eitaa logo
کتابخانه علامه محدث نوری
139 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
32 فایل
وَ اجْعَلْنِي اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ
مشاهده در ایتا
دانلود
📩 پیام «۳۲ گیگ اینترنت رایگانِ شاد» کلاهبرداری است❌ 🔹پلیس فتا: به‌تازگی پیامی با تیتر «آموزش‌وپرورش به کاربران شاد ۳۲ گیگ اینترنت رایگان می‌دهد» در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود که جعلی است و ترفند کلاهبرداران برای دسترسی به حساب بانکی شهروندان است.📵 ✅ از مردم درخواست می‌کنیم روی این لینک‌ها کلیک نکنند. اگر چنین پیام‌هایی گرفتید با شمارۀ ۰۹۶۳۸۰ تماس بگیرید. 🔸http://fna.ir/3ggwdf      ╭┅──────┅╮ @porseshgar ╰┅──────┅╯
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿به‌نام 🕋 ✅ رفتار انسانی با اسرا و واکنش اتباع اسرائيل هنگام آزادی، پاسخی به ماشین تبلیغاتی صهیونیست‌ها علیه مقاومت بوده‌است.      ╭┅──────┅╮ @porseshgar ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸هر روز با قرآن 🌸 پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- انسان، شخصيّتى تأثيرپذير و انفعالى دارد. 2- رحمت از خداست و ناگوارى‌ها از عملكرد خود ما. 3- انسانِ دور از خدا، پوك و كم ظرفيّت است؛ با اندكى نعمت، مست مى‌شود و با كمى تلخى و غم، به بن بست مى‌رسد. رَحْمَةً فَرِحُوا- سَيِّئَةٌ ... يَقْنَطُونَ‌ در صورتى كه خداوند از مردم تحمّل و ظرفيّتى را مى‌خواهد كه از دست رفتن نعمت‌ها آنان را نگران و به دست آوردن نعمت‌ها آنان را سرعت نكند. 4- برخوردارى از رحمت، قطعى است، ولى مبتلا شدن به ناگوارى قطعى نيست. 📗روم /۳۶ 🍁🌼🍂🌼🍁🌼🍂
‌‌‌‌‌‌‌ 🌻احادیث_فاطمی ✨حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها فرمودند: همانا حقیقت و واقعیّت تمام سعادت ها و رستگارى ها در دوستى على علیه السلام در زمان حیات و پس از رحلتش خواهدبود.✨ 🍁🌼🍂🌼🍁🌼🍂
♦️آزادی زن بی‌گناه در آمریکا پس از ۴۲سال حبس! ساندرا همی، سال ۱۹۸۰ به جرم قتل در میسوری آمریکا بازداشت و در حالیکه هیچ مدرکی علیه اش وجود نداشت به حبس محکوم شد و حال پس از ۴۲ سال مشخص شده است قاتل یک پلیس بوده که با زمینه سازی مسئولین دولتی وقت، قتل را گردن این زن انداخته بودند. او در سن ۶۲ سالگی بالاخره آزاد شد. تاریخ نگار https://eitaa.com/joinchat/591003682C74f0a5378f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺گِکو (Gecko) نوعی سوسمار است. این گونه فاقد پلک است و برای مرطوب نگه داشتن چشمانش مجبور است آن‌ها را لیس بزند! از نکات جالب این گونه سوسمار این که قادر است هر ۱۰۰ دندان خود را بین ۳ تا ۴ ماه تعویض کند. اکبر http://eitaa.com/mohaddesnouri
🇮🇷پرچم وطنم کفنم باشد وصیت پروانه معصومی شادی روحش فاتحه وصلوات 🥀 http://eitaa.com/mohaddesnouri
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۶ و ۱۷ کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید _این واسه ایرانیها جاسوسی میکنه! با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد.. و در سکوت برگزاری نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید _کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟ و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم... یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی اش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند.. که از هجوم وحشت بین من و مرگ فاصله ای نبود.. و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این رافضی است... از پرده بیرون رفتند.. و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد _هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو فتوا بدی! سایه دستش را دیدم که به شانه اش کوبید تا از پرده دورش کند.. و من هنوز باورم نمیشد زنده مانده ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات طلوع آفتاب به طلایی میزد.. و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می لرزیدم و او حیرت زده نگاهم میکرد... تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید.. و میترسید کسی قصد جانم را کند که و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد _شما هستید؟ زبانم طوری بند آمده بود.. که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد.. و حرف دلم را شنید که با لحنی مردانه دلم را قرص کرد _من اینجام، نترسید! هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند.. و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم.. که 🔥سعد🔥 آمد... با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود.. که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید _چی میخوای؟ در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید،به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد.. و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد _چه غلطی میکنی اینجا؟ پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن مسجد فریاد کشید _بی‌پدر اینجا چه غلطی میکنی؟ نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت،... او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند _ دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست! سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم _همونی که عصر رفتیم در خونه اش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره... و او میدید.. برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد _باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن! دستان سعد سُست شده بود،... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ http://eitaa.com/mohaddesnouri
🦋ماکسنتیوس بوتی سیاستمدار اسلام ستیز فرانسوی : با خواندن قرآن فهمیدم این دین روشن و کامل است‌.... ☝️تازه مسلمانان و رهیافتگان https://rahyafteha.ir