44.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•°•°
📹 ببینید| فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در محفل انس با قرآن کریم در اولین روز از ماه مبارک رمضان. ۱۴۰۰/۰۱/۲۵
#بیانات_رهبری
┅✧❁ @modafehh ❁✧┅
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_شصت_سه
ارمیا: من نه، کار دارم.
حاج خانم که رسید لبخند روی لبانش نشست:
_خوش اومدی پسرم، ایندفعه عروس قشنگتو آوردی ببینیم یا هنوز باید صبر کنیم؟
ارمیا شرمگین سرش را به زیر انداخت:
_آوردمش با خودم حاج خانم، بالاخره تا سر جمع شد
حاج خانم: خب خدا رو شکر؛ مبارکه!مریم از حال رفت، از روی صندلی به زمین افتاد و صدای بلندی در فضا پیچید.
حاج خانم به صورتش زد و به سمت او دوید. ارمیا تلفنش را درآورد و تماس گرفت. حاج یوسفی و کارکنان و چند مشتری دور مریم بودند که صدایی آمد:
_برید کنار لطفا، راه رو باز کنید ببینم چی شده؛ آقا برو کنار، من دکترم!
َمرد گفت:
جمعیت کنار رفت و زن و مردی جلو آمدند. ارمیا رو به
_بیا اینجا محمد، یکدفعه از حال رفت، حالش خوب نبود؛ انگار سرگیجه داشت، نمیتونست خوب حرف بزنه.
محمد جلو آمد و کیفش را باز کرد. دماسنج را در دهان دختر گذاشت. از برافروختگی صورتش مشخص بود که تب دارد:
_لباساش خیسه، احتمالا با همین لباسا چند ساعت مونده و سرما خورده، تبش رفته بالا!
فشارش را که گرفت رو به ارمیا کرد:
_براش نسخه مینویسم سریع برو بگیر بیار!
محمد مشغول نوشتن نسخه بود، دختری که همراهش وارد شده بود گفت:
_حالش خیلی بده محمد؟
محمد با لبخند به او نگاه کرد:
نه سایه جان، چیزی نیست؛ فشارش افتاده که با یه سرم خوب میشه، تبشم الان میاریم پایین؛ فقط خانوما کمک کنن ببریمش یه جای مناسب!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_شصت_چهار
سایه به کمک حاج خانم و دو تا از کارکنان شیرینی فروشی، مریم را به
سمت راه پله بردند. طبقه ی بالا خانه ی حاج یوسفی بود که از درون قنادی
هم پله میخورد به درون خانه راه داشت.
حاج یوسفی نسخه را از دست محمد گرفت و به یکی از کارگران داد و مقداری پول هم دستش داد تا نسخه را بگیرد. بعد رو کرد به ارمیا:
_شرمنده شدیم، دوستاتن؟
_یه جورایی برادرمن!
محمد با حاج یوسفی دست داد:
_خوشوقتم حاج آقا، تعریف شما رو زیاد شنیدم!
ارمیاخان به من لطف داره؛ حالاخانومت کو پسرم؟
محمد ناگهان گفت:
_آخ یادم رفت بهت بگم... زینب بیدار شده و گریه میکنه، فکر کرده بازم رفتی؛ برو که فکر کنم تا حالا خودشو کشته.
ارمیا ابرو در هم کشید:
_خدانکنه، این چه حرفیه!
رو کرد به حاج یوسفی:
_برم ببینم چی شده، با اجازه!
سایه به محمد نزدیک شد:
_تبش خیلی بالاست محمد
- چیکار کنیم؟
محمد گوشه ی چادر سایه را در دست گرفت:
_الان داروها رو میارن؛ سرمشو آماده میکنم تو براش وصل کن. چندتا آمپول داره که باید تو سرم بریزم.
َمردش نگاه میکرد. حاج خانم با سینی شربت وارد سایه با لبخند وارد به پذیرایی شد.
مریم را در اتاق خواب خوابانده بودند. شربت را روی میز گذاشت و دوباره رفت. حاج یوسفی شربت را تعارف میکرد که حاج خانم
با ظرف شیرینی وارد شد.
پشت سرش ارمیا همراه با زنی جوان و.......
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
خـدایا؛
بگیـرازمـن!
آنچہڪہشهــادٺرامےگیردازمن..:)
اینروزهاعجیـبدلم؛
بہسـیمخاࢪدارهایدنیاگیرکردهاسـټ...💔
.
شهید محسن حججی
#شبتون_شهدایی
مارو از دعای خیرتون بهره مند سازید 🌿
┅✧❁ @modafehh ❁✧┅
#سلام_امام_زمانم 💚
اے ڪه روشن✨ شود
از نـور تو هر صبح جهان
روشنـــاے دل من♥️
سلام حضرتـــ خورشـید
🦋 صبحت بخیر آقا 🦋
🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸
#امام_زمان
┅✧❁ @modafehh ❁✧┅
💠 پیامبر اکرم (ص): (جلد اول سنن الدار القطنی)
اَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوانُ اللّه ِ وَ وَسَطُ الْوَقْتِ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ آخِرُ الْوَقْتِ عَفْوُ اللّه.
(نماز) اول وقت موجب رضایت خداوند، ميان وقت موجب رحمت خداوند و نماز پايان وقت موجب بخشش خداوند است.
#حی_علی_الصلاة 🔊
#نماز_اول_وقت
┅✧❁ @modafehh ❁✧┅
هدایت شده از •|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
ماه رمضان با شهید سیاهکالی
سبک زندگی برگرفته از کتاب یادت باشد
شماره 3
تلاوت هر روزه قرآن کریم
اولین قرار شهید سیاهکالی و همسرشان بعد از ازدواج ختم هر روزه یک صفحه قرآن بوده است
تا روز آخر هم بر این عهدشان وفادار می مانند
به گونه ای که بعضی از روزها که وقت تنگ بوده از زمان صبحانه خودشان می زدند ولی بدون خواندن قرآن از خانه بیرون نمی آمدند
مثل شهید باشیم
شهید می شویم
@modafehh
•°✨🌙°•
رمضانعجبماهیست...
خوابیدنمانعبادتحسابمیشود،نفس کشیدنمانتسبیحخداست...(:
یکآیهثوابیکختمقرآندارد...
افطاریدادنبهیکنفرثوابآزادکردنیک اسیرداردوتمامگناهانرابهعبادتوتوبهتو میبخشند...
وقتیخدامیزبانِمهمانیشودمعلوماست سنگتماممیگذارد...🙂♥️
#قدراینلحظاتوبدونرفیق!'🖐🏼
┅✧❁ @modafehh ❁✧┅