بود.
📚 آنها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همه امتحانات دیگر خودشان تصحیح میکنند.
📚 اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود. فردای آن روز وقتی معلم نمرهها را خواند فقط من بیست شدم.
📚 چون بر خلاف دیگران از خودم غلط میگرفتم؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمیکردم و خودم را فریب نمیدادم.
⭕ زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده میگیریم تا خودمان را فریب بدهیم تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم. اما یک روز برگه امتحانمان دست معلم میافتد. آن روز حقیقت مشخص میشود و نمره واقعی را می گیریم.
✔ تا میتوانی غلطهای خودت را بگیر قبل از اینکه غلطت را بگیرند.
@chadoram
* ✅تلنگری به روحمون*😭
👇👇👇👇
*نکته : تکراریه اما چقدر بهش عمل کردیم؟🤔😭*
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ سال
❣در تفحص شهدا،
دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد✍
❌گناهان یک هفته او اینها بود ؛
شنبه : بدون وضو خوابیدم .😴
یکشنبه : خنده بلند در جمع 😆
دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .🤔
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .📿
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .🗣
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .☝️
جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات .😔
📝راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :
⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
⁉️ما چی⁉️
❓کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️
1⃣غيبت…
تو روشم ميگم🗣
2⃣تهمت…
همه ميگن🔕
3⃣دروغ…
مصلحتي
4⃣رشوه...
شيريني🍭
5⃣ماهواره...
شبکه هاي علمي📡
6⃣مال حرام ...
پيش سه هزار ميليارد هیچه💵
7⃣ربا...💸
همه ميخورن ديگه🚫
8⃣نگاه به نامحرم...
يه نظر حلاله
9⃣موسيقي حرام...🎼
ارامش بخش🔇
🔟مجلس حرام...
يه شب که هزار شب نمیشه...
چقد ازشهدا دوریم...💔😔
@chadoram
💠تلنگــــر💠
هرگز نگو:✨ ☘ ✨
🚫 فلانی هم هر وقت کاری داشته
باشه فقط ما را می شناسه
بلکه بگو:
💎 الحمدلله که الله متعال به من
توفیق برطرف کردن نیازهای مردم را عنایت فرموده است.
🌟رسول الله فرمودند:
💎 «محبوبترین مردم در نزد الله، کسانی هستند که برای مردم پر سودترین باشند»
✨ ☘ ✨
📚 صحیح الترغیب/2623
@chadoram
کمیل...کمیل...حمید...📟 📡
حمیدجان به گوشم 📞
اینجا هوا صافه ، اونجا چی؟ 🌤 ☀️
هی حاجی کجایی که ببینی اینجا چه خبره؟ 🌍 😔
هوا صاف صافه☹️
به صافی تمامی موهای بیرون ریخته 💆🏻💁🏻
به صافی نگاه های دوخته 🕵 👀
به صافی مانتوهای چسبیده👚👕
به صافی مارک های ازپشت دیده
آگ🔚🔛🔜
حاجی نمیشه جاتو عوض کنی؟♥️ 🙄
سید مرتضی را دیدی بگو دوربینش را بیاورد یک مستند بسازد از ما بنام روایت غفلت
📽 🎞 🎥
حاجی اینجا روسری ها عقب نشینی کردن👰🏻🙆🏻دشمن محاصرمون کرده👺👹 رو پشت بومها بمبهای بشقابی گذاشتن 📡 📡 قلب و فکرمون رو هدف گرفته🔫 💔 😔
خیلی تلفات دادیم 😣 حاجی اینجا مانتو ها دیگه دکمه نداره👗 اونم با آستین های کوتاه👘👗سلاح جدیدشون ساپورته👖👠 چشم اکثر جونارو آلوده کردن 🕵 💔 🕶 حاجی صدامو میشنوی؟ 🔊 🔉 🔈
حاجی (صدای بیسیم قطع و وصل میشه 🔕 🔇
ﺣﺎﺟﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨوی؟ 📢 📣
ﻣﺠﻨوﻥ ﺟﺎﻥ 📞
ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ. 📞 👂 🏼
ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﺗﻨﮓ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ برادر 🙏 🏻 🏃 🏻 🙇 🏻 ﺣﺎﺟﻲ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﻧﺮﻡ ﺍﺳﯿﺮﺍﻣﻮﻥ 👁 🗨🎴 ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻧﺪ.💂🏻💂🏻💂🏻 ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﺭو ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻗﯿﭽﯽ ﻣﯽ کنن نامردا 🕷 ☘ 🍃 🍀ﻋﺎﻣﻞ ﺧﻔﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻮﯼ ﮔﯿﺎﻩ نمیده
ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺎﻩ🔥میده ﺣﺎﺟﯽ 🌍 ☔️☹️
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍ ﻫﻤﺶ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﭘﺮ ﭼﺎﺩﺭﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺣﺎﺋﻞ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﺸﺎﻣﺘﻮنُ ﺍﺫﯾﺖ ﻧﮑﻨﻪ 😣 😰 😪
ﻭﻟﯽ ﮐﻮ ﮔﻮﺵ ﺷﻨﻮﺍ؟ 👂 🏼 🔔 ﺣﺎﺟﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮐﺶ ﻫﺎﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍ ﻓﻘﻂ قلبُ ﻣﯿﺰﻧﻪ 💣 💔
لقمه های حروم هم که دمار از همه بریده💘 💔
ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﺣﺎﺟﯽ 👑 👨👨 👦 👦 تازگی ها جیش الشیطان اسمش رو عوض کرده گذاشته داعش😹👺👹 👻 💀دارن سر بچه های شیعه رو بیخ تا بیخ میبرن 🙌 🏻 🤕 😴 😒 حاجی صِدامو داری ؟
به حسن باقری بگو در این جنگ نابرابر تاکتیک نداریم؟ 🙌 🏻 🖐 🏻
فقط علی اکبر شیرودی چیزی نفهمد اگر بفهمد واویلاست
میمرد برای خمینی
شاهرخ ضرغام را حتما خبر کن
بگو به خمینی ای که روی سینه ات خالکوبی کردی ، میخندند
راستی حاج احمد ، اصلا میدانی موبایل چیست؟
تا حالا با وایبر و واتس آپ کار کرده ای ؟
بیخیال برادر
همان بیسیمت را بیاور
من آخرین نسخه ی اندروید را رویش نصب میکنم؟
فقط خواهشا به نیروهایت دستور بده آن تندروی هایی که در مریوان و پاوه و فکه و خرمشهر و شلمچه کردند.
در فضای مجازی نکنند.
اینجا آداب خودش را دارد.
باید همه چیز را با گفتگو حل کنیم
حاج احمد ، تلفات زیاد داده ایم؟
مسامحه و غفلت امانمان را بریده
عده ای به اسم جذب حداکثری،
حداقل اعتقاداتشان را به حراج گذاشته اند.
تو را بخدا برگرد
خدا را چه دیده ای
شاید در این مخمصه ای که گیر کرده ایم
تو و رفقایت به دادمان رسیدید.
نقطه سر خط
اللّهم اَکْشِف هذه الغُمة عَن هٰذه الاُمة بحُضوره و عجل لنا ظهوره
🙏 لطفا بخاطر مبارزه با بدحجابی تا میتوانید پخش کنید.
اللهم عجل الولیک الفرج
جزاکم الله خیرا
@chadoram
❌ فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم 👀
☝ یک سؤال اساسی ⁉️
☝ و یک جواب منطقی 💡
👈 سؤال :
💠 از عالمی سوال شد:
چه اشکالی دارد که انسان به جنس
مخالف نگاه کند و لذت ببرد ❓
👈 پاسخ :
نگاه به حسن جمال جنس مخالف
ضــــ 📛 ــــررهایی دارد که به طور
خلاصه اشاره می شود: 👇
1_ می بینی 👀
می خواهی،❤️
به وصالش نمی رسی، 💔
دچارافسردگی میشوی…! 😔
2_ می بینی، 👀
شیفته می شوی،💝
عیب ها را نمی بینی، 🙈
ازدواج میکنی،💍
طـــــلاق مے دهی.! 💔
3_ می بینی 👀 ،
دائم به او فکر می کنی 🙇
از یاد خـــــ ☝ ️ـــــدا غافل می شوی،
از عبادت لذت نمی بری.!😈
4_ می بینی ، 👀
با همسرت مقایسه می کنی،
ناراحت می شوی 😔
بداخلاقی می کنی...! 😡
5_ می بینی، 👀
لذت می بری، ☺
🚫 به این لذت عادت می کنی،
❌ چشم چران می شوی،
در نظر دیگران خوار می گردی..!
6_ می بینی ، 👀
لذت می بری، 😍
⚠️حب خدا در دلت کم می شود،
ایمـــــانت ضعیف می شود.!
7_ می بینی ، 👀
عاشق می شوی، 💝
از راه حلال نمی رسی، 📛
دچار گنـــــ😈ـــــاه میشوی.!
لذا اسلام در یک کلمه می گوید:
👌 "نگاهت را از جنس مخالف
نگاهـــــ🙈ـــــدار"
@chadoram