eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جنبش مردمی #مکتب_سلیمانی
16.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷✌️ این دهه نودی‌ها با نبوغشون غوغا به پا کردن...! آش ماش بیرون باش موشک بخور آروم باش! منتظر اینم باش... فقط سفیر انگلیس‌شون 😂❗️ ✅به جنبش مردمی بپیوندید http://eitaa.com/joinchat/3931701281C79129cb29d
رمان_هاد آی دی نویسنده داستان @Goli64
پارت۱۲۱ اگه دوست داشته باشن خوب باشه کاری می کنن که خوب بشه! شاید احمقانه به نظر بیاد اما همینقدر ساده است. اگر من بخوام امتحانم خوب بشه می شینم درس می خونم نه اینکه مثل این آقا پاشم بیام اینجا تفریح بعدم بگم من می خوام امتحانم خوب بشه.اگر اومدم معلومه ته دلم برام مهم نیست امتحانم چه جور می شه و فقط به زبون میگم می خوام خوب بشه - دیواری از ما کوتاهتر گیر نیاوردی رومون مثال بزنی؟ - تو چی هادی؟ نظری نداری؟ هادی که به نظر می آمد در فکر است گفت: - اونور فرقی با اینور نداره! اینجا هر جور باشی اونور هم همونجوری ... پس باید ببینی اینور چه جوری زندگی می کنی و چی برات مهمه. انور هم همین چیزایی رو که جمع کردی بهت تحویل میدن شروین دلش میخواست سوال کند اما ترسید. ترسید که اگر از شکیات درونش حرف بزند مسخره اش کنند برای همین چیزی نگفت و به گنجشکی که بالای شاخه درخت نشسته بود خیره شد. - تو فکری هادی! دارم فکر می کنم ما زیر این درخت خوابیدیم اگه یهو یه پرنده ای بیاد و بالای سرمون بشینه و به کلش بزنه که گلاب به روتون یه سفر اروپا بره اونوقت ... با این حرف هادی همه نگاهی به شاخه های بالای سرشان کردند.درخت تقریبا لخت بود و اگر چنین اتفاقی می افتاد هیچ مانعی وجوود نداشت. یک دفعه همگی از جا پریدند. بعد نگاهی به هم کردند و از این ترس خنده شان گرفت. وقتی نشستند شاهرخ از دبه ای که همراهشان بود آب توی کتری ریخت و روی منقل گذاشت، خاکستر هارا جا به جا کرد تا آتش روشن شود بعد گفت: - ناهار که خوردیم بازی هم کردیم، الان چایی رو هم می خوریم. دیگه چه کار کنیم؟ شروین پرسید: – علی؟ اون کیفه که پشت ماشین مال توئه؟ - آره - بلدی بزنی؟ - نه! جزو دکور خونمونه! - می زنی؟ - بزنم؟ - بهتر از علافیه! شاهرخ گفت: - پاشو بیارش علی بلند شد ورفت طرف ماشین. شاهرخ به هادی گفت: بازم تو فکر پرنده هایی؟بی خیال... فوقش یکیشون مهمونمون می کنن دیگه هادی که توی افکار خودش بود گفت: - تو فکر بابامم. صبح که می اومدم خیلی حالش خوب نبود. نمی خواستم بیام اما اصرار کرد که به خاطر اون نمونم شروین پرسید: - مگه بهتر نشده؟ - نه، روز به روز ضعیف تر می شه. دیگه کم کم هوش و حواسش رو هم داره از دست میده! علی کیفش را آورد و تارش را بیرون کشید، کمی با سیم هایش ور رفت: - با اجازه آقا هادی! هادی گفت: - من برم یه زنگ بزنم خونه حال بابا رو بپرسم. شما راحت باشید بلند شد و همانطور که شماره می گرفت از جمع دور شد. علی آرام شروع کرد به زدن. آهنگ که تمام شد شروین گفت: - آهنگش آشنا بود! - دهه! کلی زور زدم خودش بشه تازه می گی آشنا بود؟ شاهرخ سرچرخاند - هادی کجاست؟ - اونا، اونجاست، داره میاد چهره هادی گرفته بود علی گفت: - چی شده پرفسور بالتازار؟ هادی لبخندی زد که همه مصنوعی بودن آن را فهمیدند. - چیزی نیست یه کم نگران بابامم - مگه اتفاقی افتاده؟ - نه، ولی خب وقتی ازش دورم نگرانم. آمپول هاش رو هم هنوز نزده! - می خوای بریم؟ - خودم می رم شما بمونید - منم باهات میام. فردا امتحان دارم یه کم زودتر برم بهتره ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
پارت۱۲۲ شروین گفت: - ما هم که دیگه کاری نداریم! هم بازی کردیم هم غذا خوردیم دیگه امیدی نداریم بمونیم! بچه ها خندیدند. - اما دوست ندارم به خاطر من تفریحتون به هم بریزه شاهرخ بلند شد و گفت: - چه کار کنیم دیگه. مچاله رفیقیم. بیا چائیت رو بخور تا بریم وسایل را جمع کردند و ریختند توی ماشین ریختند. اول از همه علی پیاده شد و بعد هادی را نزدیک خانه رساندند. شاهرخ در حالیکه کش و قوس می آمد گفت: - روز خوبی بود! - اصلا فکر نمی کردم رفیقات اینطوری باشن برخلاف ظاهرشون شاد به نظر میان اولین باری بود که بدون پارتی و جشن و سرو صدا احساس خوشحالی کردم - کسی که توی قلبش شاده برای شادی نیازی به بهانه نداره ولی هادی یه جور خاصیه. علی برام قابل درک تره تا اون. مثلا اون تلفنش! کامالً معلوم بود که به خاطر تار زدن علی رفت. مگه آهنگ گوش دادن چه اشکالی داره؟! - هر کس صدائی رو که اون می شنوه می شنید دیگه نیازی به شنیدن آهنگ نداشت! - منظورت چیه؟ - به موقعش می فهمی! شروین ابرویش را بالا برد و ساکت شد. فصل بیست و پنجم شاهرخ زیر چشمی نگاهی به شروین که کانال تلویزیون را پشت سر هم عوض می کرد انداخت و گفت: - تو حوصلت سر رفته اون تلویزیون بیچاره گناهی نداره ها! شروین کنترل را روی میز گذاشت و به صفحه خیره شد. معلوم بود فکرش جای دیگری است. شاهرخ مدتی از بالای عینک نگاهش کرد بعد کتابش را بست، عینکش را از چشم برداشت و گفت: - اگه کاری نداری می خوام باهات حرف بزنم. البته اگر قهر نمی کنی شروین نگاهش کرد. - راجع به خونه؟ شاهرخ کتاب و عینکش را روی میز گذاشت. - می خوام مثل دو تا مرد بشینیم منطقی راجع بهش حرف بزنیم شروین تلویزیون را خاموش کرد و شاهرخ ادامه داد: - اولین پیش فرض هم اینه که این حرف هیچ ربطی به موندن تو اینجا نداره. بحث سر اینه که چه کاری درسته و چه کاری غلط ، خب؟ شروین سری تکان داد. شاهرخ تکیه داد و گفت: - اول بذار ببینیم تو برای چی دوست نداری اونجا بمونی تا بعد بتونیم براش راه حل پیدا کنیم. مشکل کجاست؟ - مشکل اصلی اینجاست که من هیچ اهمیتی برای خانوادم ندارم - به نظر خودت راه حلش چیه؟ غیر از فرار کردن البته - راه دیگه ای به ذهنم نمیاد! - فرض کن یکی تو رو هل داده افتادی توی آب، شنا هم بلد نیستی. ناخواسته در موقعیت ناخوشایندی قرار گرفتی فعلا وقت عزا گرفتن وبدو بیراه گفتن نیست. اول باید جون خودت رو نجات بدی بایددنبال راه حل باشی تا روی آب بمونی - اینو می دونم اما چه جوری؟ - باید به اون چیزی که بهت یاد دادن اعتماد کنی. اکثر آدم هائی که تو آب می افتن به خاطر تقلا بی جا غرق می شن. آروم بگیر تا خود به خود بیای روی آب. ممکنه اول یه کم بری پائین اما بعد بر میگردی بالا - اما مطمئن نیستم فایده داشته باشه! ادامه دارد...‌ ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
-زمانم ✾ ✾ ✾ ══════💝══ مثل یڪ مردہ ڪه یڪ مرتبه جان میگیرد دلم ازبردن نامت هیجان میگیرد قلبم ازڪارڪہ افتادبه من شوڪ ندهید اسم مـﮭـدی ڪه بیایدضربان میگیرد تعجیل درظهور پنج @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀 وَاسْتِکْبٰارِ الط‍ّاٰعَةِ و پناه میبرم به تو از بزرگ و سنگین شمردن طاعت خود 💠 آیا تاکنون برایتان پیش آمده که هنگام انجام فریضه ای یا عبادتی یا طاعتی ؛احساس سنگینی و دشواری کنید❓ 💠 آیا تا به حال برایتان پیش آمده که انجام عبادت و طاعتی را آنقدر بزرگ و سنگین محاسبه کنید که خود را از انجامش محروم کنید❓ 💠 آیا تاکنون احساس کرده اید که طاعت خداوندبسیار سنگین است و از شدت سنگینی خارج از توان شماست❓ 🔻 همه ما غالبا همینگونه ایم این طراحی شیطان و تصرف او در محاسبات ما و فعال کردن راحت طلبی ماست ⭕️ «من» هم گرفتار این ابتلا هستم ❌طبع شلخته، آسان خواه، تکلیف گریز مسئولیت ستیز و عجولِ طبعِ زمینیِ «من» عبادتش آمیخته با اکراه و سنگینی است. ✨ اما فطرت آسمانیم، شیفته و مشتاق عبادت است.... و همواره چالشی بین طبیعت و فطرتم برقرار است، 💞مهربان من یاریم ده تا این درگیری را به نفع فطرت آسمانیم تمام کنم.🙏🙏 💌 دعای هشتم - فراز دوم @mohabbatkhoda
💌 استعداد لذت بردن @mohabbatkhoda
🌱🌱 6⃣7⃣ ( قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لاانفصام لها و الله سمیع علیم ) بقره/256 👉 یکی از انواع ها که از انواع شمرده می شود ، به اصطلاح امروز و است؛ 🔻انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید آزاد باشد ، 🔶 یعنی و برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد ، سدی برای هیچ یک از استعدادهای او در کار نباشد.👌 🔸یکی از ترین که در بشر هست و شدیدا نیازمند به است ، است .و فعلا عرض می کنیم فکر و عقیده ، که بعد میان این دو تفکیک خواهیم کرد. 🔹 مهمترین قسمتی از انسان که باید پرورش پیدا کند ، تفکر است و قهرا چون این پرورش نیازمند به آزادی ، یعنی نبودن سد و مانع در جلو تفکر است ، بنابراین انسان نیازمند به است .👌 امروز هم می بینیم مسئله ای بسیار مهم و قابل توجه به نام در جهان مطرح است . در اینجا عقیده اعم از عقیده اجتماعی و سیاسی و عقیده مذهبی است.👉 🌀بزرگترین این است که جهانی آزاد به وجود بیاید که در آن ، بیان عقیده هر کسی آزاد باشد و هر کسی حق داشته باشد ، هر عقیده ای را که می خواهد انتخاب کند و نیز اظهار و بیان عقیده اش آزاد باشد .در آن دنیا ترس و فقر هم نباشد و امنیت کامل برقرار باشد ، رفاه اقتصادی کامل در کار باشد . 🔹در ماده نوزدهم می خوانیم : 🔻هر کسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور ، شامل آن است که از داشتن عقاید خود ، بیم و اضطرابی نداشته باشد ، در کسب اطلاعات و افکار واخذ و انتشار آن ، به تمام وسائل ممکن ، و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد. ما می خواهیم بررسی کنیم که از نظر اسلام ، آیا آزادی فکر و عقیده صحیح است؛ 👉❓❓ 🤔 یعنی آیا و است یا طرفدار آن نیست ؟ اینجاست که ما باید میان فکر و آنچه که امروز غالبا عقیده نامیده می شود ، فرق بگذاریم ؛👉 🌀 فرق است میان فکر و تفکر و میان عقیده. 🌱🌱🌱 در راستای شناخت👉 @mohabbatkhoda
🌱🌱 6⃣8⃣ و ✳️ تفکر ای است در انسان ، ناشی از . 🔻انسان چون موجود است ، موجود است و قدرت دارد در مسائل تفکر کند. به واسطه ی تفکری که در مسائل می کند ، حقایق را تا حدودی که برایش مقدور است می کند ؛ حال هر نوع تفکری باشد : (تفکر به اصطلاح و و ، یا تفکر .) خداوند تبارک و تعالی به انسان چنین نیرویی داده است ؛ به انسان عقل داده است که با آن فکر کند ؛ یعنی را کند .👉 انسان به دنیا می آید و وظیفه دارد که عالم شود .🔻 (اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا ). نحل /78 چگونه عالم شود ؟ با فکر و درس خواندن . تفکر ،یعنی انسان در هر مسئله ای تا حدودی که استعداد آن را دارد ، باید فکر کند و از طریق علمی ، آن مسئله را به دست آورد. 🔻 آیا یا ، می تواند بگوید بشر ندارد ؟⁉️ نه ، این عملی است_ و و لازمه بشریت است.👌 ♻️ در مسئله ، نه تنها است ،👉 بلکه یکی از و یکی از ها در اسلام تفکر است .👌👌 ادامه دارد.. 🌱🌱🌱 در راستای شناخت (ص) 👆👆 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا