شهید سید میلاد مصطفوی: شوخ طبع،مهربان و دلسوز بود. شهدا الگوی او بودند. به ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت و بارها،رفتار و کارهای او را الگوی خودش قرار داده بود؛مانند او به دنبال هدایت نسل جوان بود و نتیجه تلاش او صدها جوانی هستند که در مسیر شهدا قرار گرفتند.
#فاطمیه
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
این چندنفر جزو جانبازهای فتنهی ۸۸ بودن که بعدها شهید مدافع حرم شدن.
الان هرجا بگی صدرزاده،بیضایی،ذوالفقاری همه میشناسن.
حالا برو رندوم بپرس ندا آقاسلطان کیه؟ :))
#فاطمیه
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
۱۸ آذر ۱۴۰۲
در کشورِعشق مقتدا خامنهایست
فرماندهی کل قوا خامنهایست
دیروز اگر عزیزِ مصر یوسف بود
امروز عزیز دل ما خامنهایست
#فاطمیه
#طوفان_الاقصی
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
🦋 توصیهای که به خواهران و برادرانم دارم داشتن غیرت علوی و رعایت حجاب زهرایی و نگهداشتن احترام پدر و مادرم در تمامی شرایط میباشد.
🌹فرازی از وصیتنامه
🌹شهید مدافع حرم سعید مسلمی
#فاطمیه
#طوفان_الاقصی
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
شهید لیله القدر، شهید محمد رضا یعقوبی وکیل پایه یک دادگستری
ایشان از شهدای مدافع حرم گیلان هستند که در سال ۹۵ در دفاع از حرم اهل بیت(ع) در خان طومان به شهادت رسیدند.
#فاطمیه
#طوفان_الاقصی
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
شهید مدافع حرم مصطفی عارفی در سال ۱۳۵۹ در تربت جام متولد شد. او از هوش بالای نظامی برخوردار بود و برای سر کار گذاشتن داعش از آن بهره میبرد. سرانجام در کسوت فرماندهی گروهان امام رضا (ع) پس از رشادت های فراوان در سال ۱۳۹۵ در منطقه تدمر سوريه شهادت رسید.
#فاطمیه
#طوفان_الاقصی
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
شهید مدافع حرم «مهدی نظری» سال ۱۳۶۴ در خوزستان متولد شد. وی از رزمندگان لشکر عملیاتی هفت ولیعصر (عج) سپاه خوزستان بود که برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و مبارزه با تکفیریها به سوریه اعزام شد و سرانجام در سال ۱۳۹۵ در منطقه «خانطومان» به شهادت رسید.
#فاطمیه
#طوفان_الاقصی
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
شیخ رجبعلی خیاط (ره) میگه:
امام زمان دنبال رفیق میگرده،
تو خوب باش خودش میاد سراغت!
وچه قشنگ میگه... ♥️
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#فاطمیه
#طوفان_الاقصی
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
۱۸ آذر ۱۴۰۲
۱۸ آذر ۱۴۰۲
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #بیست_وچهار دیگر نمیخواستم 🔥دنبال سعد🔥 آواره شوم.. که رو
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #بیست_وپنج
سمیه از درماندگی ام به گریه افتاده..
و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمیکند..
که دوباره به پشتی تکیه زد،..
ولی مصطفی رگ دیوانگی 🔥را در نگاه سعد🔥 دیده بود که بی هیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد،..
به سمت سعد چرخید..
و با خشمی که میخواست زیر پرده ای از صبر پنهان کند، حکم کرد
_امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز اردن دیگه امن نیست.
حرارت لحنش به حدی بود..
که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمیخواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد...
با نگاهم التماسش میکردم..
دیگر حرفی نزند و انگار این اشک ها #دل_سنگش را نرم کرده..
و دیگر قیداین قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد
_دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمیگردیم تهران سر
خونه زندگیمون!
باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه میشنوم..
که میان گریه کودکانه خندیدم و او میخواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید
_خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم تهران!
از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه خرجی میکرد خجالت میکشیدم..
و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و عاشقانه نگاهم میکرد...
دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود..
که برایمان شام آوردند..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
•
۱۸ آذر ۱۴۰۲
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #بیست_وپنج سمیه از درماندگی ام به گریه افتاده.. و شوهرش خ
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #بیست_وشش
برایمان شام آوردند. و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم...
از حجم مُسکّن هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه میکشید..
و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس خنجر، پلکم پاره میشد..
و شانه ام از شدت درد غش می رفت.
🔥سعد🔥 هم ظاهراً #ازترس اهل خانه خوابش نمیبرد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر میترسیدم چشمانم را ببندم..
که دوباره به گریه افتادم
_سعد من میترسم! تا چشمامو میبندم فکر میکنم یکی میخواد سرم رو ببره!
همانطور که سرش به دیوار بود،..
به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم
_چرا امشب تموم نمیشه؟
تازه شنید چه میگویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند
_آروم بخواب. عزیزم، من اینجا مراقبتم!
چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد..
و دوباره پلکم خمار خواب شده بود و همچنان آهنگ صدایش را میشنیدم
_من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!
و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام سحر که صدایم زد...
هوا هنوز تاریک و روشن بود،..
مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود...
از خیال اینکه این مسیر به خانه مان در تهران ختم میشود، درد و ترس فراموشم شده
و برای فرار از جهنم درعا حتی تحمل ثانیه ها برایم سخت شده بود..
سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم آیت الکرسی خواند،..
شوهرش ما را از زیر قرآن✨ رد کرد
و نگاه مصطفی هنوز روی 🔥صورت سعد🔥 سنگینی میکرد..
که ترجیح داد...
ادامه دارد....
.
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
•
۱۸ آذر ۱۴۰۲