eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#استوری | 40 روز #تامحرم دارم از دست میرم..♥ #امام_حسین ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
مدیریت📢 با سلام خدمت شما خوبان🌸 راستش به دلم افتاد پیشنهادی بدم به شما عزیزانِ همیشه همراه من، طی این مدت که کانال رو ایجاد کردم 🌾 ۴۰ روز مونده تا ماه عزیزِ محرم ،بیاید نیت کنیم چله زیارت عاشورا بگیریم اینبار نه برای نیت ها و حاجات خودمون ،فقط برای سلامتی و فرج مولای غریبمون اقا امام زمان عج 💚 ما هرچقدر یاد امام زمانمون باشیم ارتباطمون هم با ایشون بیشتر میشه ، ان شاء الله زندگیمون بیشتر رنگ و بوی امام زمانمون رو بگیره و شاهد ظهورشون باشیم و در رکاب ایشون باشیم ،و من ایمان دارم به این که، خودش یک توفیقه و روزی هر کسی نمیشه🌹✨ بزرگترین دردِ ما نبود امام زمانمون هست و ایشون درمون همه ی دردهای این روزای دنیای ماهستن🍃 💐ممنون از حضور سبز شما بزرگواران🙏 🌷دوستانی که مایل هستن با ذکر لبیک یا مهدی عج به ایدی بنده اعلام امادگی کنن👇 @khadem_sh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#پیام مدیریت📢 با سلام خدمت شما خوبان🌸 راستش به دلم افتاد پیشنهادی بدم به شما عزیزانِ همیشه همراه م
دوستان خوبم جا نمونید ،فقط خدا میدونه که سال دیگه کدوممون این روزهارو هستیم که بتونیم توفیق همچنین چله زیارت عاشورایی رو داشته باشیم اون هم به نیت مولامون😊🙏
زِندگیاتونو وقفِ امام زمان ڪنین.... وقفِ جبهِه‌ے فرهنگے... وقفِ ظهور... وقتی زندگیاتون این شِڪلی شہ، مجبور میشین ڪہ گناه نکنین! وَ وقتیَم ڪہ گناه هاتون ڪمُ ڪمتر شد؛ دریچه اے از حقایق بِه روتون باز میشه...! اونوقته ڪہ میشین شبیهِ شُهدا... ! ♥️✨ |• @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
بـه قـول شـهید بِلباسی ↓ اونقدر خودمونُ درگیرِ القاب و عناوین ڪردیم ؛ ڪه یادمون رفته همه باهم برا
🧕🏻🖇 __ نگذارید اصل‌ حجاب‌ در جامعه اسلامی کم‌رنگ‌ شود! به خصوص‌ عفت‌ و پاکدامنی گسترش‌ پیدا کند، تا فحشاء و منکرات‌ کمتر و کمتر شود •‎‌‌-------------------------------- ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
• ✤ • بهـترین‌رژیم‌غذایۍ:)) دست‌ڪشیـدטּ‌‌از خوردטּ‌‌گوشـٺ‌برادرمرده‌اسـٺ... این‌رژیم‌در‌روز تاثیـر‌زیادۍدر‌برداشٺن‌بار ازدوش‌وسبڪۍ قـدم‌هایماטּ‌‌دارد🙃 ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|💚🍃|• 🔱تلنــگر مواظب باشیــم!🚫 دلـ❤️ـمان جایےنرود کہ‌ اگر رفت؛ بازگرداندنش کار سخت و گاهے محال است‼️ اگر برگردد؛ معلول، مجروح و سرخورده باز مےگردد‼️ مراقب باشیــم!🚫 دل؛ آرام سربه هوا و عاشق پیشه است و خیلے سریع اُنس مےگیرد‼️ اگر غفلت کنیم مےرود و خودش را به چیزهای بےارزش وابسته مےکند!!❌ نگهبان‌ دِل مان باشیم✅ تا به غیر از مهدےفاطمه عج به کسے دل نبندد...❗️❌ برای تعجیل در فرج امام زمان عج گناه نکنیم🥀 اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ @modafehh
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ زینب سادات بود و غِم نبوِد پدرش!زینب سادات بود و ارمیای پدرشده ی مظلوم شده و ذکر رفتن گرفته اش! زینب ساداتی که کسی اشک های دلتنگی اش را ندید. زینب ساداتی که کسی بی کسی هایش را ندید. زینب ساداتی که با همه ی پدر بودن های ارمیا، نگاهش به ایلیای برادرش، حسرت داشت. زینب ساداتی که گاهی دلش میخواست بابا مهدی اش او را بغل کند. بابا مهدی اش او را نوازش کند. اصلا بابا مهدی اش باشد، روی تخت، روی ویلچر، بدون حرف، بدون حرکت، هر چه باشد فقط باشد... سخت بود و هر چه بیشتر فهمید، سخت تر شد. سخت بود و آیه سختی های دلبندش را دید. سخت بود و ارمیا سخت بودن برای دل دخترکش را دید. آنقدر دید که به سیدمهدی هم گفت: کاش تو بودی و من رفته بودم. منی که اون روزها کسی منتظرم نبود. منی که این روزها شدم درد و درمون اینها!کاش تو بودی سید!تو بودی، زینبم تِه تِه چشماش غم نبود. تو بودی همه چیز بهتر بود. من نتونستم جای خالیتو پر کنم. اصلا بعضی از جاهایی خالی پر نمیشن. مثل جای خالی تو که نه با من پر شد، نه با سهمیه ی خانواده شهید پر شد ، نه با حقوقت. جای خالی پدرانه هات رو هیچ کس و هیچ چیزی نمیکنه. مریم موقع خداحافظی دست زینب سادات را در دست گرفت: قربونت برم، میدونم موقع خوبی نیست اما دل داداشم گیره و بیقرار. اجازه ی خواستگاری میدی؟ زینب سرش را پایین انداخت. شرم در جانش جاری شد. صورتش سرخ و سرش به زیر افتاد. آیه مداخله کرد: یکم فرصت بده مریم جان. هنوز برای این حرفا زوده. انشاالله بعد از چهلم مامان فخری زینب هم فکراشو کرده و یک دله شده. مریم انشاالله گفت و صورت زینب را بوسید. @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ زینب نگاهی به مریم کرد. همین چین و چروک ها، نگاه بدون برق، همین خستگی های مریم او را میترساند. نکند روزی زینب تکرار مریم باشد؟ او بزرگ شده ی دست آیه و ارمیا بود. ارمیا مرادش بود و محمدصادق هیچ شباهتی به او نداشت. ************************* این تابستان هم مثل تابستانهای قبل رفت و پاییز آمد. آیه بود و دانشجوهای رنگارنگ. زینب بود و استادان رنگارنگ. ارمیا بود و کتاب دعایش. ایلیا بود و شیطنت هایش. هنوز هوای قم به شدت یادآور تابستان بود. هنوز خورشید با تمام توان زمین را گرم میکرد. آیه خسته و کلافه به خانه رسید. زهرا خانوم لیوانی شربت سکنجبین به دستش داد و حاج علی از اتاق ارمیا بیرون آمد. آستین های بالا زده ی پدر، آیه را شرمنده کرد. از حاج علی شرمنده بود. سن و سالی از او گذشته بود.انجام کارهای ارمیا از توان او خارج بود اما هنوز هم در نبود آیه، حاج علی پدری میکرد برای پسری که پدر ندیده بود و پدری که ارمیا را پسری میدید که هیچ وقت بزرگ شدنش را ندید.آیه آن شب شوم را به یاد آورد. همان شبی که همسرش را زمین گیر کرد. پر شده بود از بیماران گلوله باران و آیه فکر کرد همان شبی که بیمارستان ((به کدامین گناه؟)) آن شب و آن خودرو، آن شب و آن موتور سوار، آن شب و تمام گلوله های نشسته در تن ارمیایش!آن شب و دیده ها و ندیده هایش. آن شب و حاج علی سراسیمه، فخر السادات بیتاب، سیدمحمِد عاجز شده... شبی که آیه و زینب سادات و ارمیا، مسیح و مریم، همگی در اتاق عمل بودند. ماشینی که وقتی محمدصادق آن را دید بر زمین افتاد. ایلیا شوک زده شد، رضا و جواد گریه میکردند. وای از آن شبی که همه را به مشهد کشاند. آیه چهار گلوله در تن، زینب دو گلوله در کتف و پهلو، مریم یک ...... ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
•°🌱 ♥️ چیست این خاصیت عشق که جاذبه‌اش میکشد سوی حرم خلوت شبهای مرا ♡】° 🌙✨ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
بسم‌اللہ‌الࢪحمـٰن‌الࢪحیـــم