﷽
چنین نوشته خدا درشناسنامھ ی دل
منم غلام مه وبنده زادھ ی خورشید
سلام می دهم از عمق این دلِ تاریك
به آخرین پسر خانوادھ ی خورشید..✨
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
یکشنبه:
نهار: مادرجان، حضرت زهرا(درود خدا بر او باد)
شام: غریب مدینه، امام حسن مجتبی(درود خدا بر او باد)
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#حـدیث🌿 امام باقر عليه السلام : چهره شــاد و روےِ باز، وسيـله جلب محبّت و مايه تقـرّب به خداست و ت
✨﴿حیَّعلیالصَلاة﴾✨
ذڪر امروز: یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام
"ای صاحب جلال و بزرگواری"
[۱۰۰مرتبه]
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
💐 نماز با فضیلت و پر برکت یکشنبه های ماه ذی القعده
🍃🌸 براي روز يكشنبه اين ماه نمازي با فضيلت بسيار از پیامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) روايت گردیده است.
🌾 از مهمترین برکات و فضائل این نماز .
۱. هركه آن را بجا آورد، توبه اش پذيرفته و گناهش آمرزيده مي شود.
۲. طلبكاران او در قيامت از وي راضي می گردند.
۳. با ايمان از دنيا برود، و ايمانش از او گرفته نشود.
۴. قبرش وسيع و نوراني گردد.
۵. پدر و مادرش از او راضي شوند، و آمرزش حق نصيب پدر و مادر و فرزندان و نژاد او گردد.
۶. روزي او توسعه يابد.
۷. فرشته مرگ در وقت مردن با او مدارا كند ، و جانش را با ملاطفت بگیرد. .
💠 كيفيت آن نماز چنين است:
🍃🌺 روز يكشنبه این ماه غسل بجا آورد، و وضو بگيرد، و چهار ركعت نماز بخواند . (دو تا دو رکعت).
🕯 در هر ركعت
سوره "حمد " را يك مرتبه.
سوره " توحيد " را سه مرتبه.
سوره " فلق " را يك مرتبه.
سوره " ناس " را يك مرتبه بخواند.
💠 پس از نماز هفتاد مرتبه اسغفار كند .
🕯 سپس بگوید:
لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.
🕯و پس از آن بگوید:
🤲 يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اِغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لاَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلاَّ أَنْتَ .
✍ دعا برای عظمت و سرافرازی ایران اسلامی و انتخاباتی با شکوه و با برکت فرامواش نشود. 🇮🇷
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
#طنز_جبهه😅
وقتی می رفتند پیش حاجۍ برای مرخصے،
میگفت: «منپنج ساله پدرومادرم رو ندیدم...🥺
شما هنوز نیومده ڪجا میخواین برین؟!»🤨
ڪلے سرخ وسفید میشدند😢
و از سنگرمی آمدند بیرون 🚶🏻
ما هم میخندیدیم بهشان...😂
بنده های خدا نمۍدانستند پدرومادرِ حاجۍ پنج سال است فوت شدهاند!!😑😁
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
#برادر_شهیدم #شهید_حمید
#نجوا_با_شهید💞
🌱برادرشہید میدونی یعنیچی؟؟
یعنے:↷°"
•| وقتے گناه درِ قلبت را مےزند
•| یاد نگاهش بیوفتــے ....
•| و در و باز نکنے ...‹‹‹🍃°
•| یعنے محرم اسرار قلبت
•| آن اسرارےکه هیچکس نمےداند ...
•| بین خودت و ...
•| خــ♡ــدا و ...
•| برادرشهیدتــــ♡
•| باشد ...‹‹••
↺امتحان کٌن ...
زندگےات زیباترمیشود🌿
#حرف_دل
#شهدا
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#آیه_گرافی 😇✨ «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْف
•◌🌿🦋🌿◌•
#آیه_گرافی
⇐اَنْتَکَهْفىحینَتُعْیینِى✿..』
ـ•°
تویيپناهِمن🌱
هنگآميکهدرماندهامکنند﴿:♥
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_یازدهم
آیه ابرو در هم کشید: برای چند وقت؟
ارمیا: معلوم نیست.
آیه: کجا میری؟
ارمیا: معلوم نیست!
آیه: جمع کنم بریم قم؟
ارمیا: این جوری خیالم راحت تره!
آیه: چقدر وقت دارم؟
ارمیا: فردا صبح میریم.
آیه: فردا صبح ماهم میریم قم!
ارمیا: میخوای امشب ببرمتون؟
آیه لبخند روی لبهایش نشست: نه!میتونم!نگران نباش. میرم وسایل رو جمع کنم.
آیه چمدان خود و زینب سادات را برای مدت نامعلومی بست. کوله پشتی و وسایل ارمیا را آماده کرد. تمام تعطیلات عید را برای کمک به
سیل زدگان در آق قلا بودند. تازه دو روز بود که به خانه برگشته بودند و حالا دوباره از خانه میرفتند.
صبح زود بود که ارمیا رفت. آیه نگاه غم بارش را بدرقه ی راهش کرد.
چقدر دوست داشت ارمیا یک امروز را هم خانه بود. دو دل بود برای گفتن یا نگفتن.
ساعت ده صبح بود که زینب سادات را روی صندلی عقب نشاند و استارت زد. حدود دو ساعت بعد زنگ خانه ی پدرش را زد و با استقبال گرم زهرا خانم مواجه شد. رها و صدرا به همراه مهدی و محسن پسرانشان آنجا بودند.
ساعتی به خوش و بش گذشت تا آیه توانست با رها تنها شود.
رها: پکری آیه بانو!
آیه: بهش نگفتم هنوز. الانم که رفته ماموریت و معلوم نیست کی بیاد.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_دوازدهم
رها: چرا دست دست میکنی آیه؟ تو الان سه ماهته!ارمیا هم حق داره بدونه!حق داره از این روزا لذت ببره
آیه: من خودم هنوز تو شوک هستم!هشت سال بچه دار نشدیم!کلی دوا و درمون کردیم.
تو که میدونی چقدر دارو خوردیم و دکتر رفتیم تا خدا زینب رو بهمون داد!حالا الان یکهو. حقیقتا اصلا آمادگیشو ندارم. هنوز سر
ازدواجم دوست و آشنا پشت سرم حرف میزنن، این بچه هم که دیگه هیچی.
رها: نگران چی هستی؟
آیه: نگران زینب وقتی بفهمه. من اصلا نمیدونم ارمیا بچه میخواد یا نه!اگه ناراحت بشه؟
رها متعجب گفت: دیوونه شدی آیه؟چرا بچه نخواد؟اون عاشقته! شما بیشتر از دو ساله ازدواج کردید و ارمیا مرد جا افتاده ایه!اگه حرفی نمیزنه واسه اینه که تو رو تحت فشار نذاره!اون عاشق زینبه. یادم نمیره روزی که
دنیا اومد. برق خاصی با دیدن زینب تو چشماش نشست. وقتی هم محسن دنیا اومد، با یک حسرتی نگاهش میکرد. این روزا رو ازش دریغ نکن. اون حق داره لحظه لحظه رشد و شکوفایی بچشو حس کنه.
آیه: این روزا بیشتر یاد سیدمهدی میوفتم. خودم تو برزخم.
رها: نذار ارمیا بفهمه!اون بخاطر تو خیلی صبر کرده!حقش نیست این روزا همش نگران خاطرات تو هم باشه. حالا کجا رفت یهویی؟
آیه: احتمالا مناطق سیل زده رفته! هیچی نگفت. گفتش هر وقت تونستم بهت زنگ میزنم میگم کجا هستم.
رها: آیه!خوشحال باش. داری مادر میشی!به قول خودت، تو الان خوِد خوِد معجزه ی خدایی!
آیه سرش را روی شانه ی رها گذاشت:
دوسش دارم رها!این روزا خیلی عوض شدم.
رها: کی رو دوست داری؟ بچتون رو؟
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗