•°🌱
زسر گذشته اشکم
به لب رسيده جانم
که هر چه کرد با من فراق کربلا کرد💔
#شبتوݩڪربلایی🥀
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•°🌱
#السلام_علیک_یاصاحبالزمان
اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ
صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة
وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً
ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ
أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
سہ شنبہ:
نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد )
شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد)
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#حدیث امام علی(علیه السلام)🌿🌷 الظفرُ بالحزمِ و الحزمُ بالتجارب. پیروزی با دوراندیشی است و دوراندی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#شهیدانه🌱 سالدومیهاستادداشتیم کهگیردادهبودهمهباید کراواتبزنند.. سرامتحانچمرانکراواتنزد
#شهیدانه
#شهید_علی_خلیلی🍂 (شهید غیرت)
شب نیمه شعبان سال ۹۰ بود که علی ضربه خورد...
همون طور که وسط خیابون افتاده بود،
یه پیرمردی اومد نزدیک و بهِش گفت:
پسرم، به شما چه ربطی داشت که دخالت کردی؟؟؟!
💔علی با اون حالش جواب داد:
حاج آقا!
فکر کردم #ناموس شماست، از ناموس شما دفاع کردم... 😔💔
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
هم اکنون دومین مناظره ی نامزدهای محترم سیزدهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری از شبڪه یک و شش 🖥✨
قابݪٺۅجہمردمفهیم:
🔸شعارانٺخاباتۍدرڪانادا: سیاسٺمداراݩبدٺوسطمردمخوبۍڪہرأۍنمیدهند🗳انٺخابمۍشۅند⭕️⭕️
#من_رای_میدهم 🖐
#انتخابات 🗳
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
#طنز_انتخاباتی 😂
آقای مهرعلیزاده
الان دارن وعده ی مختلط کردن پارک آب و آتش رو میدهند؟؟؟
یا من اشتباه برداشت میکنم 😂😂
ی آب بازی که بگیر ببند نداره؟ 😂😂🤦♀
#انتخابات🇮🇷
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
🔘
#مهرعلیزاده : باید بفکر #هنرمندان باشیم مخصوصا پرستاران👩🔬😐
🔘
🔴 جواب کاربران توییتر به پیامک حجاب:
🆔 @modafehh
🗳
دشمنداخلیوخارجی
جوابایمحکم، رییسجمهور جسور میخواد!!
#انتخابات
🗳
فرقانسانبابقیهاثرگذاریشه
پسحتمارایمیدیم.
#انتخابات
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_چهل_نه
مهدی: گفتم اگه... حالا چرا هندیش میکنی؟ اگه برنگردم، آیه دستت امانت!
محمد: من امانت قبول نمیکنم.
مهدی خندید:
ِ _مدتی ایه دست امانت تا امین من برسه! محمد، نکنه عمو اینا بهت فشار بیارن و تو قبول کنی و آیه رو مجبور کنی! آیه تا آخر دنیا برات زن داداشه، باشه؟
محمد: اینجوری نگو، آیه برام خواهره!
مهدی: میدونم، برات خواهره که میگم؛ اگه تو فشار گذاشتنت بگو مهدی گفته راضی نیستم؛ بگو وصیت برادرمه!
محمد: چرا میری که مجبور بشی این حرفها رو بزنی... نگاه کن، سرخ شدی برادر من!
مهدی: برای آیه نگرانم؛ اذیتش نکنید! آیه بعد از من...
صدای عمو سیدمحمد را از خاطراتش بیرون آورد:
_این حرفا چیه؟ توجیه مسخره تر از این؟مگه دست اونه؟
حاج علی: بیمنطق نباشید!
عمو: اون روز که این دو تا بچه قد علم کردن و گفتن نمیذاریم مادرمون رو عقد کنی، باید میزدم تو دهنشون تا این روز نرسه.
سیدمحمد: پس از این داری میسوزی؟! جلز و ولزت برای خودته عمو؟
دست عمو که صورت سیدمحد را نواخت، صدرا جلو آمد و عمو را عقب کشید:
_خودتون رو کنترل کنید.
عمو: یه الف بچه برای من زبون درآورده!
فخرالسادات سکوت بیشتر از این را جایز ندانست... مردم تماشا میکردند؛ باید این قائله ختم میشد:
_ اگه آیه شوهر کرد برای این بود که من ازش خواستم؛ چون من رفتم خواستگاریش؛ چون من بهش اجازه دادم. ارمیا پسِر منه، بعد از مهدی،
⏪@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_پنجاه
شد غمخوارم...
وقتی این پسر هر روز هر روز بیشتر از من مادر، سر خاک مهدی بود شما کجا بودید؟ بیشتر اشک ریخت! بیشتر دلتنگی کرد؛ اگه حرفی هست، من خونه در خدمتم، وگرنه به سلامت!
عمو به حالت قهر رفت و دقایقی بعد جمعیت درون مسجد کم شد. آیه گریه میکرد... حرف هایی که زده شد بخشی از همان هایی بود که او را
میترساند. ارمیا که نزدیکش شد، رها و سایه دور شدند، شاید ارمیا بهتر میتوانست همسرش را آرام کند.
ارمیا: گریه چرا خانوم؟
آیه: دیدی گفتم؟
ارمیا: میگن و تموم میشه.
آیه: درد داره.
ارمیا: میدونم.
آیه: میخوام برم؛ از این مردم دور شم!
ارمیا: میریم.
آیه: حرفا میمونه.
ارمیا: خدا ازت راضی باشه؛ به رضایت مردم که بود، ما هنوز بت پرست بودیم!
آیه: الان من یکی از هنجارشکنائم؟
ارمیا: ناهنجارشکنی!
آیه: چرا دردها تموم نمیشن؟
ارمیا: درد همیشه هست، بهشون عادت کن!
آیه: یتیمی درد داره؟
ارمیا: یه درد عمیق و همیشگی.
آیه: زینب هم همینقدر درد میکشه که تو کشیدی؟
ارمیا: نه. اون تو رو داره، خونه داره، حاج علی رو داره، منو داره!
آیه: میخوام برم خونه.
ارمیا: میریم خونه.
آیه: دلم چند روز فرار میخواد.
ارمیا: با فرار تموم نمیشه... بساز آیه.
دیدی مامان فخرالسادات چطور ایستاده؟ دیدی دوتا شهید داده و هنوز داره لبخند میزنه؟
اسطوره نباش
آیه! اسطوره ساز باش؛ گاهی خم شو، اما نشکن! گاهی بشین اما پاشو! گاهی برو، اما برگرد؛ گاهی بشکن اما جوونه بزن و از نو متولد شو!
آیه: بیا بریم یک جای دیگه. دور از این آدمها!
ارمیا: میریم. جایی که یادت بیاد تو کی هستی... تو کی بودی!
آیه: همه ی آیه مهدی بود... من بدون مهدی هیچی نیستم.
ارمیا: اشتباه نکن آیه! تو بودی. همه چیز تو بودی! چرا فکر میکنی بعد از سید مهدی چیزی نداری؟
ایمان مال تو بود! چادر مال خودت بود! نماز
مال خودت بود! کمک به مردم مال خودت بود. سید مهدی راه رو بهت نشون داد و تو رفتی. تو من و ما رو تو راه آوردی. آیه ایمانه... آیه
اعتقاده! تو راِه سید مهدی رو برای خدمت به مردم ادامه بده.
آیه: نمیدونم.
ارمیا: با هم ادامه بدیم؟ همقدم بشیم؟
آیه: یا علی...
⏪@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•°🌱
من زخود هیچ ندارم کہ بہ آن فخرکنم
هرچہ دارم همہ از نوکرۍ خانہ اوست˘˘
یا ابا عبدالله ع -🌱
{نماز شب و وضو قبل از خواب مثل همیشه فراموشتون نشه}
#شبتونکربلایی ✨
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمانم💛🌙
-
هرچھ ڪࢪدم بنویسم ز تو مدح وسخنۍ!
یا بگویم زمقام تو کھ یابن الحسنۍ...🌿
-
این قلم یار نبود و فقط این جملہ نوشت :
پسر حیـــدر ڪࢪار تو ارباب منۍ!(:🌸
-
✨⃢🌤↫ #صباحڪممھدوۍٰ
🍃⃢💚↬ #الھمعجلـلولیڪالفرج!
┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
چــهارشنبہ:
ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═