⚠️خرید بیشتر از 4 نان ممنوع شد!⛔️
📌 به تازگی، خبری به نقل از اتحادیه نانوایان مبنی بر ممنوعیت خرید بیش از چهار نان با یک کارت بانکی در شبکههای اجتماعی و رسانهها منتشر شده است.
✅ اما واقعیت چیست؟👆
╭┅──────┅╮
@porseshgar
╰┅──────┅╯
👈یعنی دارند خودشون را به آب و آتش می زنند که با هر روشی به فکر ناقصشون می رسد، دغدغه مردم را زیاد کنند، نامردها
http://eitaa.com/mohaddesnouri
🛑گلریز قهرمان تا دیروز نماینده زن زندگی آزادی بود که در اروپا تا توانست علیه جمهوری اسلامی لجن پراکنی کرد.
🔻حالا که متهم به دزدی از یک فروشگاه لباس شده عکس با چفیه از او منتشر میکنند!🦸♀
❓چقدر وقیحید شما! 😐
✅پستترین دشمنان جمهوری اسلامی همین وطن فروشانی هستند که در منوتو و اینترنشنال مشغول به وطن فروشی هستند!
💬 سیامک شادکام
╭┅──────┅╮
@porseshgar
╰┅──────┅╯
http://eitaa.com/mohaddesnouri
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 با شجاعت درس خواند، در حالی که مورد تهدید بود!
🔹 ۲۱ دیماه سالروز شهادت دانشمندِ جوان، شهید احمدی روشن
http://eitaa.com/mohaddesnouri
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوتا فوق دکترا دارم، دوتا دکترا دارم، دوتا ارشد دارم هم از داخل کشور و هم از خارج کشور، و... و ... و ... ولی افتخار من یک چیز دیگری است...
👌👌بسیار عالی و دلنشین، مخصوصا برای خانمهای مکرّمه
http://eitaa.com/mohaddesnouri
2.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺آنچه نمی گویند!!
🎥 حقایقی باورنکردنی از عربستان کشوری با ۶ میلیون گرسنه
👈 شهری که ۲۰ ساله برق نداره!
http://eitaa.com/mohaddesnouri
4.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این گیاه خواران خیلی عجیب غریب شدن، خود گیاهان هم راضی نیستن به اسم اونا همچین کارایی میکنن!!!😐
#باغ_اروپا
http://eitaa.com/mohaddesnouri
🔺هوش مورچه ها
مورچه ها براى جلوگيرى از سبز شدن دانه ها در لانه هايشان، آنها را به دو نيم تقسيم مى كنند.
اما دانه خربزه را به 4 قسمت تقسيم مى كنند چون مي دانند دانه نصفه ى خربزه قابليت سبز شدن دارد‼️
#الله اکبر
http://eitaa.com/mohaddesnouri
12.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #طنز _ پاسخ به شبهات
⭕️ نکشیمون آریایی!😃
بابا مدرنیته 😅 بابا با کلاس
تناقص فول!!!
http://eitaa.com/mohaddesnouri
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۸
تنها یک آغوش مادرانه کم داشتم..
که آنهم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت.
با هر دو دستش شانه هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت.
او #بی_دریغ نوازشم میکرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه میلرزیدم
که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد،..
خیال میکردم به آخر دنیا رسیده و حالا در #آرامش این بهشت مست #محبت این زن شده بودم.
به پشت شانه هایم دست میکشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد
_اسمت چیه دخترم؟
و دیگر #دست_خودم_نبود که #نذر زینبه در دلم شکست..و زبانم پیشدستی کرد
_زینب!
از #اعجاز امشب...
پس از سالها #نذرمادرم باورم شده و #نیتی با حضرت زینب(س) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم
و همینجا باید به نذرم #وفا میکردم..
که در برابر چشمان نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم.
کنار حوض میان حیاط صورتم را #شست، #درآغوشش مرا تا اتاق کشاند و پرده را #کشید تا راحت باشم
و ظاهراً دختری در خانه نداشت که #بامهربانی عذر تقصیر خواست
_لباس زنونه خونه ما فقط لباسای خودمه، ببخشید اگه مثل خودت خوشگل نیس!
از کمد کنار اتاق روسری روشن و پیراهن سبز بلندی برایم آورد و به رویم خندید
_تا تو اینا رو بپوشی، شام رو میکشم!
و رفت و نمیدانست از #دردپهلو هر حرکت چه دردی برایم دارد..
که با ناله زیر لب لباسم را عوض کردم و قدم به اتاق نشیمن گذاشتم...
مصطفی پایین اتاق نشسته
بود، از خستگی سرش را به دیوار تکیه داده و تا چشمش به من افتاد کمی خودش را #جمع کرد و خواست.....
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
http://eitaa.com/mohaddesnouri