🍁موضوع: کنترل زبان
🖋️استاد فاطمی نیا نقل می فرمودند که عارف صالح، مرحوم شیخ رجبعلی خیّاط رحمةالله علیه با عده ای به کربلا مشرف شده بودند؛
در میان آنان زن و شوهری هم بودند...
یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و برمیگشتند، این زن و شوهر با فاصله ی قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سرِ ایشان راه میرفتند...
در میان راه در ضمن صحبتی که میان آنها میشود، خانم زخم زبانی به شوهرش زده و با سخن خود او را آزرده خاطر میکند...
هنگامی که همه وارد منزل و محل استراحت میشوند و آ شیخ رجبعلی به افراد به اصطلاح زیارت قبولی میگوید، به آن خانم که میرسد می فرماید: «تو که هیچ!...
همه را ریختی زمین...»
آن خانم می گوید: «ای آقا! چطور!؟...
من این همه راه آمده ام کربلا...
مگر من چکار کرده ام!؟
_فرمود:از حرم که آمدیم بیرون؛
"نیشی که زدی، همه اش رفت!"
یعنی تمام نور و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عمل از بین بردی...
🍁لذا گفته میشود که تمام نور معنوی و فیوضاتی که انسان از عبادات و زیارات کسب میکند، با نیشی که
به وسيله زبان به دیگران میزند نابود می شود.
🍁انسان نباید حتی" به شوخی" دل اطرافیان خود بخصوص آنان که با او خیلی رفیق هستند را آزار دهد چرا که نیشی که به وسيله زخم زبان به قلب و روح دیگران وارد میشود،در بعضی مواقع درمان نشدنی است! یا حداقل خیلی زحمت جبران دارد...
🍁انسان بایستی با خودش عهد ببندد که تمام کدورتها و تیکه اندازی ها را بطور جدی ترک کند و سعی در کنترل زبانِ خویش داشته باشد، به نحوی که از بیهوده گویی ها و از لغویات اعراض کند و بیشتر سعی داشته باشد که با دوری از پراکنده گویی ها و پراکنده شنوی ها، تمرکزش را در تفکر کردن جمع کند و به خویش مشغول باشد...
🍁عمده دستورات سلوکی و اخلاقی که از عرفا رسیده، اذعان به مطلب بسیار مهّمِ «مراقبه» داشته اند که از أهمِّ مراقبات انسان، مراقبت از زبان است.
✍ دو "چرایی "در ذهن من است
🔹️ اول اینکه چرا حیا نکردم !؟
🔹️دوم اینکه چرا پوشاندی !؟
✍ خدایا تو مرا یاد پدری می اندازی که با اینکه فرزندش او را اذیت میکند اما پدر، فرزند را دوست دارد و کمکش میکند ...
آری جواب دو سوال را گرفته ام 🙁
فرزند که نمیفهمد
اما پدر چطور !؟
پدر که میفهمد ...
اَللّهم عاِملنا بِفَضلِک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِک
خدایا درهای فضلت را به روی من باز کن ؛ الان خداوند با فضل خود با ما معامله می کند و اگر بخواهد با عدلش با ما برخورد کند کار همه ما خراب است.
#دل_نوشته_طلبه
#استاد_عزیزی
🍃🌱↷
@chadoram
من یہ دختر چادریم 😇
چـادر مشکے سرمیکنم ،
امــا دنیای دختـرونه ی صورتیم سرِ جاشـہ..😎
.
چادریم اما . .
.
❣ هنـوز عاشـق پاستیلـم . . 😋
❣ عاشق رنگ #صورتے . . 😍
❣ عاشق لاکای رنگارنگ . . 💅
❣ عاشق تفریح با دوستا . . 😊
❣ عاشق پوشیدن لباسای عروسکے و گُل گُلےجات . . 🌸
❣ عاشق دغدغه ی همیشگے خودم که #چے_بپوشم . . ! 😆
.
اما اینا اولویت زندگے من نیست..
اولویت من دستور دینمہ کہ پوشیدگیہ ...
زندگے دخترونہ ی من حریمے داره کہ هر کسے اجازه ی ورود بهش رو نداره ⛔
اما این پوشیدگے دلیل بر دوری من از دنیای پرنسس های زیبا نیست..😒
.
🌸 من یہ دختر چادریـ💓ـم با همہ ی احساسات دخترونہ ی صورتــ🎀ـے 🌸
@chadoram
•| #تلنگر |•
پیرمردی هر روز تومحله پسرکی رو با پای برهنه می دید که با توپ پلاستیکی فوتبال بازی میکرد.
روزی رفت و یه کفش کتونی نو خرید و اومد به پسرک گفت: بیا این کفشا رو بپوش. پسرک کفشا رو پوشید و خوشحال رو به پیرمرد کرد و گفت: شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت نه پسرجان. پسرک گفت: پس دوست خدایی، چون من دیشب فقط به خدا گفتم کفش ندارم.
"دوست خدا بودن سخت نيست...."🙃
@chadoram