•°🌱
حسین جانم...♥️
به من رحم کن...
نگذار کربلا ندیده...
جان بدهم!
یَا رَاحِمَ مَنْ لا رَاحِمَ لَهُ
#حرم
شبتون حسینی 🌙
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•🌱
نیازبههیـچزبانشاعـرانهاےنیست..
فقط رَبـَنا آتِنا فِے دُنیٰا
ڪربلا.....ڪربلا.....ڪربلا
بازهمزائـرتاننیستـم
ازدورسلام...✋🏻❤️
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله..💔
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
یکشنبه:
نهار: مادرجان، حضرت زهرا(درود خدا بر او باد)
شام: غریب مدینه، امام حسن مجتبی(درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#نماز_اول_وقت 💛🌾 حضرت امیرالمومنین علی (علیهالسلام): هنگامی که کسی به #نماز برمی خیزد، شیطان می
#نماز❤️
#شهدایی🌿
شهيدحسينبيگلریمۍگفت:
برادران!'
خدایی نڪرده نماز را از ياد نبريد تا آنجا کہ مۍتوانيد خوابتان را ڪم ڪنيد..🌿
درس خوانده و در سنگر مدارس براے حفظ اسلام علم ياد بگيريد..🌼
و با هم با صميميت زندگےڪنيد..❣
و بيشتر مطالعہ ڪنيد..🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
6.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💟مَن اَز آن روز که در بند توام آزادم💟
داداش حَمید نگهدارم باش🌹
#ارسالی
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•
°
حسینجآن!
ماظلمتِمحضیموتومصباحِهدیٰ،
ماغرقِگناهیمو..
توکشتیِنجآت(:♥️
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
مداحی_آنلاین_کربلا_اکسیر_مستی_و_جنونه_جواد_مقدم.mp3
4.81M
#جاماندگان #اربعین
🍃کربلا اکسیر مستی و جنونه
🍃کربلا کرده این عاشقو دیوونه
🎤 #مداحی #جواد_مقدم
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
「❤️🌿•••」
.
••
#تلنگر
#شمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل #رشوه و #ربا هم نبود...
معاویه و ابنزیاد و #عمربنسعد هم همینطور.....
یادمان باشد،
#زیارت_عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به « #وَلَعنَ_الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...» شامل حال ما هم بشود؟؟؟!!!!!
مایی که گاه خودمان را
"ارزانتر" از شمر و عمر و ابنزیاد میفروشیم......
جمله ای بس سنگین از #شهید_آوینی:
"کربلا"به رفتن نیست...
به شدن است!..
که اگر به رفتن بود!
شمر هم "کربلایی" است!
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_نهـم
رها گریه میکرد. صدرا ادامه داد: بعد از مراسم که داشتن برمیگشتن خونه، چند تا مهاجم بهشون حمله میکنن و با چاقو گردنشون رو میبرن!
چند نفر دیگه هم تو کوچه بودن، اونهارو هم کشتن.
احسان اشک ریخت: کار کی بود؟
صدرا: بدبختی این بود تا چند وقت حتی نمیدونستیم چرا؟ چرا اونها رو کشتن اما بعد از دو هفته خبر دادن که قاتلین رو گرفتن. من در جریان بازپرسی بودم، از همه خواستم نیان اما زینب گفت حق داره باشه.
رها ادامه صحبت را در دست گرفت: لحظه ای که قاتلین رو آوردن، دست زینبم یخ کرد. خدا رو شکر ایلیا رو راه نداده بودن تو دادگاه. زینبم داشت قبض روح میشد. وقتی قاتل رفت و شروع به تعریف ماجرا کرد هیچ کس فکرشم نمیکرد ماجرا از این قرار باشه!
صدرا گفت: در جریان هستی که چند بار خواستن ارمیا رو ترور کنن؟
احسان سری به تایید تکان داد و صدرا ادامه داد: ما فکر کردیم با بازنشسته شدن و خونه نشینی ارمیا همه چیز تموم شده اما اون روز فهمیدیم نه تنها تموم نشده بلکه ارمیا از روی همین تخت و در حال طی کردن دوران بازنشستگی ضربه سختی بهشون زد تا جایی که از اون گروه تروریستی چیزی باقی نموند. تک و توک زنده مونده های اون عملیات چند سالی دنبال پیدا کردن ردی از طراح این حمله بودن که دوباره به
ارمیا میرسن. اول باور نمیکنن ولی بعد میبینن که ارمیا هنوز مشغول همکاری با نیروهای مسلح هست و این خونه نشینی یک جورایی پوشش حساب میشه. طراح عملیات های زیادی بوده که حتی خیلی از اونها هنوز انجام نشده. تصمیم میگیرن ارمیا رو حذف کنن. اما نمیخواستن پوشش خودشون لو بره. یک جو روانی بر علیه مذهبی ها راه میندازن. چند نفر از اراذل و بر علیه اینها تحریک میکنن. یک فراخوان میدن برای شب بیست و سوم رمضان و چند تا خیابون رو اعلام میکنن، در چند شهر. برای اینکه یک اتفاق خود جوش مردمی نشونش بدن .....
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_دهـم
شک رو از ترور هدفمند ارمیا بردارن، همون شب صد و یازده نفر رو شهید میکنن! یکی از کوچه ها هم که ارمیا و همسرش شهید شدن. کل شبکه رو منهدم کردن اما چه فایده؟ برای یتیمی بچه هاشون، برای قتل عام مردم! جون آدم ها هیچ ارزشی براشون نداره. امروز دادگاه داشتیم.
زینب و ایلیا قصاص میخوان. هر چند یک عده راه افتادن دنبال بخشش!
نمیدونم چطور میشه این کار رو بخشید؟
مهدی گفت: زینب میگفت اگه فقط مامان بابا رو کشته بودن شاید رضایت میدادم، اما جون این همه آدم بیگناه رو گرفتن و این همه بچه یتیم کردن! اینو نمیشه بخشید! چون اینها اشتباه نکردن! مقرضانه خون ریختن.
محسن اضافه کرد: هیچ کدوم از قاتلین و طراحای ترور ابراز پشیمونی هم نکردن!
رها گفت: قاتل آیه و ارمیا زل زد تو چشمای زینب و گفت: شرشون رو از سر ملت کم کردم، باید بهم مدال بدین!
احسان گفت: فقط شش ماه نبودم!
صدرا ٱهی کشید: چهار ماه گذشته برای همه ما جهنم بود! جهنم!
به ایلیا نگاه کرد که چه با هیجان در میان موانع میدوید و شلیک میکرد. بعد از ماه ها نشاط را در او دید. تلفن همراهش زنگ خورد. مامان زهرا بود.
حتما با خانه تماس گرفته و نگران شده است.
زینب سادات: سلام مامان زهرا
زهرا خانم با صدای گرفته گفت: سلام مادر! کجایید؟
زینب سادات نگاهش به ایلیا بود: ایلیا رو ٱوردم بیرون هوا عوض کنه.
زهرا خانم ٱهی کشید و گفت: با ایلیا بیاید بیمارستان.
زینب بلند شد ایستاد: این و قت شب؟ چیزی شده؟
زهرا خانم گفت: نه! دکترش میخواد باهامون حرف بزنه.
زینب سادات گفت: الان میایم.
⏪ #ادامہ_دارد...
📗
📙📗
📗📙📗