#تلنگر
شهدایے زندگے ڪردن به؛↓
←پروفایل شهدایے
نیست...😉
اینڪه همون شهیدے ڪه من
عڪسشو پروفایلمو📲 گذاشتم↓✨
🌱 چے میگه مهمه...
🌱چے از من خواسته مهمه
🌱راهش چے بوده مهمه
🌱چطورزندگےمیڪرده مهمه✌️
🌱باڪے رفیق بوده مهمه🦋
🌱دلش ڪجاگیربوده مهمه🍁
🌱چطورحرف میزده🍂
🌱چطورعبادت میڪرده🥀🥀
✨🍃🌺🍃✨
به یه ادمین عالی نیاز دارم 😊
https://eitaa.com/mmaahhyyaa
اگه میخوایید ادمین شید بفرمایین پیوی
معرفی سوالاتی که جواب ندارن•🦄☁️•
♡- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -♡
+چرا میگیم انگور ولی نمیگیم انقبر؟!🍇💕
-چرا سی فون داریم ولی چهل فون نداریم¿!💜🌿
+چرا میگیم دستـشویی ولی نمیگیم پاشویی؟!🚽🌈
-چرا میگن امشب ولی امصبح نمیگن¿!♥️🌙
+چرا بزغاله داریم ولی گوسفندغاله نداریم؟!🌺🐣
-چرا چاقو داریم ولی لاغرو نداریم¿!🥴🍕
+چرا میگیم کمد ولی کپز نمیگیم؟!🧸💓
♡- - - - - - - - - - - - - - - - -♡
#جالب_تایم🌸🌙.!
😂😂💔😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂💔
{روتین شبانه!🌚🥀}
♡- - - - - - - - - - - - - - - - - - - -♡
❨انجام تمرینات تنفسی🏃🏻♂💕❩
❨برنامه ریزی برای فردا📚🖇❩
❨دوش آب گرم🛁👩🏻🦯❩
❨روتین مراقبت از پوست💆🏻♀💧❩
❨خاموش کردن وسایل الکترونیکی📱🚫❩
❨نوشتن و ژورنال کردن افکارت📒🧷❩
❨خوندن کتاب📖🌿❩
♡- - - - - - - - - - - - - - - - -♡
#روتین🌸🌙.!
#تلنگر
#شهیدانه
بہقَمَـࢪِفـٰاطِمیّونشٌھࢪَٺداشت...♥️
یڪیازشٌࢪوطِعَقدَشاینبـود
ڪهمدافعِحَࢪَمباقےبِماند...🍃
میگفٺ:
مَـنحـاضِࢪَم
مِثلعَـلیاڪبَرِامـٰامحٌسِین(؏)
اِربـاًاِربـاًبِشَموݪۍناموسِشیعہ
حِفظبشـہ...💔
آخَـࢪِشهَم
دَࢪحـالِخٌنثیڪࢪْدنِ
بٌمببـودڪهمنفجرشـد
وَقِسمتیازبَدَنِشتیڪهتیڪهشد...
شـھیدحٌـسِینهـࢪیࢪے
مادری نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...
فرشته ای فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزوهای تو را برآورده سازد، بگو از خدا چه میخواهی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا میخواهم تا پسرم را شِفا دهد.
فرشته گفت: پشیمان نمیشوی؟
مادر پاسخ داد: نه!
فرشته گفت:
اینک پسرت شِفا یافت ولی تو میتوانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمیکنی!
سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن میگرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...
پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت:
مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمیتواند با تو یکجا زندگی کند. میخواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
مادر رو به پسرش کرد و گفت:
نه پسرم من میروم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی میکنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ای نشست و مشغول گریستن شد.
فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:
ای مادر دیدی که پسرت با تو چه کرد؟
حال پشیمان شده یی؟
میخواهی او را نفرین کنی؟
مادر گفت:
نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخر تو چه میدانی؟
فرشته گفت:
ولی باز هم رحمت خدا شامل حال تو شده و می توانی آرزویی بکنی. میدانم که بینایی چشمانت را از خدا میخواهی، درست است؟
مادر با اطمینان پاسخ داد نه!
فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟
مادر جواب داد:
از خدا می خواهم عروسم زنی خوب و مادری مهربان باشد و بتواند پسرم را خوشبخت کند، آخر من دیگر نیستم تا مراقب پسرم باشم.
اشک از چشمان فرشته سرازیر شد و اشک هایش دو قطره در چشمان مادر ریخت و مادر بینا شد...
هنگامی که زن اشک های فرشته را دید از او پرسید:
مگر فرشته ها هم گریه می کنند؟
فرشته گفت: بلی!
ولی تنها زمانی اشک میریزیم که خدا گریه میکند.
مادر پرسید:
مگر خدا هم گریه می کند؟!
فرشته پاسخ داد:
خدا اینک از شوق آفرینش موجودی به نام مادر در حال گریستن است...
هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان با مادر مقایسه کرد.
✅برای سلامتی تمام مادران صلوات
#𝐈𝐝𝐞𝐚🌸🪁
لیست عادت های بدمون*-*🦩💛
────⊱⬙⬘⬙⬘⊰────
•قضاوت سریع↶🪀🧸
•غر زدن↶🍊🩺
•رو دربایستی زیاد↶🐨🍓
•بیخیالی↶☁️💕
•نا امید بودن↶🩰🏳🌈
•نه نگفتن↶🤿🦋
•غرور↶🍭✨
•💞------------------------------💞