eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
پارت۳۳ سعید پرسید: - برنامه امروزت چیه؟ - باید برم پیش استاد - استاد؟ آها ... بابا ولش کن، دیگه یادش رفته.. - اینکه من می بینم بمیره هم یادش نمی ره. از هفته پیش تا حالا هر وقت منو دیده یه لبخند می زنه. اگر روش می شد می گفت چرا نمیای. من از دستش در می رم. فردا باهاش کلاس دارم. نمی خوام شک کنه - خب شک کنه. تو که می خوای انصراف بدی - اگر چیزی بگه سر کلاس نمیشه جوابش رو داد. خیلی ناجور حال می گیره. منم که میشناسی کم نمیارم - تو آخرش سر کم نیاوردن سرت رو میدی - سرم بره بهتر از اینکه کم بیارم سعید دستی به شانه اش زد: - پیش استاد خوش بگذره. ما می ریم دَدَر - ما؟ - با بچه ها - آها! از اون لحاظ سعید چشمکی زد. دست هایشان را به هم زدند و از هم جدا شدند... شروین نگاهی به تابلو بخش انداخت. - مهدوی 224 بالای اتاق ها را نگاه می کرد. در یکی از اتاق ها باز شد و کسی بیرون آمد. از کنار شروین رد شد و نگاهی به شروین انداخت .یک لحظه با هم چشم در چشم شدند. چشمان آشنایی داشت. همانطور که داشت فکر می کرد بالای در اتاق ها را نگاه می کرد. - خودشه در زد. - بفرمائید شاهرخ پشت میزش بود و روی میز خم شده بود. - ببخشید استاد سر بلند کرد. با دیدن شروین لبخندی زد - بفرمائید شروین وارد شد و نشست. - زودتر از این منتظرتون بودم شروین عکس العملی نشان نداد. برگه ها را درآورد و به شاهرخ داد. نگاهی به سوال ها انداخت و نگاهی به شروین. - عجب سوال هایی کنار شروین نشست. خودکارش را درآورد و مشغول توضیح دادن شد. گاهی از شروین سوال می کرد وجواب می خواست. وقتی تمام شد شروین دستی به موهایش کشید و نفسش را بیرون داد. شاهرخ گفت: - از اون سوال های نفس گیر بود بعد چایی ریخت و طرف شروین گذاشت. شروین برگه هایش را جمع کرد. شکلاتی از توی ظرف برداشت. - اینطور که معلومه خیلی به درس علاقه داری. این سوال ها برای هر کی پیش نمیاد شروین چایی اش را برداشت ولی حرفی نزند. شاهرخ به صندلی تکیه داد و درحالیکه به قاب عکس روبرویش خیره شده بود گفت: - بهترین سال های عمر آدم دوران دانشجوئیه. با بچه ها شیطنت می کنی، با استادها کل کل می کنی. یاد اون موقع ها افتادم . من همیشه با سوال هام پاپیچ استادها می شدم. توی همون کتاب هایی که بهت دادم نمونه سوال هام هست. اگر دقت کنی متوجه میشی شروین به سرفه افتاد. شاهرخ لیوانی آب برای شروین ریخت و درحالیکه به کمرش می زد پرسید: - چی شد؟ شروین سرفه کنان جواب داد: - هیچی ... شیرین بود. پرید تو گلوم لیوان آب را گرفت. شاهرخ پرسید: - راستی کتاب ها به درت خورد؟ شروین لیوان را سر کشید. - نه. هنوز وقت نکردم ولی سعی می کنم بخونمشون سریع بلند شد. - بابت جواب ها ممنون استاد تا دم در همراهش رفت. ادامه دارد ✍ میم مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
پارت۳۴ - اگر مشکلی بود خوشحال می شم کمکی کنم - چشم ... حتماً نزدیک شب بود که رسید خانه. ماشین توی حیاط را خوب می شناخت. می خواست یواشکی برگردد که سگ خانه شان به طرفش دوید. - وای نه از توی ایوان صدا یی آمد: - حتماً شروینه به ناچار از لای درخت ها بیرون آمد. - به به آقا شروین بعد از احوالپرسی روی صندلی نشست. * سعید با بچه ها ایستاده بود. شروین را که دید دستی تکان داد، چیزی به بچه ها گفت خداحافظی کرد و به طرف شروین آمد. - چطوری؟ - ای - تو کلا دستور زبان فارسی رو عوضی کردی ها! جواب یه چیزهایی رو ای میگی که اصلا ربطی نداره. شروین سلام، ای، شروین خوبی؟ ای. شروین مردی؟ ای تو چیز دیگه ای بلد نیستی؟ شروین کسل گفت: - نمی دونم - چه خبر؟ به این یکی نمی تونی بگی ای شروین شانه ای بالا انداخت. سعید گفت: - آها، یادم نبود این یکی هم هست و بعد به تقلید از شروین شانه بالا انداخت. دستی به شانه اش زد. - چند تاش غرق شده؟ - هیچی - این هیچی یعنی همه چی شروین رویش را برگرداند. - خسته ام سعید، ول کن اصلا حوصله نداذم نمی خوام راجع به چیزی حرف بزنم - من چی؟ حرف نزنم؟ - فکر کنم اگه بگم بمیر راحت تره برات - دیروز رفتم باشگاه. اگه بودی دعوات می شد. بابک طرفدار تو بود... یکدفعه شروین نشست. سعید هم کنارش نشست. - چی شد؟ شروین سرش را پائین آورد و با دست هایش گرفت. - هیچی، تو برو ، منم می آم - چیزی نمی خوای؟ - نه - مطمئنی؟ - آره، گاهی اینجوری می شم. باید تنها باشم سعید رفت. چند بار نگاهی به عقب انداخت ... شروین دستی روی شانه اش احساس کرد. - هرچی فکر می کنم می بینم تو مرام ما نیست تنهات بذارم . یه بلایی سر خودت می آری - برو سعید، سر به سرم نذار - اینجوری که نمیشه، پاشو خودت رو لوس نکن شروین یکدفعه سرش را بلند کرد و داد زد: - د برو دیگه. ولم کن. گفتم که می خوام تنها باشم همه به طرفشان برگشتند . سعید نگاهی به اطراف کرد و درحالیکه دست هایش را تکان می داد تا شروین را آرام کند گفت: - خیلی خب، خیلی خب ، آروم باش... و رفت. شروین دوباره سرش را میان دست هایش گرفت. چند دقیقه ای گذشت. دوباره دستی روی شانه اش احساس کرد. عصبانی بلند شد. دستش را مشت کرد و عقب برد و یقه سعید را گرفت، داد زد: - مگه نمی گم... ولی حرفش نیمه تمام ماند. کسی که روبرویش بود سعید نبود. دستپاچه یقه شاهرخ را ول کرد وتته پته کنان گفت: - ببخشید ... من ... فکر کردم ... سعید ... یعنی... ادامه دارد... ✍ میم مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام امام_زمانم 🌺❤️ پر و مال ما کمند عشق اوست ❤️ مو کشانش می کشد تا کوی دوست 🔅 من چگونه نور دارم پس و پیش🔅 چون نباشد نور یارم پیش و پس🔅 نور او در یمن و یسر و تحت و فوق🔅 بر سرو گردنم چون تاج و طوق 🔅🔅 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1 💐❤️💐❤️💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ الطّاعَهِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَهِ وَ صِدْقَ النِّیَّهِ وَ عِرْفانَ الْحُرْمَهِ وَ اَکْرِمْنا بِالْهُدى وَ الاِْسْتِقامَهِ... خدایا ! توفيق  و دوری از و پاک و شناخت را به ما عطا فرما ، و با هدايت و استقامت در راهت گرامي مان بدار... المصباح للکفعمی ، ص 281 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
قال الامام علي(عليه السّلام) : "افضلُ الجهادِ جهادَ النفسِ عن الهوي و فطامها عن لذّات الدنيا. " امام علي(عليه السلام) فرمودند: " برترين ، مبارزه كرن با هواي و بازگرفتن آن از هاي دنياست. " ۲۲۳۲ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 صفتی که پای ثابت همه بدی‌های ماست! 👈🏻 هیچ لذتی را ازدست نخواهیم داد؛ اگر ... http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
▪️يا رب چه قشنگ است و چه زيبا حرم قم ▪️چون جنت اعلا، حرم محترم قم ▪️بانوي جنان، اخت رضا، دختر موسی ▪️دردانه زهرا و ملائك خدم قم ▪️اين مژده بس او را كه بهشت است جزايش ▪️هر كس كه زيارت كندش در حرم قم 🏴فرا رسیدن سالروز وفات حضرت (س) را تسلیت عرض می نمایم🏴 🕊🕊🕊🕊 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
سلام سالروز رحلت سلام الله علیها رو به محضر امام زمان عج و شما عزیزان همراه تسلیت عرض میکنم زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها در قم ثواب زیارت قبر مخفی حضرت مادر رو داره از همه عزیزانی که امشب وفردا این زیارت نصیبشون میشه التماس دعا داریم 🙏
💖 زندگینامه {سلام الله علیها} 💝🌷💝نام حضرت معصومه علیها السلام «فاطمه کبری » بود؛ زیرا حضرت کاظم علیه السلام سه دختر به نام فاطمه داشتند و حضرت معصومه علیها السلام بزرگتر از آنها بود. 💕💝💕مادر آن حضرت بانوی بزرگواری به نام «نجمه» خاتون بود. 💕💝💕 لقب «معصومه» را امام رضا علیها السلام بر ایشان نهاد. 💝🌷💝 در شرافت نسب حضرت معصومه علیها السلام همین بس که ایشان دختر امام، خواهر امام و عمه امام هستند و همگی این ائمه به علاوه امام باقر و امام صادق علیهما السلام در جلالت شأن ایشان، روایت دارند. آن حضرت از معدود امام زادگانی است که پنج معصوم در عظمت شأن او سخن گفته اند. 🔰🥀🔰درست است که روایات متعدّد و فراوانی در شأن شهر قم و اهالی آن وارد شده. ولی به طور مسلّم اهمیت و مقام حضرت معصومه علیها السلام به این جهت نیست که در قم مدفون گردیده اند؛ ✅✅ بلکه در میان فضائلی که قم داشت مهمترین فضیلت این است که حضرت معصومه علیها السلام را در خود جای داد.[1] 🍂🥀🍂با توجه به این که حضرت معصومه علیها السلام در سال 201 ه. ق رحلت کردند عمر شریف حضرت حدود 28 سال بود. 🍂🌷🍂 ( امام صادق علیه السلام فرمودند: آگاه باشید برای خدا حرمی است و آن مکه است برای رسول خدا حرمی است و آن مدینه است- برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام حرمی است و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است- بدانید که بهشت دارای 8 در است که سه در آن از قم گشوده می شود آن گاه فرمود: تُقبَضُ فیها امرأةٌ مِن وُلدی- اسمُها فاطمة بنتُ موسی وتَدْخُلُ بشفاعتها شیعتی الجنّة بأجمعهم»[2] 🔰«علامه مجلسی نقل می کند از اهل ری که ما خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدیم، گفتیم ما اهل ری هستیم، فرمود مرحبا به برادران ما از از اهالی قم- گفتیم ما از اهالی ری هستیم! باز حضرت فرمود مرحبا به برادران ما از اهل . 🔰 آن گاه فرمود: 🍂🌷🍂برای خدا حرمی است و آن مکه است و برای رسول خدا حرمی است و آن مدینه است و برای امیرالمؤمنین علیه السلام حرمی است و آن کوفه است و برای ما حرمی است و آن شهر قم است و سَتُدْفَنُ فیها امرأة مِن اولادی تُسمّی فاطمة- فمن زارَها وجبت له الجنّة»[3] 🍂🌷🍂 این حدیث 45 سال قبل از ولادت حضرت معصومه (س) صادر شده است. 🥀🥀 (نجمه خاتون دو فرزند داشت 1- امام رضا (ع) 2- حضرت معصومه (س)) 🌷🌷 (امام رضا (ع) 25 سال بزرگتر از حضرت معصومه (س) بوده اند زیرا امام رضا (ع) در سال 148 به دنیا آمدند و حضرت معصومه (س) 173) 🌷🌷(امام کاظم (ع) در سال 179 به بعد چند بار به دستور هارون زندانی گشت که حضرت معصومه (س) 2 ساله بود لذا 21 سال تحت تربیت و سرپرستی حضرت رضا (ع) بودند). http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا