فکر کنم هیچکس تا حالا، اندازهی عباس معروفۍ انقدر قشنگ نتونستہ دوست داشتن وُ توصیف کنه :
- تو میدانۍ، حتی اگر کنارم نشسته باشی
بازم دِلتنگ توام.
حالا ببین، نبودنت با من چھکار میکند :)
روزگار همیشه بر یڪ قرار نمیماند . .
پایین دارد، بالا دارد، کم دارد، بیش دارد، دیگر چیزی از زمستان باقی نماندھ .
تمام میشود، بهار میآید .
چشمهایِ سیاه تو، خاورمیانھی دوم است.
یک دنیا برای تصرفش نقشه میکشند
وُ من ..
سرباز بیچارهایی که در مرزهای پلک تو جان میدهم . . 🚶🏿♀ '
روز،
با کلمات روشن حرف میزند.
عصر،
با کلمات مبهم حرف میزند.
و شب،
سخن نمیگوید ؛ حکم میکند :)