eitaa logo
کتابخانه علامه محدث نوری
138 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
32 فایل
وَ اجْعَلْنِي اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ
مشاهده در ایتا
دانلود
*فقیری که گدا نبود:‼️* عارفی در بصره زندگی میکرد. روزی هوس خرما کرده بود. اما سکه‌ای برای خرید نداشت. نزد خرما فروش رفت، کفش‌هایش را به او داد و گفت: «در ازای این‌ها به من مقداری خرما بده.» خرمافروش که کفش‌های کهنهٔ او را دید، آنها را بر زمین انداخت و گفت: «این‌ها هیچ ارزشی ندارند.‼️» عارف، کفش‌هایش را برداشت. مردی که این صحنه را تماشا میکرد، به خرمافروش گفت: آیا او را نشناختی؟ او، فلان عارف بزرگ بود. خرما فروش که از کار خود پشیمان شده بود ، طبق خرما را برداشت و به دنبالش دوید و با التماس به او گفت: «بایست تا هرقدر خرما میخواهی به تو بدهم.» عارف رویش را به او کرد و گفت: «برگرد که من دینم را به خرما نمی‌فروشم. برو تا از این پس، فقیر را از گدا تشخیص بدهی.» خرمافروش با تعجب پرسید: «فرقشان چیست؟‼️» عارف گفت: «فقیر آن است که ترک دنیا کرده؛ اما گدا کسی است که دنیا، ترک او کرده است.» ❣️شهدای مسجد حجت عجل الله 💦ملتمس دعای فرج 🇮🇷فاوو
‏عکس از نصرتی
🌷کتاب؛ مگر چشم تو دریاست 🌷نویسنده؛ جواد کلاته عربی 🌷انتشارات؛ شهید کاظمی 🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
📖گفتم: «آقای دکتر، جگرم میسوزه، آتش می گیرم، حالت گریه دارم، ناله می کنم، اما دیگه اشکم نمیاد. این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر... خشک شده اند. دکتر درآمد گفت: «حاج خانم، مگه چشم تو دریا بوده؟! » 🌷مگر_چشم_تو_در_دریاست؟ 🌷شهیدان_جنیدی 🌷بریده_کتاب
📖کوموله ها گفته بودند اگر پول بیاورید، بدن شهید را صحیح و سالم تحویلتان میدهیم. آن موقع 30 هزار تومان خیلی بود حاج آقا خودش رفت کردستان، روستای قمچیان از آن جا زنگ زد و جریان را برایم گفت‌: _ میگن 30 هزار تومان بدین تا شهید تون رو تحویل بدیم _ بعد با پول ما برن تجهیزات بگیرن؟ بر ضد خود ما استفاده کنن. من یادم نیست اما کسانی که اطرافم بودند میگویند: شما گفتی "بگو شهید منو آتیش بزنید ولی من به شما پول نمیدم" 🌷مگر_چشم_تو_دریاست؟ 🌷شهیدان_جنیدی 🌷بریده_کتاب
📖رضا چهارم اردیبهشت ۶۲ شهید شد و بدنش ۱۳ ماه بعد برگشت. بعد از شهادت رضا یک شب خواب دیدم دارد می دود و می رود. گفتم: رضا جان! کجا با این عجله؟؟ وایستا کارت دارم... گفت آقاجونم تشنه است دارم میرم یه لیوان آب براش بیارم . از خواب پریدم دیدم حاج آقا افتاده کف اتاق و عکس ها، وصیت نامه های این دو بچه دور و برش ریخته روی زمین. صدایش کردم یک لیوان آب برایش بردم. روی یادگاری های بچه ها خوابش برده بود. دلم آتش گرفت.......... 🌷مگر_چشم_تو_دریاست؟ 🌷شهیدان_جنیدی 🌷بریده_کتاب
📖یکی-دو روز مانده به اعزام، آمد توی آشپزخانه گفت: «مامان من دارم می‌رم!» 😃 _خب می‌دونم!😁 _ می‌رم شهید می‌شم؛ اما آلبالو پلو نخوردم‌ ها!😆 گفتم: « آهان! خب از اول همین رو بگو. تو برو شهید شو، من آلبالو پلو می‌پزم می‌دم بیرون؛ نترس! » 😁 _چه فایده؟ دیگه من نیستم که بخورم!🙃 _ چشم مامان جان. کی خواستی و من درست نکردم؟😇 همین‌طور می‌گفتیم و می‌خندیدیم. اما بعد که رفت، با خودم گفتم ای‌کاش آن حرف را به بچه‌ام نمی‌زدم؛ حتی برای شوخی. »🥺 🌷مگر_چشم_تو_دریاست؟ 🌷شهیدان_جنیدی 🌷بریده_کتاب
‏عکس از نصرتی