#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۷ 🎬
چنددقیقه از رفتن لیلا میگذشت که صدای ابوعمر راشنیدم که ازقدوبالای لیلا تعریف میکرد واورا باعناوینی میخواند که ازشنیدنش چندشم میشد...خدایا چه کنم؟؟نمیدانستم این پیرمردهرزه اینقدرحیوان صفت است که تا زن وبچه هایش در راپشت سرشان بستند او برای التیام هوسهایش دست به کارشود,انگار لحظه شماری میکرد تا خانواده اش بروند وانوقت به هدف پلیدش برسدواین صدای لیلا بود اری صدای التماس وخواهشش بلند شد:نه نه عمو ,جان بچه هایت عمو به من دست نزن....
ابوعمر:لیلای زیبا....توکنیز منی دخترک...من عموی تونیستم....تو باید تسلیم من شوی..وظیفه ات این است.
دوباره اشکهایم جاری شد اخربه چه گناهی؟؟به خدا لیلا کشش اینهمه بلا راندارد...خدااااا
وکم کم صدای التماسهای لیلا, تبدیل به فریادهای دلخراش شد و فریاد ابوعمروناسزا گفتن های این حیوان پست وخبیث کل خانه راگرفته بود.
نمیدانستم چه کنم؟درقفل بود ,باید کاری میکردم...خدایا چه کنم؟؟دست پاچه بودم,فکرم کارنمیکرد...
دوباره صدای گریه...و صدای مشت ولگد ابوعمر که حتما بربدن نحیف ورنجورلیلا فرود میامد واینبار لیلا مرا صدا میزد وکمک میخواست...سلماااا.....سلماااا..
خدایا چه کنم؟؟
آهان ,یافتم....باید ازاول همین کار رامیکردم.
باسرعت خودم را به حیاط رساندم.
پایم به جاکفشی جلوی در گرفت وبا سربه زمین خوردم.
اه چه وقت زمین خوردن بود,دست به دیوار گرفتم بی توجه به درد پایم ,بلندشدم,وای من چرا زودتر به فکرم نرسید...لعنت به من.....اگر ابوعمر اسیبی به لیلایم بزند....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
#سلام_امام_زمانم
ای مهربانِ من تو کجایی که این دلم...
مجنون روی توست که پیدا کند تو را...
ای یوسف عزیز،چو یعقوب صبح و شام...
چشمم به کوی توست که پیدا کند تو را...
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
محبت خدا
#کنترل_ذهن 16 🌺 نه عزیزم. شما همون سر شب بخواب تا موقع سحر که بیدار شدی "ذهنت خالی باشه" که بتونی
#کنترل_ذهن 17
🔶 موضوع کنترل ذهن موضوع خیلی عجیبیه.
انقدر که حتی توجه افراد روی همدیگه اثر داره.
🔵 شاید چیزی به نام تله پاتی رو شنیده باشید!
💢 کافیه شما با یه آدمی که فکرش آشفته باشه همسفر بشی! اصلا با ذهنش، فکر تو رو هم خراب میکنه!
💢 با یه آدم منفی باف یه جا بشین. میبینی ذهن تو رو میبره جاهای پراکنده. هی اعصاب آدم رو بهم میریزه.
🔶 یعنی انقدر مساله افعال درونی و کنترل ذهن مهمه که اگه کسی به چیزی توجه کنه، روی تو هم اثر میذاره.
✅ یه مدت با آدم حسابی ها و کسانی که ذهن منظمی دارن نشست و برخاست کن. یه مدت توی جمع کسانی که متوجه قیامت هستن بشین.
اثر ذهن متمرکز و منظم اون ها روی شما اثر میذاره.👌
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
محبت خدا
#کنترل_ذهن 17 🔶 موضوع کنترل ذهن موضوع خیلی عجیبیه. انقدر که حتی توجه افراد روی همدیگه اثر داره. 🔵
#کنترل_ذهن 18
⭕️ یکی از مصادیق مهم کنترل ذهن، #نیت هست. حتما دیگه خودتون میدونید نیت انسان چقدر مهمه.
👈 در واقع نصف نیت، #ذهن هست و نصف دیگش #قلب و علاقه ها.
در واقع نیت، ترکیبی از فکر و دل هست.
✅ حتی اگه اصل نیت توی قلب باشه، دستگیره اون میشه ذهن
میدونید مشکل اصلی آدم ها چیه؟
⭕️ اینه که نمیتونن علاقه های خودشون رو کنترل کنن.
💢 ریشه همه مشکلات فردی و اجتماعی همینه. شما دست روی هر مشکلی که بذاری میبنی که طرف نتونسته از یه علاقه غلط خودش بگذره، بعد برای همه مشکل درست کرده!
حالا علاقه ها رو چطور میشه مدیریت کرد؟
با ذهن!
✅ ذهن میره توی قلب آدم و اون علاقه خوبی که ضعیف شده رو بیرون میکشه و باهاش کار میکنه تا قوی بشه.
✔️ یا مثلا آدم یه علاقه بد مثل ارتباط با نامحرم داره که میخواد اون رو کنار بذاره، اینجا ذهن میره اون علاقه رو از قلب انسان بیرون میکشه و ضعیفش میکنه.
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بنده آدم خشکی مقدس نیستم
اما اختلاط زن و مرد در جایی که ضرورتی نداره دلهـــــــــــــا رو خراب میکنه
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
💐🍃💐🍃💐🍃💐
💐🍃💐🍃💐
💐🍃💐
فرازی دل انگیز از قنوت امام عسکری علیهالسلام:
🤲خدايا!
دلهاى مرده را به دستان مهدی علیهالسلام زنده کن،
و خواستهها و نظرات گوناگون را به وسیله او متّحد ساز،
و احكام و حدود اجرا نشده را با او به پا دار،
و شكمهاى گرسنه را به دست او سير کن،
و بدنهاى رنجور و خسته را با او آسوده فرما،
همانگونه كه ما را شيفتهی ياد او كردى،
و به فكرمان انداختى كه به درگاه تو برایش دعا کنیم،
و به ما توفيق دادی مردم را به سوی او دعوت کنیم،
و آنان را که از او غافلند به سوی او سوق دهیم،
و محبّت و اميد به او را در دلهاى ما جا دادى،
و در مورد برپایی حکومتش، دلهای ما را نسبت به خودت خوشگمان کردی.
خدايا!
خبر ظهورش را به صورت بهترين يقين برايمان بياور.
اى خدایی كه گمانهاى نيكو را محقّق مىكنى،
و اى كه آرزوهاى دور را جامه عمل مىپوشانى!
📚 مهج الدعوات، ص ۶۴.
اَللّهُمَّ عَجِّلْ فی فرج مولانا صاحب الأمر و العصر و الزمان🤲🏻
💐🍃💐
💐🍃💐🍃💐🍃💐
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐https://eitaa.com/mohabbatkhoda
خوب به این اسمها نگاه کنید ...
لسوتو،
بابادوس،
کومور،
موریس،
نائورو،
پالائو،
پاپوآ گینه نو
سَن مارینو،
سنت کیتس و نویس،
ساموآ،
سائوتومه،
سیشل،
سوازیلند،
تونگا،
تووالو،
وانواتو،
مالاوی،
کیپ ورد،
جیبوتی،
بنین،
بلیز،
آنتیگوا باربادو،
جزایر سلیمان،
جزایر فارور،
جزایر مارشال،
موریتانی
و بسیاری دیگر ...
اینها اسامی بخشی از کشورهایی هستند که زیر ۱۰۰ سال عمر داشته و کاملا برنامه ریزی شده و با سیاست های پلید آمریکا تشکیل شده و اینک عضو سازمان ملل هستند و هر کدام یک حق رای دارند !
از سال ۱۹۴۵ که سازمان ملل با حضور ۵۱ کشور تشکیل شد ، تا کنون کشورهای زیادی با هدایت آمریکا ، اصطلاحاً مستقل شدهاند و اعضای سازمان ملل را به چیزی در حدود دویست عضو (۲۰۰ کشور) رساندهاند
جالب اینجاست که به یکباره شما میشنوید که بالای ۱۵۰ کشور در سازمان ملل ایران را به نقض حقوق بشر متهم کردهاند !
یا میگویند جامعه جهانی نگران برنامههای هستهای ایران است !
اما کسی نمیگوید این جامعه جهانی چیست و چگونه تشکیل شده است !؟
کسی نمیگوید که اکثر این کشورها جمعیتشان به ۳۰۰ هزار نفر هم نمیرسد !
بطوری که جمعیت ۱۰ کشور روی هم رفته کمتر از یکی از شهرکهای کوچک شهرستانهای ایران نیست
۱. واتیکان زیر ۱،۰۰۰
۲. نائور کمتر از ۱۱،۰۰۰
۳. تووالو - کمتر از ۱۲,۰۰۰ نفر
۴. پالائو - بیشتر از ۱۸,۰۰۰ نفر
۵. سن مارینو - کمتر از ۳۴,۰۰۰ نفر
۶. لیختن اشتاین - کمتر از ۳۹,۰۰۰ نفر
۷. موناکو - کمتر از ۴۰,۰۰۰ نفر
۸. سنت کیتس و نویس - کمتر از ۵۴,۰۰۰ نفر
۹. جزایر مارشال - کمتر از ۶۰,۰۰۰ نفر
۱۰. دومینیکا - کمتر از ۷۲,۰۰۰ نفر
.........
جمعیت ۱۲۶ کشور عضو سازمان ملل فقط هفتاد میلیون نفر هست ، که بله قربان گوی آمریکا هستند .
مساحت تمامی این کشورها به اندازه ایران نمیشود
خوب حالا فهمیدید کدوم دنیا مارا به نقض حقوق بشر محکوم میکند ؟؟؟
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ...؟؟؟
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۸ 🎬
پله های زیرزمین رادوتا یکی کردم,برق راروشن کردم وچشم انداختم...
کجا بود اه....چادر لیلا راتکاندم...اما روبنده اش نبود .
چادرم رابرداشتم آه دیدمش روبنده زیرچادر بود..سریع درز روبنده را پاره کردم وبا احتیاط حب سمی را در اوردم بین مشتم گرفتم وبه سرعت از پله ها بالا امدم.
خودم رابه آشپزخانه رساندم,
حب را کف کاسه ای انداختم با ته استکان خوب خردش کردم .میدانستم که ابوعمر عاشق شربت اب لیموست ان هم همراه قلیان,شیشه ی ابلیمو وبطری اب خنک را ازیخچال دراوردم...اه شکر کجاست...آهان کنارسماور...داخل لیوان اب خنک وشکر اب لیمو ریختم وگرد حب سمی رابااحتیاط اضافه کردم وبا قاشق همزدم تاخوب حل شود دوباره شکر اضافه کردم تا اگر حب مزه تلخ داشت خیلی مشخص نشود.لیوان را داخل سینی گذاشتم ورفتم پشت در...باید با سیاست عمل میکردم که ابوعمر رافریب دهم.
اول سرم راچسپاندم به در...خدای من هیچ صدایی نمی امد...یعنی چه؟؟لیلااااا...نکند بلایی سرش امده...
هیچ صدایی نبود نه صدای ابوعمر ونه لیلا ,نمیدانستم چکارکنم که ناگهان صدای قل قل قلیان ابوعمر بلند شد وزیر لبش ناسزا میگفت....
توکل کردم برخدا ودرزدم..
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/mohabbatkhoda
#پروانه_ای_در_دام_عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۳۹ 🎬
ابوعمر:هااا چه میخواهی کنیزک...
من:ارباب ,برایتان شربت اب لیمو اوردم,دررا بازکنید ارباب...
خبری نشد ودوباره ادامه دادم:لیلا را ببخشید ارباب ,هنوز بچه است ,بگذارید من کمی بااو حرف بزنم ,قول میدهم راضیش کنم هرچه شما امرکنید انجام دهد.
همینطور که حرف میزدم صدای چرخش کلید را شنیدم درباز شد وابوعمر با نیشی تا بنا گوش بازشده,پشت دربود.
درحالی که به سمت قلیانش میرفت گفت:من میدانستم که تواز لیلا فهمیده تر وعاقل تری...افرین,زود راه کنیز بودن ومودب بودن وسربه راه بودن رایاد گرفتی...
درحینی که لیوان شربت را بااحترام به طرفش میگرفتم باخود فکر میکردم ,عجب حیوان پست فطرتیست...ان شاالله تا دقایقی دیگر نفس نحسش بریده شود
لیوان رابرداشت وداخل سینی کنارقلیان گذاشت,میخواستم برگردم وجلوی دراتاق بایستم که دستم را چسپید ,از برخورد دستش بادستم چندشی سراسروجودم راگرفت.
باتحکم مراکنار خودش نشاند وگفت:میخواستم تورا به بکیر هدیه دهم اما الان فکرش رامیکنم ,میبینم که توهم زیباتراز لیلا هستی وهم فهمیده تر,اصلا تورا برای خودم برمیدارم ولیلا رابه بکیرمیدهم...
لیلا دراتاق نبود...کجابود؟؟...اهسته گفتم:ارباب چه خوب که ازمن خوشتان میاید ,من ازبچگی هم دوستتان داشتم,الان هم انتظارداشتم ازمن بخواهی تاخدمتی برایتان انجام دهم..…
نمیدانستم چه بگویم فقط باید کاری میکردم که حواس ابوعمرپرت شود ولیوان شربت راسربکشد وادامه دادم:لیلا رابه خاطر من ببخش قول میدهم من جبران کنم...لیلا کجاست؟
ابوعمر که ازنغمه های عاشقانه من سرازپا نمیشناخت خنده کنان
پکی به قلیان زد ودست برد لیوان شربت را برداشت وبادست دیگرش مرا به سمت خودش کشید....پشتم داغ شد از ترس رعشه گرفته بودم,نکند شربت رابخواهد بامن شریک شود؟نکند شک کرده ومیخواهد شربت رابه خورد من بدهد...
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/mohabbatkhoda