•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
-
بشکن دل بینوای ما را، ای عشق..🤍
هدایت شده از •|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
📌دوشنبہ:
ناهار:
سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا
(درود خدا بر ان ها باد)
شـام:
زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام سـجاد
(درود خـدا بر او باد)
✨@modafehh
13.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«الدخیل❤️»
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
📗 #چکیدهکتابالغارات
🥀 #بهسفارشحاجقاسم
🕯 #منبر_پانزدهم غارت و شبیخون های معاویه(۸)
وقتی خبر غارتهای #بسربنارطاه به کوفه رسید ، امیرالمومنین مردم را به جنگ دعوت کرد اما آنها نپذیرفتند و حاضر به حرکت نبودند.
امام با خطبههایش مردم را سرزنش میکرد و نشان میداد که فریب دنیا را خورده اند و عاقبت کار اطاعت نکردن از امام را به آنان گوش زد میکرد.
ایشان همچنان مردم را به جهاد دعوت میکرد ولی هیچکس لبیک نمیگفت!
آنگاه امام گفت: شما را چه شده است؟ آیا لال شدهاید و سخن نمیگویید؟
#ابوبُردهبنعوف برخاست و گفت:یا #امیرالمومنین اگر تو خود رهسپار جنگ شوی با تو میآییم!
امام گفت:شما را چه شده است که چنین سخنی بر زبان میآورید!
آیا برای چنین کاری باید من بروم!
شایسته نیست که من #کارلشکر و #امورمملکت و #بیتالمال و #جمعآوریخراج و #قضاوتبینمسلمانان و #بازرسیحقوقمردم را رها کنم
و
با گروهی از سواران ، دنبال گروهی از #اراذلواوباش در بیابانها و بالای کوهها بروم!!
به خدا این نظر بدی است.
در بین مردم #جاریهبنقدامه برخاست و گفت: یا امیرالمومنین خدا تو را از ما نگیرد و ما را به فراق تو دچار نکند ، من آماده جنگ با آنها هستم ، مرا به سوی آنها بفرست.
امام قبول کرد و همچنین #وهببنمسعود هم برخاست و اعلام آمادگی کرد و هر دو را با سپاهی ۴ هزار نفره به دنبال #بُسر فرستاد.
#جاریه به سرعت دنبال #بُسر میرفت تا به او برسد؛
در راه به شهرها وارد نمیشد و هیچ توقفی نداشت ، کم میخوردند و کم استراحت میکردند تا هر چه سریع تر به #بسربنارطا برسند.
#منبع_کتاب_الغارات
@modafehh
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت66
بعد از قطع تماس منصوری یه نگاه به من کرد
منصوری: آیه تو بدون رضایت نامه اومدی؟
- هاا،،یعنی چی؟
منصوری: واسه اومدن به این سفر باید رضایت نامه می آوردی
- اینقدر همه چی سریع اتفاق افتاد ،اصلا یادم رفت
منصوری خندید و گفت: مشخصه که پارتیت خیلی گردن کلفته
متوجه شدم منظور حرفش هاشمی بود
چیزی نگفتم و مشغول گوش دادن ادامه قرآن شدم
دوباره گوشیم زنگ خورد سارا بود
- سلاام
سارا: یعنی تو نباید یه خداحافظی با من میکردی؟
- جناب عالی که در حالت اغما بودین،الان حالت چه طوره؟.
سارا: خوبم
- میگم سارا فیلمت و گذاشتم داخل پیجم نمیدونی چقدر لایک خورده
سارا: وااااییی خداااا آبرومم رفت...
زلیل نشی تو دختر ،ایشاالله رفتی پات بره رو مین تیکه تیکه بشی
از حرفش خندم گرفت، با صدای خندم هاشمی و راننده شاگرد برگشتن منو نگاه میکردن
راننده شاگرد با دیدنم خندید
هاشمی هم که خنده شو دید عصبانی شد و نگام کرد
- واییی سارا گندت بزنن ،بعدأ باهات تماس میگیرم
تماس قطع کردمو به هاشمی که با چهره درهم رفته نگاهم میکرد نگاه میکردم
از خجالت داشتم تبخیر میشدم چفیه رو گرفتم گذاشتم روی صورتم خودمو زدم به خواب. ..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت67
بلاخره رسیدم به دوکوهه
انگار توی رویا بودم یکی یکی از اتوبوس پیاده شدیم جمعیت زیادی از شهر های دیگه اومده بودن
آقای هاشمی با یه آقای دیگه که بعدا فهمیدم راوی ما به این سفره ، بچه ها رو جمع کرد
آقای هاشمی : بچه ها حاج احمد یکی از رزمندگان جنگه ،البته جانباز هم هستن ،قراره این چند روزی که با هم هستیم حاج احمد برامون تعریف کنه قدم به قدم این جا چه اتفاقی افتاده
لطفا از گروه جدا نشین تا مشکلی برای کسی پش نیاد بعد همه با هم ،هم قدم شدیم
حاج احمد شروع کرد به صحبت کردن ،اینکه قدم به قدمی که راه میریم جای پای شهداست
میگفت هیچ چیز اینجا دست خورده نیست همه چیز مثل همون دوره بود فقط حال و هوای الان با گذشته فرق کرده
نمیدونستم درباره چی صحبت میکنه ،حال و هوای اون موقع رو نمیدونم ولی حال و هوای اینجا غرق سکوت و بوی تنهایی میده
کمی از شهدا صحبت کرده بود
حیران و سر گردون بودم
بعد از مدتی دوباره سوار اتوبوس شدیم و به سمت سد کرخه و شوش رفتیم
بعد برای خواب به یه حسینیه رفتیم
صبح زود بیدار شدیم و راهیه فتح المبین شدیم
وقتی به فتح المبین رسیدم دیگه پاهام دست خودم نبود انگار گمشده ای داشتم و میگشتم ولی چیزی پیدا نمیکردم این سر درگمی دیوانه ام کرده بود
وقتی به اطرافم نگاه کردم دیدم همه حال و هوای منو دارن
با روضه خوندن حاج احمد تیر خلاصی بود به قلب همه ما
روی زمین خاکی نشستیم و دنبال بهونه میگشتم تا بغضم بشکنه
احساس شرمندگی داشت خفم میکرد
چفیه ای که روی چادرم بود و گذاشتم روی سرمو بغضمو شکستم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
-
‹ بِمَنِ العَزاءُ یا بِنتَ مُحمَد؟
کُنتُ بِكِ اَتَعزی فَفیمَ العَزاء مِن بَعدِكِ؟ ›
با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد؟
من به وسیله تو تسکین مییافتم؛
بعد از تو با چه کسی آرامش یابم.
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
-
هوا هوایِ گرفتن رزق یکسالهست (:
📌سه شنبه
ناهار:
باقر العلوم؛امام محمد باقر
(درود خدا بر او باد)
شام:
شیخ الائمه؛امام صادق
(درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
╔═🍃❤════╗
@modafehh
╚════🍃❤═╝
اگر فاطمه زهرا (س) یاری کند
یاری شونده به آسمان رود و کار آفتاب کند...🌱
#حجاب
#امام_زمان | #فاطمیه
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ