" به حرم پیامبر که میرسی، داخل نمیشوی ، دو دست بر چهارچوبه در میگذاری و فریاد میزنی : یا جداه ! من خبر شهادت برادرم حسین را برایت آوردهام .
و همچون آفتابی که در آسمان عاشورا درخشید و در کوفه و شام به شفق نشست ، در مغرب قبر پیامبر غروب میکنی.
افتان و خیزان به سمت قبر پیامبر میدوی ، خودت را روی قبر میاندازی و درد دلت را با پیامبر ، آغاز میکنی . شاید به اندازه همه آنچه که در طول این سفر گریستهای ، پیش پیامبر ، گریه میکنی و همه مصائب و حوادث را موبهمو برایش نقل میکنی و به یادش میآوری آن خواب را که او برای تو تعبیر کرد .
انگار که تو هنوز همان کودکی که در آغوش پیامبر نشستهای و او اشکهای تو را با لبهایش میسترد و خواب تو را تعبیر میکند.
تعبیر شد خواب کودکی های من پیامبر ! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها ماندهام ."
۲۳۸ صفحه
هق هق گریه به تو امان سخن گفتن نمیداد. پیامبر یک دستش را به روی سینهات گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فروبنشاند و دست دیگرش را زیر سرت و بعد لبهایش را گرم به روی لبهای لرزانت فشرد تا مُهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید: حرف بزن میوه دلم! تا جان از تن جدت رخت برنبسته حرف بزن!
قدری آرام گرفتی، چشمهای اشکآلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی: خواب دیدم! خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است. طوفانی که دنیا را تیره و تاریک کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به اینسو و آنسو پرت میکند. طوفانی که خانهها را از جا میکند و کوهها را متلاشی میکند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختی کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید. خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر از تهاجم طوفان در امان بمانم. طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم از ریشه کند و من میان زمین و آسمان معلق ماندم. به شاخهای محکم آویختم. باد آن شاخه را شکست. به شاخهای دیگر متوسل شدم. آن شاخه هم در هجوم بیرحم باد دوام نیاورد. من ماندم و دوشاخهی بهم متصل. دو دست را به آن دو شاخه آویختم و سخت به آن هر دو دل بستم. آن دو شاخه نیز با فاصلهای کوتاه از هم شکست و من حیران و وحشتزده و سرگردان از خواب پریدم.....
بغض پیامبر ترکید. حالا او گریه میکرد و تو مبهوت و متحیر نگاهش میکردی. بر دلت گذشت تعبیر این خواب مگر چیست که...
پیامبر، سوال نپرسیدهی تو را در میان گریه پاسخ گفت: آن درخت کهنسال، جد توست عزیز دلم که به زودی تندباد اجل او را از پای در می آورد و تو ریسمان عاطفهات را به شاخسار درخت فاطمه میبندی و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه دیگر خوش میکنی و پس از پدر، دل به دو برادر میسپاری که آن دو نیز در پی هم، ترک این جهان گویند و تو را با یک دنیا مصیبت و غربت، تنها گذارند"
🌸سوره نور/۳۵
💎 *ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ*،
🏳اَینَ المنصور
https://chat.whatsapp.com/KBxqKlPAOtJ1FABMSrYh9J
💚 *تا عید میلاد آقا امام زمان عجل الله، ۲۶ روز باقی است،* بیایید با خودمان قرار بگذاریم تا آن روز، برای لبخندش، حداقل یکی از عادت های ناخوشایندمان را ترک کنیم.
💎 *کسانی که ایمان آوردند*
*و دل هایشان تنها با یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باشید! دل ها فقط با یاد خداست که آرام می شود*
🌴 *پیام ها*:
🌱 نشانه ایمان واقعی ، ایمان و اطمینان به خداست .
🪴ایمان بدون اطمینان قلبی ، کامل و کارساز نیست.
☘️ تنها یاد خدا، مایه ی آرامش دل می شود.
📚 *رعد /۲۸*
🌴🌱☘️🪴🍃🌴🌱
🕊امام على عليه السلام:
حسود به زبان لاف دوستى مى زند و در عمل، مخفيانه دشمنى مى ورزد؛ بنابراين، او نام دوست را برخود دارد اما صفت دشمن را
الحاسِدُ يُظْهِرُ وُدَّهُ في أقْوالِهِ، و يُخْفي بُغْضَهُ في أفْعالِهِ، فلَهُ اسْمُ الصَّديقِ و صِفَةُ العَدُوِّ
📚غررالحكم حدیث 2105
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸️کتابخانه علامه محدث نوری
https://chat.whatsapp.com/LiFiykUwu1e9nKJZedGceG
⁉️سوال↓
چراماازعبادتلذّتنمۍبریم؟
💡پاسخ #آیتاللهجوادۍآملی :
اگرانسانمریض،
شیرینترینوخوشمزهترینگلابیومیوه
رابخورد،لذّتنمۍبرد...🙃
←دربُعدمعنوۍوعبادتهماینگونهاستــ:
ڪسیڪه«فۍقلوبهممرض»یعنۍ:
قلبشبیماراست...
ازنمازوعبادتلذّتنمۍبردو
گاهۍهم خستهمیشود.💔
بیمارۍقلبهمانگناهاناستــ.
تاانسانگناهراترکنڪند،علاوهبراینڪه:
ازعبادتلذّتنمیبرد،بلڪه خسته هم میشود.