رسیدن به #لذت_بندگی و
#برنامه_ترک_گناه 107
🌺🔹🔹✅✔️
#مبارزه_با_راحت_طلبی 27
"تبدیل رنج"
🔹ما میتونیم بسیاری از رنج های خودمون رو با "مبارزه با راحت طلبی" تغییر بدیم.
✅ مثلا یکی از راه های مبارزه با راحت طلبی ، جهاد در راه خدا هست.
🔺شما وقتی جهاد در راه خدا میکنی قطعا رنج هایی میکشی. مثلا دستت مجروح میشه.
خب گفتیم که طبیعت دنیا اینه که آدم رنج میکشه
مثلا شما قرار بوده تصادف کنی و دستت بشکنه، اما خودت اومدی تبدیلش کردی به "رنج خوب جهاد در راه خدا".
🖲 دستت مجروح شده اما بجاش پر از نورانیت و رشد شدی.💖✨
یا در بحث مبارزه با نفس
🔸شما قرار بوده از همسایت زخم زبون بشنوی به خاطر گناهت،
اما مثلا اومدی در راه خدا داری توی شبکه های اجتماعی فعالیت میکنی
و در این جهاد بزرگ، ممکنه تهمت بهت بزنن، حرف زشت بزنن و...
بله اینم رنجه اما یه رنج خوب... یه رنج رشد دهنده.🌺✅✔️
🔸 بسیاری از رنج های بد رو میتونیم با مبارزه با راحت طلبی از بین ببریم✔️✔️✔️
هر چقدر این تن راحت طلبت رو تکان ندی، طبیعتا زنج های بد سخت تر و اعصاب خرد کن تری رو باید تحمل کنی.
این طبیعت دنیاست.
خب
حالا چیکار میکنی؟!😊
بلند شو دیگه! این لوس بازیا رو تمومش کن . باشه؟!
🌱✅➖➖💖
🌺تنهامسیر آرامش
http://eitaa.com/joinchat/63963136C91e5c60dda
🖊تنها کانال تخصصی تربیت دینی
منتظر:
رسیدن به #لذت_بندگی و
#برنامه_ترک_گناه 107
🌺🔹🔹✅✔️
#مبارزه_با_راحت_طلبی 27
"تبدیل رنج"
🔹ما میتونیم بسیاری از رنج های خودمون رو با "مبارزه با راحت طلبی" تغییر بدیم.
✅ مثلا یکی از راه های مبارزه با راحت طلبی ، جهاد در راه خدا هست.
🔺شما وقتی جهاد در راه خدا میکنی قطعا رنج هایی میکشی. مثلا دستت مجروح میشه.
خب گفتیم که طبیعت دنیا اینه که آدم رنج میکشه
مثلا شما قرار بوده تصادف کنی و دستت بشکنه، اما خودت اومدی تبدیلش کردی به "رنج خوب جهاد در راه خدا".
🖲 دستت مجروح شده اما بجاش پر از نورانیت و رشد شدی.💖✨
یا در بحث مبارزه با نفس
🔸شما قرار بوده از همسایت زخم زبون بشنوی به خاطر گناهت،
اما مثلا اومدی در راه خدا داری توی شبکه های اجتماعی فعالیت میکنی
و در این جهاد بزرگ، ممکنه تهمت بهت بزنن، حرف زشت بزنن و...
بله اینم رنجه اما یه رنج خوب... یه رنج رشد دهنده.🌺✅✔️
🔸 بسیاری از رنج های بد رو میتونیم با مبارزه با راحت طلبی از بین ببریم✔️✔️✔️
هر چقدر این تن راحت طلبت رو تکان ندی، طبیعتا زنج های بد سخت تر و اعصاب خرد کن تری رو باید تحمل کنی.
این طبیعت دنیاست.
خب
حالا چیکار میکنی؟!😊
بلند شو دیگه! این لوس بازیا رو تمومش کن . باشه؟!
🌱✅➖➖💖
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f
#رمان_هاد
پارت ۱۳
اگر از بقیه بپرسید حتماًبهتون می گن.
بعد نگاهی به سرتا سر کلاس انداخت. کالس نسبتاً شلوغ بود. دوباره یکی پرسید:
- استاد؟ شما ترم پیش با استاد ریاحی کلاس نداشتید؟
همه می دانستند که ریاحی ترم پیش با بچه های کارشناسی درس داشته است. استاد کاملاً خونسرد لبخندی زد و گفت:
- کدوم ریاحی؟ همون استادی که شما تا حالا 3 بار توی درسش نمره نیاوردی؟ نه من 12 سال پیش کارشناسی گرفتم و کل دوره تحصیلم رو هم دانشگاه شیراز بودم!
بچه ها نگاهی به بهمن که انتهای کلاس نشسته بود و این سوال را پرسیده بود انداختند و خندیدند. استاد
هم رو به بهمن ابروهایش را بالا برد و خندید بعد رو به بقیه کالس پرسید:
- شما همیشه اینجوری از استادهاتون استقبال می کنید؟
کسی حرفی نزد.
- خب اگه سوال دیگه ای نیست و مراسم استقبال تموم شده درس رو شروع کنیم. تا میان ترم چیزی
نمونده و متأسفانه اینطور که معلومه این چند جلسه تعویض استاد شما رو خیلی عقب انداخته. ان شاءالله
من این ترم رو در خدمتتون هستم پس درس رو زودتر شروع کنیم بهتره. البته اگر دوستمون سرشون رو از روی صندلی بلند کنن
این را گفت وبه گوشه کلاس خیره شد. شروین اصلاً توی کلاس نبود. کنار دستی اش می خواست
متوجه اش کند اما استاد مانع شد. خودش بالای سرش آمد.
- شما حالتون خوبه؟
شروین حرکتی نکرد. استاد دستش را روی شانه شروین گذاشت.
- آقای جوان؟ حال شما خوبه؟
شروین از جا پرید.
- مشکلی پیش اومده؟
شروین که جا خوده بود تته پته کنان جواب داد:
- نه نه. چیزی نیست. یه کم سرم درد می کنه
- ما می خوایم درس رو شروع کنیم. نمی خوای بری یه هوایی تازه کنی؟
- نه چیزی نیست
- باشه.هرجور راحتی
بعد درحالی که به طرف تخته برمی گشت گفت:
- پس شروع می کنیم
دستکش پلاستیکی یکبار مصرفی را از کیفش در آورد و به دست کرد. بچه ها نگاهی به هم کردند و
چندتایی تیکه هم بینشان رد و بدل شد. البته با صدای آرام. استاد بسم ا... را با خط معلی گوشه تخته
نوشت و مشغول شد... آخر کلاس استاد که داشت وسائلش را جمع می کرد گفت:
- مسئله ها رو حل کنید. جلسه بعد رفع اشکال می کنیم
کیفش را برداشت. خداحافظی کرد و رفت...
*
پشت میزش نشست. برگه انصراف را جلویش گذاشت، دنبال خودکار می گشت. لای کتابش بود. نگاهی
به مسئله ها کرد. در اتاقش را زدند. هانیه بود.
- آقا شروین، تلفن با شما کار داره
- کیه؟
- نیلوفر خانم
- مگه من صد دفعه نگفتم وقتی این زنگ می زنه بگو من نیستم. بگو رفته بیرون. بگو مرده
- مادرتون گوشی رو برداشتن
گوشی را گرفت.
- خیلی خب، برو
تلفن را وصل کرد.
- بله؟
- سلام شروین. خوبی؟
- سلام. ممنون
- چه کار می کنی؟
شروین بی حوصله گفت:
- کاری داشتی؟
- چیه؟ حالت خوب نیست
- چرا، حرفت رو بزن
- چند تا مسئله بود. می خواستم کمکم کنی
شروین که حسابی جا خورده بود گفت:
- اینجوری؟ از پشت تلفن؟
ادامه دارد...
✍ میم - مشکات
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f
#رمان_هاد
پارت ۱۴
- تو می خوای انصراف بدی یا امتحان ارشد؟ خونه بزرگ دردسرش همینه ها
شروین لبخند تلخی زد، سرش را به طرف ماشین کناری شان چرخاند و گفت:
- من اگه توی اتاقم بمیرم مگه از بوی گند جسدم بفهمن مردم
بعد رو به بچه کوچکی که صورتش را به شیشه اتومبیل چسبانده بود و دماغش پهن شده بود نیشخندی
زد.پسرک هم که آب دهانش کار اسپری شیشه پاک کن را می کرد نیشش به خنده باز شد.
سعید با لحن تئاتری گفت:
- آه! پسرک بیچاره. تو یک موجود فراموش شده ای. ننگ بر این زندگی بی رحم. بودن یا نبودن. مسئله
این است
شروین که داشت به مسخره بازی های سعید می خندید یهو داد زد:
- اَه، لعنتی، یادم رفت
- چی؟
- برگ انصراف. یادم رفت بیارمش
سعید گفت:
- فکر نمی کنم راحت باشه
و بعد سری به نشانه تاسف برای کسی که باید رنج انجام این کار را گردن بگیرد تکان داد
- باید یه سری امضا بگیرم. یه کم دوندگی داره
- حوصله دوندگی رو داری؟
شروین موذیانه گفت:
- من ندارم. تو که داری
- ما رو بی خیال. همینم مونده برم جلوی اساتید گردن کج کنم امضا بگیرم
- پیش اساتید نباید بری
- خیلی فرق نداره. همین حالا بگم رو من اصلاً حساب نکن
سعید که داشت دنبال جای پارک می گشت غرولند کنان گفت:
- اه! این خیابون قدس هم که همش پره ...
- خب برو خیابون اونوری ... پور سینا ...معمولا خلوته
سعید که بالاخره جای پارک پیدا کرده بود ماشین را پارک کرد و پیاده شد و وقتی دید شروین هنوز
نشسته در حالیکه سعی می کرد صدایش را زنانه کند گفت:
مسافرین محترم اینجا آخر خط می باشد. لطفا کمربند های خود را باز کرده، تکانی به خود بدهید، پیاده
شوید و به کلاس خود بروید و الا دیرتان شده استاد با اردنگی از شما استقبال خواهد نمود
- تو برو
- می خوای جایی بری؟
- همین جا منتظرت می مونم
- هرجور راحتی
سعید رفت. شروین نوار موسیقی را عوض کرد. صندلی را عقب داد. عینکش را درآورد. دست هایش
را به سینه زد، سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و به شاخه های درخت بالای سرش خیره شد. ساعتی
گذشت. به مردمی که از کوچه می گذشتند نگاه می کرد. آدم های جورواجور. یک نفر از کنار ماشین رد
شد. بارانی به تن داشت که یقه اش را بالا کشیده بود. سر تا پا سفید.
- توی این هوا؟
ابرویش را بالا برد و به مرد خیره شد. مرد پیچید توی خیابان و از تیر رس نگاه شروین دور شد.
موبایلش را درآورد و مشغول بازی شد. کمی که گذشت حوصله اش سر رفت. از ماشین پیاده شد تا کمی
قدم بزند. صدایی توجهش را جلب کرد.
- آقا فال می خواین؟
شروین به پسر کوچکی که کنارش ایستاده بود و جعبه فال را در دست داشت نگاهی کرد. پرنده کوچک
سبز و زرد بالای سر کاغذها منتظر بود. شروین نگاهی به ردیف کاغذهای فال که رنگ های مختلفی داشتند انداخت.
- یه دونه آقا،2000 تومن. یدونه فال بگیرید
نگاه ملتمسانه پسرک باعث شد تا شروین سرش را به عالمت تائید تکان دهد.
- باشه. یدونه بگیر
پسرک سریع پرنده را بالای کاغذ ها گرفت و پرنده کاغذی را بیرون کشید. شروین برگه را گرفت و
پنج هزار تومانی را به پسرک داد.
- بقیش مال خودت
لب های پسر به خنده باز شد و با عجله به آن طرف خیابان دوید تا از عابری دیگر که درحال گذر بود
تقاضای فال کند. شروین نگاهی به کاغذ سبز رنگ فال انداخت. بازش کرد:
از غم ناله و هجر مکن فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید....
- آره جون خودت. خوش خیال
کاغذ را ول کرد توی باد. رفت دم مغازه ای که همان نزدیکی بود.
- دو تا نخ سیگار
ادامه دارد...
✍ میم - مشکات
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
#اطلاعیه
🔵 خیلی از دوستان سوال میکنن که آیا شما دوره #مجازی هم برای تنهامسیری شدن دارید یا خیر؟
🌺 ببینید ما یه دوره آموزشی جامع و بسیار زیبا "برای خودسازی فردی و خانوادگی" داریم که شما بزرگواران میتونید شرکت کنید.
✅ اسم این دوره، "حیات برتر" هست.
در این دوره مطالب کتاب های حیات برتر، رهایی از رنج ها، لذت بندگی، امتحانات الهی و...
به طور دسته بندی شده همراه با کلیپ ها تمرین های مناسب توسط اساتید خوب تنهامسیری تقدیم خواهد شد.😊🌺
✔️ برای ثبت نام در دوره حیات برتر کلمه "حیات برتر" رو به آی دی زیر بفرستید:
@HayatBartar313
🔹 هزینه ثبت نام هر ترم این آموزشگاه، 20 هزار تومان هست.
توی این کلاس ها میتونید به طور مستقیم با اساتید تنهامسیری مرتبط باشید و سوالاتتون رو مطرح کنید.
در واقع یه جمع بسیار صمیمی و پاک متشکل از مومنین هست...🌺
#سلام_امام_زمانم
هر سخن جز سخنی از تو شنیدن سخت است
همه را دیــدن و روی تو ندیـــدن سخت است
فرج مولا صلواتـــــ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f
_Qoddosi_Raeesi_Jalase_Saran.mp3
258.3K
حتما گوش کنیدومنتشرکنید
🔸از آقای #رئیسی سؤال کردیم: چی بود قضیه؟ شما بگید چه گذشت در آن #جلسه_سران_قوا؟
🎙 #کریمی_قدوسی، نماینده مجلس
🗓 سهشنبه ۱۳۹۸/۹/۵
🚩 @IslamLifeStyles
⤵️امیرالمؤمنین علی (ع):
از نافرمانی خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه شاهد است داوری می كند.
🌸
اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاكم
🌸
(نهج البلاغه، حکمت 324)
🌸
#شرح: جوانی خدمت امام حسین(ع) رسید و گفت: من مردی گناهکارم ونمی توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما.
یکی از نصیحت های حضرت این بود که: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن.
و جواد الائمه (ع)فرمود: بدان كه از ديد خداوند پنهان نيستی، پس بنگر چگونه ای
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f
♦️رهبر انقلاب به بسیجیان ۷توصیه کردند
امروز رهبر انقلاب خطاب به بسیجیان:
🔹۱- بسیج در همه میادین دفاع سخت، نیمهسخت و نرم آمادهبهکار باشد و در همه محلههای کشور در مقابل حوادث گوناگون راهبرد و تاکتیک آماده داشته باشد.
🔹۲- در هیچ زمینهای غافلگیر نشوید و سعی کنید در همه محلهها حضور داشته باشید. از تجربه کمیتههای انقلاب اسلامی در سال ۶۰ استفاده کنید که در هرحادثهای که رخ میداد حضور داشتند.
🔹۳- در جنگ نرم عکسالعملی رفتار نکنید البته باید پاسخ دشمن را داد اما همیشه مانند شطرنجبازی ماهر یک قدم از دشمن جلو باشید و کنشی عمل کنید.
🔹۴- ارتباطات خود را با مساجد تقویت کنید چرا که بسیج متولد مساجد است.
🔹۵- با مجموعههای همسو با اهداف بسیج در دانشگاهها و خارج از آن، همافزایی و همکاری کنید.
🔹۶- بسیج در عین گستردگی چابک باشد و اسیر پابندهای رایج اداری نشود.
🔹۷- اطلاع دادن خدمات بسیج به مردم.
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f
رسیدن به #لذت_بندگی
و #برنامه_ترک_گناه 133
🎏💯🔹🔹🔻⁉️
#مبارزه_با_راحت_طلبی 53
"یه سوال درست و حسابی"
🔸آدم راحتی رو برای چی میخواد؟
اگه راحتی رو برای اینی که من میگم میخوای، راهش رو برات میگم!😊👇
راه های به دست آوردن "راحتی درست" رو بهت میگم.
⛔️اول اینو بگم که اون راحتی دنیایی که آدم ها دنبالش میگردن
که مثلا هیچ گرفتاری و مشکلی نداشته باشن که هیچ!
دنبالش نگرد☺️
از منم در موردش سوال نکن!😒
❌چون راحتی مطلق نیست توی دنیا.
این از این!
👈البته ما نمیگیم که آدم همش ناراحت باشه.
بله یه راحتی هایی هم توی دنیا هست که راهش رو میگم
🔻اما اول تو بگو راحتی رو برای چی میخوای؟!⁉️
✅ بله اگه گفتی حاج آقا من میخوام راحت باشم تا سر نماز هی حواسم به مشکلاتم پرت نشه
آفرین این شد یه چیزی!☺️
✅ یا اگه گفتی میخوام راحت باشم که "سوء ظن به خدا پیدا نکنم". اینم یه چیزی.
✅ یا میخوام راحت باشم که "بتونم با خدا راحت عشق بازی کنم"، با خیال آسوده.
✅ میخوام راحت باشم تا بهتر و با آرامش بیشتری "خدمت" کنم.
✅ میخوام راحت باشم تا دنیا اعصاب منو به هم نریزه بتونم روی مبارزه با نفسم تمرکز کنم.☺️
اینا باز یه چیزی. خوبه آفرین.
👏👌🌺🌹
حالا قصه فرق کرد.
💢چون اگه آدم هر ناراحتی داشته باشه، روحش میره سمت آرزوهایی که باعث "سیاه شدن روحش" میشه.
😥خدایا منو راحتم بکن تا آرزو هام نره طرف دنیا...
🔷 خدا میفرماید: عزیزم اگه من راحتی بهت بدم و مشکلاتت رو برطرف کنم
اونوقت میشینی شب تا صبح گریه کنی که خدایا اقای من کجاست...؟
⁉️⁉️
یا میری دنبال هوای نفس بیشتر؟!
👈 اگه من بهت راحتی بدم، تو خودت راحتی رو میذاری کنار و برای دین خدا "مجاهدانه" زحمت میکشی یا نه؟...⁉️
😒
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f