eitaa logo
مدافع آنلاین
3.7هزار دنبال‌کننده
61.2هزار عکس
48.9هزار ویدیو
30 فایل
صفحه خبرنگار بحران و مدافع آنلاین در اینستاگرام، به علت پوشش اخبار لحظه به لحظه شهادت سردار دلها مسدود شد. مدافع آنلاین «هشدار کلاهبرداری، سواد رسانه، تبلیغ نوین»
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافع آنلاین
‌ 🔻دروغ صهیونیست‌ها در بمباران البسطای بیروت آشکار شد #طوفان_الأقصى #حزب_الله #غزه #جنوب_لبنان
‌ 🔻ارتش صهیونیستی خواستار تخلیه مناطقی در ضاحیه جنوبی بیروت شد 🔹ارتش رژیم صهیونیستی خواستار تخلیه فوری مناطقی در ضاحیه جنوبی بیروت از جمله مناطق الغبیری و برج البراجنه شد. 🔹منابع عبری زبان با اشاره به حمله احتمالی ارتش رژیم صهیونیستی به ضاحیه جنوبی بیروت در ساعات آینده، تاکید کردند که رژیم صهیونیستی خود را برای حملات گسترده موشکی از سمت لبنان پس از حمله به ضاحیه جنوبی بیروت آماده می‌کند. 🇮🇷 @modafeonline 👈
مدافع آنلاین
‌ 🔻روحانی: خواب دیدم خاتمی را با بال چپم به آسمان می‌برم(!) #سرطان_اصلاحات #لیبرالیسم #جنگ_روای
‌ 🔻سایت رسمی آقای روحانی رئیس‌جمهور اسبق، داستانی از خواب آقای روحانی در جریان نامزد شدنش برای انتخابات ریاست جمهور منتشر کرد. 🔹آقای روحانی در روایت خواب خود گفته است: «گرم خواب بودم. هنوز به سحر ساعتی مانده بود. خواب می‌دیدم: دو بال داشتم. آماده پرواز بودم. سیدی را دیدم؛ سیدمحمد خاتمی... محزون بود و در خود فرو رفته. خواستم سر صحبت را باز کنم تا او را از حزن بیرون آورم: بگذارید شما را ببرم به بالا، به آسمان! با بال چپم (هر دو دستم به بال بدل شده بود) آقای خاتمی را زیر بالم گرفتم و او را بردم به بالا، به آسمان! به باغی از گل‌های رنگارنگ و بسیار در افق. سید از حزن بیرون آمد. او را از آسمان به سرزمینی پر از گل بازگرداندم؛ سپس به سمت مسجدی روانه شدم. در ورودی مسجد ملخ‌های زیادی را دیدم؛ با بالم آن‌ها را راندم. پیرمردی به من گفت حیف نیست از این بال برای دور کردن ملخ‌ها استفاده می‌کنی! رهای‌شان کن! از خواب پریدم. سحر شده بود و هوا هنوز گرگ و میش بود. دقیق به یاد ندارم اما دی‌ماه ۱۳۹۱ بود». 🔹آقای روحانی پیشتر نیز در صفحات ۴۸ و ۴۹ کتاب خاطراتش ادعا کرده بود: «موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق رفتم. وارد حیاط مسجد شدم و در کنار حوضی که در سمت چپ قرار داشت، نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم. احساس کردم که حیاط یک مرتبه روشن شد، مثل اینکه نورافکنی به تابش درآمده باشد. 🔹در آن حال حس کردم نور از بالا می‌تابد، سرم را بلند کردم و یک شیء نورانی را که تقریباً مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است. احساس می‌کردم افرادی داخل این هودج نورانی نشسته‌اند، ولی چیزی جز تلألو نور نمی‌دیدم. بعد دیدم آن شیء نورانی در شمال شرق حیاط مسجد فرود آمد. 🔹آنگاه پس از چند دقیقه توقف، بلند شد و به حرکت درآمد. در هنگام برخاستن هودج، علی‌رغم اینکه برای نماز صبح می‌خواستم داخل مسجد بروم، بی‌اختیار دنبال آن به راه افتادم. دیدم پس از عبور از تکیۀ مسجد پشت خندق به تکیۀ بعدی، یعنی تکیۀ «بیرون دژ» رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد. فاصلۀ این دو تکیه شاید حدود دویست متر بود. پس از آن هودج دوباره بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را می‌دیدم. هودج به سمت شرق حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد. احساس عجیبی به من دست داده بود و از خود بی‌خود شده بودم، احساس یک شعف بی‌نظیر معنوی توأم با کمی ترس و وحشت داشتم»./کیهان 🇮🇷 @modafeonline 👈