7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*قبر پدر و مادرمان را زیارت کنیم* و همچنین *از جاهای استجابت دعا سر قبر پدر و مادر است*
۱ خرداد ۱۴۰۱
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۰۱ خرداد ۱۴۰۱
میلادی: Sunday - 22 May 2022
قمری: الأحد، 20 شوال 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیرالمومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهم السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹دستگیری امام کاظم علیه السلام توسط هارون لعنة الله علیه، 179ه-ق
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️10 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
۱ خرداد ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️وضو گرفتن بدون اصراف در آب
۱ خرداد ۱۴۰۱
⭕️ هر چیزی قدیمیش خوبه💔
خانم رابعه مدنی(هنرپیشه دوست داشتنی در سینما و تلویزیون):
میشه یه خانوم بین ما وایسه بعد عکس بگیریم؟
آخه شوهرم گفته با آقایون عکس تنهایی نگیر (شوهرم ۲۱ ساله فوت کرده و من سر قولم هستم )
#وفای_به_عهد
👤 🌹سید محمد مهدی🌹
✍نشر آثار استاد رائفی پور
💠 @Aliakbare.Raefipour🎯
۱ خرداد ۱۴۰۱
۱ خرداد ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم از طرف سین نصرتی
۱ خرداد ۱۴۰۱
📚کتاب تنها گریه کن
🌸فصل چهارم/ قسمت ۲۴
📖 وقتی دم رفتن خواسته بودندش، حتما قسمتش بوده. فقط ترسم این بود اگر تنها برود و برگردد، معلوم نیست دوباره کی خیال رفتن به سرش بزند، چه برسد به اینکه بخواهد مرا هم همراهش ببرد. دلم گرفت؛ ولی به روی حبیب نیاوردم. کمک کردم و وسایلش را جمع و جور کردیم. خیلی وقت نداشت؛ باید لباس احرام هم می خرید. کلی بین بازار و خانه دویدم و از این و آن پرس و جو کردم که چه چیزهایی آنجا لازمش می شود تا بالاخره زیپ ساکش را با خیال تخت بستم و گذاشتم کنار. دو روز بعد باید ساکش را می برد و تحویل کاروان می داد تا بچینند توی ماشین.
شب برگشت خانه. دیدم هی دل دل میکند تا حرفی بزند. می خواست یک چیزی بگوید و مردد بود. آخرسر بی مقدمه رو کرد به من و گفت: «خانم سادات! دوست داری شما هم بیای؟» توی دلم گفتم لابد تعارف میکند یا می خواهد دم رفتن یک جورهایی با وعده و وعید دلم را به دست بیاورد. گفتم: «اوستا شما همه وسیله هاتم بردی. حالا چی شده هوای اومدن من به سرت زده؟» گفت: «حالا! بگو ببینم الان بگم بیا بریم، میای؟ حاضری؟» گفتم: «از خدامه. سجده شکر میکنم.» پای بچه ها را وسط کشید. نگران بود سه تا بچه را کجا بگذاریم. گفتم: «شما نگران اونا نباش.)
فقط یک روز وقت داشتم. اول رفتم خانه ی خواهر بزرگترم فاطمه و جریان را گفتم. خدا خیرش بدهد نگذاشت حرفم تمام شود، گفت: «نکنه نری ها. من بچه ها رو نگه میدارم.» حالا می توانستم با خیال راحت
ساک ببندم؛ ولی چه ساک بستنی! حج رفتن لباس احرام می خواهد کفش مناسب می خواهد؛ وقت هیچ کاری نداشتم. اوستا حبیب پرسید: « می خوای چی کار کنی؟» گفتم: «غمت نباشه. مگه اونجا بیابونه؟ شهره دیگه! هم پارچه توش پیدا میشه، هم نخ و سوزن و چرخ خیاطی. توکل به خدا، اونجا می دوزم.)
قرار شد فاطمه و محمد بمانند پیش خواهرم و مریم را با خودمان بردیم. فقط به اندازه ی رفع نیازهای ضروری برای خودم و مریم وسیله برداشتم، غصه ی این چیزها را نمی خوردم؛ فقط مدام از خودم می پرسیدم خدا من نالایق رو لایق دونسته و دعوت کرده؟
دوتا اتوبوس آدم بودیم؛ تقریبا هشتاد نفر. به خواهرم سپردم برای بدرقه نیاید؛ دلم نمی خواست بچه ها بی تابی کنند. خیلی ها خانواده هایشان دور و برشان بودند؛ تا خداحافظی کنند و التماس دعا بگویند، طول کشید. داشت دیر می شد. مردها دست جنباندند و جمعیت را متفرق کردند. از قم با سلام و صلوات سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت تهران. اول، زیارتمان شد حضرت عبدالعظیم. آنجا را خوب بلد بودم؛ شدم راهنمای آنهایی که بار اولشان بود می آمدند شهرری. هی می گفتند: «اشرف سادات از کدوم طرف بریم؟ اشرف سادات کجا وضو
بگیریم؟»
زیارت کردیم و سر ساعتی که سپرده بودند، آمدیم پای ماشین. الان را نگاه نکنید می نشینید توی هواپیما و ساکتان را هم تحویل می دهید ....
🔹️ادامه دارد، ...
🌸کتاب تنها گریه کن/ ۲۴
انتشارات حماسه یاران
🔸️کتابخانه علامه محدث نوری
https://chat.whatsapp.com/LiFiykUwu1e9nKJZedGceG
۱ خرداد ۱۴۰۱
۲ خرداد ۱۴۰۱
۲ خرداد ۱۴۰۱
💠 #حدیث_روز
🔸امام علی علیه السلام: وَاللّهِ، ما نَزَعَ اللّهُ مِن قَومٍ نَعماءَ إلاّ بِذُنوبٍ اِجتَرَحوها ، فَاربِطوها بِالشُّكرِ ، وقَيِّدوها بِالطّاعَةِ .
🔹به خدا سوگند! خداى از هيچ گروهى، نعمت ها را نمىستاند، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب مىشوند. پس با شكرگزارى، نعمتها را به چنگ آوريد و با فرمان بردن از خدا، آن ها را نگاه داريد .
📚 إرشاد القلوب : ١٥٠ .
🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹
۲ خرداد ۱۴۰۱
۲ خرداد ۱۴۰۱