eitaa logo
"کنجِ حرم"
267 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
|یک پلک تا فاجعه| بلند شو علمدار 😭😭😭 مطمئن شده بودند که پرواز تا دقایقی دیگر می‌نشیند. قرار بود که توی فرودگاه کار یکسره شود. نیروهای گارد ویژه هم آماده باش بودند تا در صورت هرگونه نقص، در نقشه عملیات کار را به اتمام برسانند. هواپیما نشست ابومهدی، حاج قاسم را بغل کرد و بوسید. دیدار ها تازه شده بود ساعت درست ۱:۲۰ دقیقه بامداد را نشان می‌داد.💔🥀 موشک‌ها روی خودرو لاک شدند اپراتور پهپاد نفس عمیقی کشید، دکمه فایر را کلیک کرد. شب تاریک فرودگاه بغداد به یکباره شعله‌ور شد. اپراتور پیام فرستاد. تمام و جهان لرزید😭😭😭😭 حاجی جان شهــــــــ🕊ـــــــــادتت مبارک💔😭 💔
* :) ‏مرگ‌همینہ،ناگهانیہ؛ یہ‌لحظہ‌نفس‌میڪشی ولحظہ‌ےبعدش؛نہ...! 🍂👋 اگہ‌هنوز‌نفسی‌میاد ومیره،بدون‌ڪہ‌هنوز‌... وقت‌داری‌براےجبران! :)♥️ 🌈
لبخندت را به دنیا ندهم.....🙂🖤
بعضی وقتا خدا اجازه میده که رودخونه خشک بشه فقط بخاطر اینکه تو رو به سمت سرچشمه هدایت کنه🌸🖇...! 🌿💚
امـٰآهیچ‌مسئولی‌مآنندشمآنبود!' حـٰآج‌بآبآ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسادت‌می‌کنی دروغ‌می‌گی دعوا‌می‌کنی گناه‌می‌کنی حسرت‌نداشته‌هات‌رو‌می‌خوری آخرش‌گذرت‌به‌اینجا‌می‌خوره یه‌تن‌بی‌جون‌روی‌سنگ‌غسالخونه بعدشم‌زیر‌خاک!🚶🏿‍♂
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• ماشین رو خاموش کردم و به سمت آنالی برگشتم . - همه چیز رو می دونی دیگه ، نیاز نیست توضیح بدم ، درسته ؟! با ترس سرش رو بالا و پایین کرد . - حواست باشه ها ‌، ربع ساعت بعد از اینکه من رفتم زنگ میزنی . ربع ساعت آنالی . ربع ساعت ! به محض اینکه با اونها تماس گرفتی و بهشون گفتی خیلی سریع میای دم در اون خونه . یادت نره سیم کارت رو هم در جا بشکونی . + ب ... باشه ، ب ... باشه . مروا خیلی مراقب باش . تو رو خدا ، الکی درگیر نشو . با خنده گفتم : - خیالت تخت خواب سه نفره . من پیاده شدم سریع بیا پشت فرمون بشین . + باشه . نگاهی بهش انداختم و از ماشین پیاده شدم . و به سمت خونه ی ساشا رفتم . روبروی خونه ایستادم . واو ! عجب خونه ایه . حالا من چه جوری پیداشون کنم ! با یاد آوری اینکه ربع ساعت فرصت دارم خیلی سریع به سمت در ورودی دویدم . خواستم وارد بشم که مرد قد بلند و هیکلی روبروم ایستاد . + کجا خانوم خانما ؟ آرامش خودم رو حفظ کردم و گفتم : - برو کنار . دوست کاملیام . نگاهی بهم انداخت و از جلوی در کنار رفت . خیلی سریع وارد خونه شدم . صدای دی جی تو کل خونه پیچیده بود و همه جا تاریک تاریک بود . فقط هر از گاهی نور های رنگی روی سقف نمایان میشد . با تاسف به دخترایی که اونجا بودند نگاهی انداختم . من هم یه روزی مثل همین ها بودم . واقعا چطور اینقدر احمق بودم؟ اگه اون بنر رو نمیدیم ، شاید هنوزم وضعیتم همین بود. با این فکر ، آهی از نهادم بلند شد . به ساعت روی دستم نگاهی انداختم ، فقط ۱۰ دقیقه فرصت داشتم . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 •