eitaa logo
محبت خدا
306 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر راه کربلا باز نشد ... اگر اربعین نتوانستیم حرم باشیم ... نام ما سه و نیم میلیون جامانده‌ی اربعین ... مشتاقان زیارت حرم ارباب بی کفن ... دل آشفتگان حرم علمدار کربلا ... بی قراران عمود‌ها و موکب‌ها ... و عاشقان و یتیمان حضرت مهدی ... را هم جزء قربانیان کرونا اضافه کنید ... زبان حال عاشقان دور از ارباب اللهم عجل لولیک الفرج @moabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴۹ بالاخره یکی را انتخاب کردم که چشمم به کیوی‌ها ی چیده شده در طرف دیگر مغازه افتاد و عبدالله که انگار رد ّ نگاهم را خوانده بود، زیر گوشم زمزمه کرد: »الهه جان! دیگه صندوق جا نداره!« با دلخوری نگاهش کردم و گفتم: »آخه همه میوه‌ها نارنجی و قرمزه! کیوی هم کنارش بذاریم قشنگتر میشه!« چشمانش از تعجب گرد شد و گفت: »الهه! خیار سبزه، موز هم زرده!« و در برابر نگاه ناراضی ام که سنگین به زیر افتاد، رو به مغازه دار کرد و گفت: »آقا! قربون دستت! یه دو کیلو هم کیوی بده.« هزینه میوهها را حساب کرد و از مغازه خارج شدیم. مقصد بعدی بازار ساحلی ماهی بود. با یک دنیا وسواس و خوب و بد کردن، ماهی شیر و میگو هم خریدیم و با خرید سبزی پلویی، اسباب پذیرایی تکمیل شد و بایستی به سراغ خرید گلدان میرفتیم. در مغازه بلور فروشی، گلدان تزئینی مورد نظرم را هم خریدم. گلدانی که از بلورهای رنگی ساخته شده و زیر نور، هر تکه‌اش به یک رنگ میدرخشید. از مغازه که خارج شدم، نگاهم را به اطراف چرخاندم که عبدالله پرسید: »دیگه دنبال چی میگردی؟« ابروانم را در هم کشیدم و گفتم: »گلدون خالی که نمیشه! اینجا گلفروشی کجاس؟« و عبدالله برای اینکه از دستم خلاص شود، گفت: »الهه جان! گلدون تزئینی که دیگه گل نمیخواد! خودش قشنگه!« ولی من مصمم به خرید گل تازه بودم که قاطعانه جواب دادم: »ولی با گل تازه خیلی قشنگتر میشه!« به اصرار من، چند دور زدیم تا یک گل فروشی در چهار راه بعدی، پیدا کردیم و یک دسته گل نرگس، آخرین خرید من برای میهمانی بود. به خانه که رسیدیم، مادر از میوه‌های رنگارنگی که خریده بودیم، خوشحال شد و در جواب گلایه های شیطنت‌آمیز عبدالله با گفتن »کار خوبی کردی مادر جون!« از من حمایت کرد. عبدالله کاپشنش را روی چوب لباسی آویخت و رو به من کرد: »حالا خوبه بابات پولداره! پس فردا کمر ِ شوهر بیچاره ات زیر بار خرج و مخارجت میشکنه!« که به جای من، مادر پاسخش را داد: »مهمون حبیب خداست! خرجی که برای مهمون بکنی جای دوری نمیره!« عبدالله تن خسته اش را روی مبل رها کرد و پرسید: »حالا دعوتشون کردی مامان؟« مادر در حالی که @mohabbatkhoda
۵۰ برای نماز مغرب آماده میشد، جواب داد: »آره، رفتم. ولی هرچی میگفتم قبول نمیکردن. میگفتن مزاحم نمیشیم. زن عموش خیلی زن خوشرویی بود. منم گفتم پسرم رفته ماهی بخره، اگه تشریف نیارید ناراحت میشیم. دیگه اینجوری که گفتم بنده خدا قبول کرد.« گلدان را از جعبه خارج کردم و دسته گل نرگس را به همراه مقداری آب، در تنه ی بلورینش جا دادم. همه جای خانه بوی تمیزی میداد ظاهراً ً در نبود من و عبدالله، مادر زحمتش را کشیده بود و حالا در میان پرده‌های زیبا و چشم نوازش، به انتظار آمدن میهمانان نشسته بود. نماز مغرب را که خواندیم، من و مادر مشغول پختن شام و آماده کردن میز پذیرایی شدیم که پدر هم از راه رسید. عقربه های طلایی رنگ ساعت دیواری اتاق به ساعت هشت شب نزدیک میشد و عطر سبزی پلو ماهی حسابی پیچیده بود که کسی با سر انگشت به در در اتاق ِ اتاق زد. عبدالله در را باز کرد و میهمانان با استقبال گرم مادر وارد خانه شدند. با خدای خودم عهد کرده بودم که اجازه ندهم بار دیگر نگاهم در آیینه چشمان این مرد جوان بنشیند و باز دلم بلرزد و از وفاداری به عهدم بود که حتی یک نگاه هم به صورتش نیانداختم، هر چند سنگینی حضورش را روی دلم به روشنی احساس میکردم. مرد قد بلند و چهار شانه‌ای که »عمو جواد« صدایش میکرد، شخصی جدی و با صلابت بود و در عوض، همسرش مریم خانم زنی خوش رو و خوش صحبت بود که حسابی با من و مادر گرم میگرفت. فضای میهمانی به قدری گرم و صمیمی بود که حتی عمو جواد با همه کم حرفی اش به زبان آمد و با لبخندی رو به پدر کرد: »خوش به حال مجید که صاحب خونه ی خوبی مثل شما داره!« پدر هم با نگاهی به آقای عادلی، پاسخ محبت عمویش را داد: »خوبی از خودشه!« سپس سر صحبت را مریم خانم به دست گرفت و گفت: »ما تعریف خونواده شما رو از آقا مجید خیلی شنیدیم. هر وقت تماس میگیره، فقط از خوبی و مهمون نوازی شما میگه!« که مادر هم خندید و گفت: »آقا مجید مثل پسرم میمونه! خوبی و مهربونی خودشه که از ما تعریف میکنه!« چند دقیقه‌ای به تعارفات معمول گذشت تا اینکه پدر و عمو @mohabbatkhoda
۵۱ جواد وارد بحث تجارت شدند و عبدالله و آقای عادلی هم مثل همیشه با هم گرم گرفتند، ولی صحبت در حلقه من و مادر و مریم خانم بیش از همه گل انداخته، که به لطف پروردگارم و در فضای آرام میهمانی که آ کنده از عطر گلهای نرگس شده بود همه‌ی اضطرابم رخت بسته و رفته بود. ساعتی که گذشت، سفره شام پهن شد و با به میان آمدن پای برکت خداوند، جمع میهمانی گرمتر و صمیمی تر هم شد. مریم خانم مدام از کدبانویی مادر و سفره آرایی من میگفت و مرتب تشکر میکرد. عمو جواد هم که به گفته خودش هیچ گاه از میگو خوشش نمی آمد، با طعم عالی دست پخت مادر با این غذای دریایی آشتی کرده بود و از همسرش میخواست تا دستور طبخش را از مادر بگیرد. برایم جالب بود دو خانواده‌ای که هرگز یکدیگر را ندیده بودند، از دو شهر مختلف و حتی از دو مذهب متفاوت، این چنین دوستانه دور یک سفره بنشینند و بی‌آنکه ذره‌ای احساس غریبی کنند، با حس خوبی از آرامش و صمیمیت از روزی پروردگارشان نوش جان کنند و خوش باشند که گویا اعضای یک خانواده اند! * * * از صدای ضعیفی که از بیرون اتاق خواب در گوشم میپیچید، چشمانم را ِ گشودم. پنجره اتاق باز بود و نسیم خنکی که به همراه درخشش آفتاب صبح، به صورتم دست میکشید، مژده آغاز یک روز ِِ خوب را میداد! طعم خوش میهمانی دیشب با آن همه صفا و صمیمیت، هنوز در مذاق جانم مانده بود که سبک و سر ِ حال از روی تختخواب بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم که دیدم صدای بیدار باش من، صدای چرخ خیاطی بوده است. مادر گوشه اتاق نشیمن، پشت چرخ خیاطی نشسته بود و میان مُشتی تکه پارچه های سفید، حاشیه ملحفه‌ها را با ظرافتی هنرمندانه دوخت میگرفت. نگاهی به ساعت انداختم و با دیدن ساعت نه صبح، حسابی جا خوردم: »سلام مامان! چرا زودتر بیدارم نکردی؟« از صدای من تازه متوجه حضورم شد و با لبخندی مهربان جوابم را داد: »سلام مادرجون! آخه دیشب که تا دوازده داشتی ظرف میشستی و خونه رو مرتب میکردی. لااقل صبح بخوابی. @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥امسال می‌توانیم تمام ثواب و نورانیت پیاده‌روی اربعین را به دست بیاوریم! 🔸بر اساس روایات، اگر کسی شوق و عزم واقعی برای کار خوبی داشته باشد، اما به دلیل موانع موفق به آن نشود، ثواب آن عمل برای او نوشته می‌شود. از آنجایی که اینگونه اعمال به ریا و عجب هم آلوده نمی‌شوند، بعضا برکات بیشتری دارند. 🔸پیاده‌روی اربعین و زیارت حرم سیدالشهدا(ع)، با آن‌همه ثواب‌های بی‌نظیری که دارد، از این قاعده مستنثی نیست. ضمن آنکه اساسا یکی از دلائل ثواب باعظمت زیارت اربعین اعلام محبت به اباعبدالله الحسین(ع) در میان مردم جهان است. 🔸اما غفلتی که معمولا مؤمنین با دیدن موانع دچار آن می‌شوند این است که خیال می‌کنند دیگر تقویت شوق و حسرت خوردن کار بی‌فایده‌ای است؛ و خبر ندارند که هرچقدر این شوق و حسرت را افزایش داده و آن را ابراز نمایند، به همان میزان از نورانیت و آثار معنوی بی‌نظیر پیاده‌روی اربعین بهره‌مند خواهند شد. 🔸یقینا نورانیت این ابراز شوق و حسرت می‌تواند موانع را در آینده برطرف کند. 🔻پس بیایید در این ایام برای افزایش این شور و شوق و حسرت، وقت بگذاریم. 🔸هر کسی که در فضای مجازی فعالیتی دارد، می‌تواند با بازنشر روزانۀ مطالبی که خیال‌ها را به آن مسیر زیبا می‌برد و شوق و حسرت پیاده‌روی اربعین را در دل‌ها تشدید می‌کند، سهمی در این نورانیت داشته باشند. اگر سال‌های گذشته با «کمک هزینۀ سفر» جوانی را راهی اربعین می‌کردیم و در ثوابش شریک می‌شدیم، امسال با برانگیختن احساسات و اندیشه‌ها از طریق بازنشر محتواهای مؤثر در فضای مجازی، در ثواب زائران اربعین حسینی(ع) شریک شویم. 🔻قدم اول، می‌تواند به اشتراک گذاشتن همین مطلب برای دوستان و نزدیکانتان باشد. @Panahian_ir
😭😭😭 من ایرانم و تو عراقی ، چه فراقی حسرت زیارت اربعین امسال چه دلها رو داغون کرده حسین جانم اگر این فراق مجازات گناهانمون هست 😭 بحق مادر پهلو شکسته ات خودت شفاعت کن برای قبول توبه هامون 🙏😭
🌷 آقا قسم به جان شما خوب می‌شوم باور کن آخرش به خدا خوب می‌شوم حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش با یک نگاه لطف شما خوب می‌شوم این روزها ز دست دل خویش شاکیم قدری تحملم بنما خوب می‌شوم من ننگ و عار حضرتتان تا به کِی شوم کِی از دعای اهل بکا خوب می‌شوم گر چه دلم ز دوری تان پر جراحت است در چشمه سار ذکر و دعا خوب می‌شوم من بدترین کنیز حقیر ولایتم ای بهترین امام، بیا، خوب می‌شوم با این همه بدی به ظهور شما قسم با یک نسیم کرب و بلا خوب می‌شوم @mohabbatkhoda
خلاصه ۱۴ ↩️وظایف متقابل زوجین↪️ 🍃وَعاشِروهُنَّ بِالمَعروف🍃(نساءآیه۲۰) قرآن دراینجاتوصیه میکند که باهمسرانی که ازآنهاناراضی هستیدبه نیکی وطبق عرف رفتارکنید.✅ حجت است اماکدام عرف❓ امام علی (ع): 🍃تامی توانیدجلوی مردم حفظ آبرو کنید.🍃 "حرف مردم" بعضی جاهااهمیت داره برای همین بحث پیش آمده. "افراط وتفریط" هم یک مسئله است شأن نسبت به افرادمتفاوت است. لذاخداوندیک قاعده کلی رابیان فرموده و رابه عهده ی واگذارکرده. تعریف عرف👇 رفتاریست که: مردم یک جامعه می پسندند☑️ وباشریعت وطبع وذوق انسان مخالفت ندارد☑️ نامه امیرالمومنین(ع)به مالک اشتر: 🍃سنت های حسنه ای که دراقوام هست وتو دردین توصیه ندیدی ولی مخالفتی باین سنت دردین نشده است آن رانقض نکن.🍃 افراط وتفریط نسبی است✔️ هرکسی بایدشأن خودش رادرنظربگیره✔️ واینکه چشم وهمچشمی نهی شده... به همین دلیل است که افرادباید به خودشون نگاه کنن نه به سایرین✔️ ⬅️ دستوربه است. اما ⬅️ دستوربه است. قناعت به معنی پست خوردن وپایین خوردن نیست❌ بلکه ازهرچیز بهترین رااستفاده کنید...ولی اسراف نکنید‌.👌✅ هرکاری رادرجامعه به خاطر انجام دادن مطرودنیست✖️ بلکه است.✅ @mohabbatkhoda