گفتم بالاخره کھ فراموشش میکنی،
اینجوری نمیمونه. نفس عمیقی کشید
وَ گفت، یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومي
نداره؛ با اینکہ نیستن، با اینکہ رفتن، ولی
هیچوقت خاطرهشون تموم نمیشه.
گفتم، ولی همین که نیستش، کمکم همهچی
تموم میشه. گفت، بودنِ بعضی آدما، تازه
از نبودنشون شروع میشه .
ولی کاش بِدونی که، من، خودم، دقیقاً
خودِخودم، خسته شدم از این کارایی که
من برات انجام دادم، ولی تو هیچوقت
تو روزای سختم نبودي کنارم، خسته شدم
خستھ .