eitaa logo
"کنجِ حرم"
269 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
یه‌روزفَرماندِه‌گردانِمون‌بِه‌بَهانه‌دادن‌پَتو هَمه‌بَچهاروجَمع‌كردوبـٰاصِدای‌بُلند گفت:«كی‌خَسته‌است؟» گُفتیم:«دُشمن✌️🏼» صِدازد:«كی‌ناراضیه؟» بُلندگُفتیم:«دُشمَن✌️🏼» دوبارِه‌باصِدای‌بلند‌صِدازد:«كی‌سَردِشه؟» ماهَم‌باصِدای‌بلندتَرگُفتیم:«دشمن✌️🏼» بَعدِش‌فَرماندمون‌گفت: «خوب‌دمَتون‌گَرم✋🏼، حالاكِه‌سَردتون‌نیست مۍخواستَم‌بِگم‌كه پَتوبه‌گِردان‌مـٰانَرسیده!😁😂»
໑🌃🎈 بـراۍ خوشبـختے باید توکل‌به‌خدا داشٺ به وسعت عالم، تفڪر مثبت داشٺ به‌تعداد هر اقدام،صبر و تحمـل داشٺ🖇⸣
「📸💜」 ملکا ذڪر ٺو گویم کہ ٺو پاکۍ و خدایۍ... نروم جزبہ همان رھ، کہ ٺوهم راھ نمایۍ:)!
ٺنِ من قایـ⛵️ــق لنگر زدھ در توفان است خودم‌اینجا،دلِ‌ من پیش‌ٺوسرگردان است 「♥️」
:) مشکل‌همین‌بود‌دیگہ..! باید‌بلند‌میشدیم‌برایِ‌ظهورش یه‌کاری‌میکردیم‌ ؛ ولی‌نشستیم‌و‌فقط غروب‌جمعه‌ها‌چرانیامدی استوری‌کردیم(:💔!
بسم رب خالق الحسین
فضای مجازی داره با تک تیرانداز جون و روح جوون ما رو میگیره. ما هم در تیررسیم! حواسمون هست؟!...
ـدلم شڪستہ٬دلـم را نمیخرے آقـا🥺؟!😭 مـࢪا بھ صحن بهشتَت نمیبرۍ آقـا . . .؟ اگـر چہ 😔(: تُ آبرو؎ ڪسی را نمیبری آقـا💔" السلـام علیڪ یـا علۍ ابن موسي الـࢪضا المـرتضےٰ⸤؏⸣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• . مۍ‌گفت: توۍ‌گودال‌شھید‌پیدا‌ڪردیم♥️🖇 هـر‌چـے‌خاڪ‌بیرون‌ۍ‌ریختیم‌‌دوبارھ‌ بـ‌ر‌مۍ‌گشت . .🚶🏿‍♂ اذان‌شــد، گفتیـم‌بریـم‌فـردا‌بـ‌رگردیـم شـب‌خـواب‌جوانـے‌را‌دیـدم... ڪہ‌گفـٺ‌: دوسـٺ‌دارمـ‌گمـنام‌بـ‌مـانمـ بیـل‌رو‌برداࢪ‌و‌بـرو :)🖤 🌿'
* 💞﷽💞 قسمت (۷۱) امروز روز آخر بود همه رفتیم حرم برای وداع من چشم دوخته بودم به گنبد ، توی دلم گفتم ،میشه این آقایی که کنارمه ،عاشقم بشه ،همونجور که من عاشقش شدم 😢 حرکت کردیم به سمت تهران ،این سفر بهترین سفر عمرم بود ای کاش دفعه بعد هم با امیر بیام پابوس آقا😇 رسیدیم تهران ،امیر به بابا گفت اگه میشه برسونتش خونشون ،وقتی از امیر میخواستم خدا حافظی کنم یه بغضی داشت خفم میکرد رسیدیم خونه و چمدونمو برداشتم رفتم توی اتاقم کلافه بودم نمیدونستم چیکار کنم، چه جوری به امیر بگم عاشقش شدم گوشیمو برداشتم که پیام بدم بهش ، دستم به نوشتن نمیرفت تصمیم گرفتم فردا بعد دانشگاه بریم گلزار بهش بگم ،بهش پیام دادم که صبح میام دنبالت با هم بریم دانشگاه امیر: چشم ( وااااییی که تو چقدر آقایی😍) اینقدر خسته بودم که خوابم برد صبح با ساعت زنگ گوشیم بیدار شدم رفتم حمام دوش گرفتم اومدم موهامو سشوار کشیدم ،یه مانتوی مشکی بلند زیر زانو پوشیدم مقنعه گذاشتم سرم موهامو زیر مقنعه بردم ،یه کم حجاب کردم ،کیفمو برداشتم رفتم پایین مریم جون: سارا جان صبحانه نمیخوری؟ - نه مریم جون ،میرم دانشگاه یه چیزی میخورم مریم جون: پس بیا این یه لقمه رو تو راه بخور ضعف نکنی - قربون دستتون رسیدم دم در خونه امیر ،وااییی این پسره زود میاد دم در یا من دیر میکنم 🤦‍♀ رفتم کنارش سوار شد امیر : سلام - سلام 😊 توی راه امیر از داخل کیفش یه جعبه کوچیک کادو شده آورد بیرون امیر : ببخشید این چیز ناقابله ،مشهد که بودیم وقت نشد که برم بازار یه چیز مناسب بگیرم براتون - خیلی ممنونم 😍 رسیدیم دانشگاه ،ماشین و پارک کردم رفتیم داخل محوطه - امیر آقا من کلاسم یه ساعت دیگه شروع میشه ،میرم تو کافه میشینم امیر: باشه ،مواظب خودت باش😊 - چشم ،کلاستون تمام شد منتظرم باشین باهم بریم امیر : چشم - چشمتون بی بلا