⭕️ دیگه شرکتهای نفتی بزرگ وجود نمیکنند با کشتیهایی که پرچم یونان دارند کار کنند، گفتند فعلا بارگیری کنسله!
👈به اَبرقدرت جدید سلام کنید :
#ایران_قوی
20.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤ *به خاطر لبخند فرمانده، چه کارهایی را حاضریم انجام بدهیم⁉️گاهی.............. با ترک یک کار کوچک لبخندش را احساس می کنیم* ❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 *همسر محمد صلاح، فوتبالیست تیم لیورپول انگلیس* ،...
♨️ حالا بعضی تو قلب انگلیس، حاضر نمی شود دینش را نادیده بگیرد، بعضی هم، اینجا مثل سلبریتی ها و فوتبالیستهای دوزاری فقط کافی است از مرز ایران رد بشود...
خدا و دین و وطن را یکجا به هیچی می فروشند‼
#سلبریتی_دوزاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 *پاسخ به شبهه*
⭕️ انسانیت داشته باشیم کافی است، حالا نماز هم نخوندی اشکال ندارد خدا به نماز ما احتیاج ندارد!
✅ پاسخ حجتالاسلام قرائتی
🌍 eitaa.com/shakhes3 ایتا
🌍splus.ir/shakhes.1 سروش
🌸 *تدبر قرآنی* 🌸
❤به گوشه لبخند آقا امام زمان عجل الله
❓ *ابتلاء چیست* ❓
💎 *وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ*
🌸سوره بقره/١٥٥
🔹️مصداق؛
محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند:
💎 *قبل از قیام قائم علیه السلام، نشانه هایی هست* (که عبارتند از ): 🔻
*ابتلاء و گرفتاری که از جانب خداوند دامنگیر بندگان با ایمانش می شود*.
💠عرض کردم: آن ابتلاء چیست؟
💚حضرت فرمودند:
💎همان است که در قرآن کریم(سوره بقره /۱۵۵)☝️
می فرماید:
*قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مالها و جانها و میوه ها آزمایش می کنیم، و بشارت ده به استقامت کنندگان*».
💚 امام علیه السلام در تأویل این آیه☝️ شریفه فرمودند: 🔻
💎 *قطعا همه شما را آزمایش می کنیم» یعنی مؤمنین را امتحان می کنیم* ؛
💎«با چیزی از ترس»؛👇 *یعنی از ناحیه پادشاهان فلان خاندان در انتهای سلطنت و حکومتشان*؛
💎«گرسنگی» 👇
*یعنی به وسیله بالا رفتن قیمت ها* (و کم شدن قدرت خرید مردم)؛
💎 «و کاهش در مال هایشان» 👇
*یعنی فساد و آلوده شدن تجارتها*(به ربا و حرام خواری) *و کم شدن رشد در تجارت و بازرگانی*؛
💎«و کم شدن جانها» 👇
*یعنی مرگ سریع و ناگهانی* ؛
💎«و کم شدن میوه ها»👇
*یعنی کم شدن محصول و برکت غله(یا گندم) و میوه ها* ؛
💎 *«و بشارت ده به استقامت کنندگان» که (این بشارت) در زمان قیام قائم بالا خواهد بود*.
💠 *تا در سایه این امتحان الهی، اهل ایمان از یکدیگر تمیز داده شوند*.
🔹️غیت نعمانی، باب چهاردهم، ص۵۲۶
🔸کانال کتابخانه در ️پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/mohaddesnouri
💠استاد فاطمینیا (ره):
💠 *وقتی دعا می کنیم گاهی به دامانمان ریخته میشود گاهی به حسابمان*؛
*خیلی از بلاهایی که دفع میشوند به خاطر دعاهایی ست که شما فکر می کنید مستجاب نشده* .
*شادی روحشان صلوات*
📚کتاب تنها گریه کن
🌸فصل پنجم/ قسمت ۳۸
📖 رفتم پیش یکی از آنها گفتم: «من می خوام کمک کنم.» گفت: «همین حالا هم داری به اسلام کمک میدی.» گفتم: «نه، منظورم اینه می خوام کار مهمی انجام بدم.» دوباره جواب داد: «همه ی اینها که توی خیابان سر جونشون معامله میکنن، این مهمه، تو هم مثل اونها.» داشت امتحانم میکرد؛ کوتاه نیامدم.
گفتم: «یک بار به من اعتماد کنید، پشیمون نمیشید.» پوزخندی زد گفت: «این حرفا نیست. زیاد دیدمت این طرف و اون طرف میدوی معلومه خیلی انگیزه داری، حسابی فعالی.» نه گذاشت و نه برداشت، گفت: «می تونی اعلامیه پخش کنی؟» با اطمینان گفتم: «بله.» یک نشانه برایم معین کردند. آدرس را می دادند، می رفتم و هرکسی که آن نشانه را داشت، می فهمیدم باید اعلامیه ها را از او تحویل بگیرم. خودش هم میگفت کجا ببرم و چکارشان کنم. بعضی وقت ها می گفتند همراهت بماند و بچسبانشان به در و دیوار. بعضی وقت ها هم باید به کس دیگری تحویلشان می دادم. می دانستم اگر با اعلامیه دستگیر شوم، کارم تمام است؛ پس باید رد گم می کردم.
اولین بار، وقتی اعلامیه ها مانند دست خودم تا بچسبانمشان، اول رفتم خانه و یکی دوتا جاساز درست کردم؛ مثل داخل لوله بخاری یا توی بالشت
باید فکری برای شناسایی نشدنم توی خیابان می کردم. یک عینک دودی خیلی شیک و یک جفت دستکش توری خریدم. روزی که قرار بود اعلامیه به بغل از خانه بیرون بروم، اشرف سادات همیشه که با مقنعه و چادر مشکی
و کتانی از خانه بیرون می رفت، نبودم. روسری ژرژت کِرِم سر می کردم و زیر چانه گره اش می زدم. عینک دودی به چشم و دستکش توری کرم به دست. به جای کتانی هم کفش زنانه می پوشیدم. کیف بزرگ پر از اعلامیه را می انداختم روی دوشم، سطل کوچک سریش را هم میگرفتم زیر چادرم. با آن قیافه ای که داشتم، هیچکس به من شک نمیکرد. می رفتم و مشغول می شدم. خیلی خونسرد و معمولی می ایستادم یک گوشه و زیر چادر، پشت اعلامیه را سریش میزدم و آماده نگه می داشتم توی دستم. موقع رد شدن از کنار دیوار، می چسباندم به دیوار و راهم را ادامه می دادم.
همین طوری کلی دیوار را اعلامیه می زدم. بعضی وقت ها اما شلوغ می شد و یکی داد میزد: «مامورا اومدن.» من کاری بهشان نداشتم . فرار، کار را خراب می کرد. دیگر کاری انجام نمی دادم، فقط «وجعلنا» از لبم نمی افتاد و مثل یک خانم از کنار خیابان راه می رفتم. اصلا انگار من را نمی دیدند. اگر هم میدیدند، می دانستم با آن ظاهری که دارم، کسی گمان نمیکند انقلابی یا به قول خودشان خراب کار باشم. چند بار هم بین تهران و قم، اعلامیه و کتاب و نوار جابه جا کردم.
میانه ی بچه ها با مادرم خیلی خوب بود؛ نگرانی نداشتم و با خیال راحت یک روزه می رفتم قم و برمی گشتم. آنجا هم که بودم، وضع همین بود. گاهی آدرس می دادند و می گفتند به یک نفر که فلان نشانه را دارد، تحویل بده. من هم یک زنبیل پر از سبزی برمی داشتم و لابه لای ساقه و برگ های سبزی، اعلامیه ها را جابه جا می کردم.
🔹️ادامه دارد، ...
🌸کتاب تنها گریه کن/ ۳۸
انتشارات حماسه یاران
🔸️کتابخانه علامه محدث نوری
https://chat.whatsapp.com/LiFiykUwu1e9nKJZedGceG
اگر شیطان با لشگر غم و اندوه و اضطرابش به قلبت حمله کرد به هر طریقی چه با یک پیام یا یک خبر یا یک فکر
با عشق تکرار کن
لاحول ولا قوه الا بالله
هیچ نیرو و قدرتی بالاتر از نیروی خداوند نیست
.
❤آرامش سهم دلهایی است که میدانند، جهان هستی مدبری دارد و بدون اجازه او برگی از درخت نمی افتد.
🦋وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ
🌺🌿ﻭ ﻛﻠﻴﺪﻫﺎﻱ ﻏﻴﺐ ﻓﻘﻂ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﺳﺖ ، ﻭ ﻛﺴﻲ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺪ . ﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺧﺸﻜﻲ ﻭ ﺩﺭﻳﺎﺳﺖ ، ﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﻫﻴﭻ ﺑﺮﮔﻲ ﻧﻤﻰ ﺍﻓﺘﺪ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ، ﻭ ﻫﻴﭻ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﻜﻲ ﻫﺎﻱ ﺯﻣﻴﻦ ، ﻭ ﻫﻴﭻ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﺭﻭﺷﻦ [ ﺛﺒﺖ ] ﺍﺳﺖ .
📚 *انعام /٥٩* ✨🌿✨✨🌿✨