🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خانــمخبـرنگـاروآقـاےطلبـه👀❤️🔥
پارت٣٩
من و محمد دست تو دست هم از جنگل قائم خارج شدیم و سوار ماشین شدیم.
با بغض صداش کردم...
_محمد...
محمد: جانم خانمم
_یه چیزی میخوام بهت بگم...
محمد: چرا ناراحتی؟
چرا صدات بغض داره؟ فائزم چیشده؟
_محمد... من...
یهو زدم زیر گریه..
محمد با ترس به طرف من برگشت وقتی صورت خیس اشکمو دید تقریبا فریاد کشید
محمد: فائزه بگو چیشده زود باش بگو کسی چیزی گفته کسی نگاه چپت کرده لعنتی دارم سکته میکنم حرف بزن دیگه
خندم گرفته بود و دیگه نمیتونستم ادامه بدم یهو زدم زیر خنده
محمد با بهت داشت نگاهم میکرد
با لکنت زبون به حرف اومد
محمد: فائزه... چیشده... میگم نکنه جنی شدی
وااای خدا اینو که گفته به معنای واقعی کلمه پکیدم از خنده
بعد چند دقیقه سکوت محمد و خنده من خودمو جم و جور کردم و نگاهش کردم
اوه اوه الان شده عین این شخصیت های کارتونی که موقع عصبانیت دود از کلشون بیرون میزنه
بالاخره به طرف اومد... غرید
محمد: بار آخرت باشه گریه میکنی فهمیدی
اون قدر محکم و با
عصبانیت گفت که لال شدم از ترس
این دفه فریاد کشید و با تحکم گفت: فهمیدی؟؟؟
_ب..بب....بله
روشو از طرف من بر گردوند و ماشین و روشن کرد... سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم تا نگاهش نکنم... از دستش دلگیر بودم.... ظبط رو روشن کرد آهنگ دلتنگ حامد زمانی پلی شد.
مثل یه تلگر بود برای جاری شدن اشکام...
دلتنگ تموم شد و اهنگ بعدی که فرمانده بود پلی شد... سرمو از روی شیشه برداشتم و نزدیک محمد شدم.
پشت چراغ قرمز بودیم و دست محمد روی دندنه بود...
نمیدونستم کاری که میخوام بکنم درسته یا نه....
یاعلی گفتم و دستمو گذاشتم روی دستش یه لرزش خفیف روی حس کردم روی دستش...
_ببخشید محمدم....
محمد دستشو از زیر دستم کشید بیرون و دست من افتاد روی دنده دستشو این بار گذاشت روی دستم و دنده رو با دست من عوض کرد و آروم گفت : اشکات دنیامو خاکستری میکنه... دیگه گریه نکن... قول بده....
_قول میدم محمد....
محمد: ممنون فائزم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خانــمخبـرنگـاروآقـاےطلبـه👀❤️🔥
پارت۴٠
️بعد اینکه بستنی خوردیم با محمد و علی و فاطمه تصمیم گرفتیم بریم بیرون گردش به پیشنهاد فاطمه قرار شد بریم باغشون که فاصلع اش تا کرمان یه رب بود.
وقتی رسیدیم باغ شون نگهبان درو باز کرد و مارفتیم داخل همیشه عاشق ایجا بود از وسطش یه جوب آب رد میشه و توش پر از درختای مختلف و رنگارنگه تنها بدیش این که شهریوره و فصل بسته و من حساسیت دارم
بیخیال مهم نیست... نمیخوام یادآوریشون کنم که گردش به کامشون تلخ شه... ان شالله که اتفاقی نمیوفته... یه فرش کوچیک کنار جوب پهن کردیم و علی بساط بلال درست کردن راه انداخت بلال که خوردیم من به محمد پیشنهاد دادم بریم تا کل باغو نشونش بدم باهم شروع به راه رفتن کردیم محمد دستمو گرفت توی دستش... چقدر این گرمایی که دستش بهم القا میکرد دوس داشتنی بود... چقدر زیاد....
_محمد اونجا رو نگاه کن پارسال سیزده بدر اومده بودیم اینجا ماهم داشتیم والیبال بازی میکردیم بعد علی مسخره بازیش گل کرد محکم توپ رو زد خورد تو صورت من خون دماغ شدم صورتم کلا تخت شده بود تا یه هفته
محمد با ناراحتی گفت : آخ الهی بمیراین علی رو میکشم صبرکن گل منو میزنه
_خودتو ناراحت نکن محمدم
وای چرا من محمدو آوردم این طرف تو باغ پسته
اولین عطسه...
دومین عطسه...
پشت سر هم عطسه میزدم
محمد با نگرانی به طرف من برگشت و تقریبا فریاد کشید: فائزه... فائ...زه... چیشده... چیشدی فائزه... چرا صورتت قرمز شده...
نفس کشیدن برام سخت شده بود احساس میکردم الان که خفه بشم... فقط یادمه پیراهن محمد رو چنگ زدم که نیوفتم...
صدای محمد توی سرم پیچیشد:
علی بیا کمککککککک...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خانــمخبـرنگـاروآقـاےطلبـه👀❤️🔥
پارت۴١
با احساس سوزش دستم چشمامو باز کردم.
نور چشمامو زد و دوباره بستمشون.
صدای محمد آروم تو گوشم پیچید: فائزم... خوبی؟
صدای محمدم بغض داشت...
_مح...
نتونستم ادامه بدم... واقعا نتونستم... توانایی حرف زدن نداشتم... آخ دستم میسوزه...
چشمامو دوباره باز کردم تا به نور عادت کرد...
توی یه اتاق بودم در و دیوار سفید بود
به دستم نگاه کردم سرم زده بودن بهم و محمدم دستشو گذاشته بود رو دستم...
_اینجا... کجا...
محمد با صدای پر از بغض گفت : الهی فدای خانومم بشم... حرف نزن حالت بد میشه.... اینجا بیمارستانه....
حالم یه جوری بود.... پلکام رو نمیتونستم باز نگه دارم... دستم درد میکرد... اشکام جاری شدن...
محمد دستو ول کرد و از روی صندلی کنار تختم بلند شد و روی صوتم خم شد...
با صدای گرفته و از ته چاه گفت: مگه نگفتم دیگه حق ندتری گریه کنی... چرا میخوای بکشیم...
صورتش داشت به صورتم نزدیک میشد که یهو در باز شد و فاطمه و علی اومدن داخل...
علی روی صورتم خم شد و لپمو بوسید.
علی: الهی فدات شم خواهری حالت چطوره
محمد به جای من جواب داد: خوب نیست... نمیتونه درست حرف بزنه... سختشه...
فاطمه اومد کنارمو دستمو تو دستش گرفت و آروم توی گوشم گفت: پاشو پاشو این لوس بازیارو در نیارایییش داری ناز میکنی دیگه واسه اقاسیدولی سید داشت سکته میکرد هااااکم مونده بود بزنه زیر گریه...
علی: عزیزدلم فاطمه خانومم زشته توی جمع درگوشی صحبت کنی
فاطی: صحبت زنونه بود
محمد: علی نگفت کی مرخص میش
علی: چرا گفت سرمش تموم شد بگو پرستار بیاد بکشش بعد مرخصه
محمد: برم بگم بیاد تموم شده ها
فاطی: شما بشینید من میرم میگم بیاد.
فاطمه از در اتاق بیرون رفت و بعد با پرستار اومد وقتی خواست سرم رو از دستم بیرون بیاره از ترس درد چشمامو بستم
محمد دستمو گرفت و گفت: تموم شد عزیزم بلند شد
به کمک محمد بلند شدم فاطمه چادرمو سرم کرد و با علی جلو افتادن رفتن حسابداری منم تکیه داده بودم به سیسه محمد و اون دستشو دورم پیچیده بود و راه میرفتیم.
روی حیاط بیمارستان منو روی نیمکت نشوند.
محمد پایین نمیکت نشست و دستمو تو دستش گرفت
محمد: فائزه... دوست دارم... طاقت ندارم دیگه اینجوری ببینمت... تورو خدا دیگه اینجوری نشو...
بغض تو صداس وادارم کرد فقط نگاش کنم و آروم گفتم: چشم محمدم... چشم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
میدونید حاج قاسم صد بار در معرض
شهادت قرار گرفتھ بود.در راه خدا،در
راه انجام وظیفھ،در راه جهاد فےسبیلالله
پروا نداشت؛از هیچ چیز پروا نداشت.
جهادش جهاد بزرگی بود،خداے متعال
شهادت اورا هم شهادت بزرگی قرار داد!
#مقام_معظم_رهبرے
#حاج_قاسم
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌴
#روایاتــــ ظهور
🌿امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند:
🌊 در سال ظهور آب فرات طغيان كرده به گونه اى كه وارد كوچه هاى تنگ كوفه مى شود.
🍃 قال ابن عباس: يا أميرالمؤمنين ما اقترب الحوادث الدالّه على ظهوره؟ فدمعت عيناه وقال: إذا فتق بثق في الفرات فبلغ ازقه الكوفه فليتهيأ شيعتنا للقاء القائم
(معجم ملاحم و فتن، ج ۳، ص ۱۷۰ صراط مستقيم، ج ۲ ص ۲۵۸٫).
🌾ابن عباس مى گويد: به امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ عرض كردم:
نزديك ترين حادثه كه حكايت از ظهور خواهد داشت چيست؟
پس آنگاه چشمانش اشك آلود شد و فرمود:
هرگاه شكافى بر كنار رود فرات ايجاد شود و به كوچه هاى كوفه رسد، آنگاه شيعيان ما آماده ملاقات قائم باشند.
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
خدایۍ ڪہ یعقوب"؏" ࢪو بہ یوسفش ࢪسوند؛توࢪوهم بہ آࢪزوت مۍࢪسونہ فقط ڪافیہ صبوࢪ باشۍ و بھش اعتماد ڪنۍ❤️
شبتون بخیر :)
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌹تقویم شیعه🌹
☀️ امروز :
شمسی: چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ هجری شمسی
میلادیWednesday 07 june 2023
قمری: الأربعاء ۱۸ ذی القعده ١٤٤٤
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت امام موسی بن جعفر كاظم عليه السّلام
🔸حضرت امام علی بن موسی الرضا عليهما السّلام
🔸حضرت جواد الائمه؛ محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸حضرت امام هادي، علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
👈صد مرتبه یا حى یا قیوم
👈۵۴۱مرتبه یا متعال بگوید تا عزت دائمی یابد.
🙏بارالها در فرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن ، خداوندا در آخر الزمان دین ما را حفظ کن
✅ وقایع روز:
مناسبت خاصی ثبت نشده است
🗓روز شمار تاریخ:
◼️⏳۰۵ روز تا سالروز شهادت حضرت امام رضا علیه السلام به روایتی(۲۰۲ ه ق)
☀️⏳۰۷ روز مانده به دحوالارض ، حرکت حضرت امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان(۲۰۰ه ق)
◼️⏳۱۲ روز تا سالروز شهادت حضرت امام محمد تقی علیه السلام(۲۲۰ه ق)
💐⏳۱۳ روز تا سالروز فرخنده ازدواج حضرت امیرالمؤمنین علی عليه السّلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها(۲ه ق)
#لبیک_یا_خامنه_ای
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
#سلام_امام_زمانم
شهر ما دائم پُر از تشویش و غم شد بی شما
شیعه در هر ماجرایی مُتّهم شد بی شما
عدل و دادی نیست ، عالم پُر زِ بیرنگی شده
گردشِ ایّام هم نامُنتظم شد بی شما
ای گل نرگس کجایی شیعهات دلواپس است
عالَمی محروم از بوی صنم شد بی شما
#یا_اباصالح_المهدی_ادرکنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
#حدیث_امربهمعروفونهیازمنکر
✨امام علی (علیهالسلام) فرمودند:
تمام کارهاى نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون آب دهان است در برابر دریاى پهناور.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
🍃فضیلت سوره یونس
💠الصّادق (علیه السلام)- مَنْ قَرَأَ سُورَهًَْ یُونُسَ فِی کُلِ شَهْرَیْنِ أَوْ ثَلَاثَهًٍْ لَمْ یُخَفْ عَلَیْهِ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ وَ کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهًِْ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ؛
◽️امام صادق (علیه السلام)-هرکس سورهی یونس را هر دو ماه یا سه ماه، یکبار تلاوت کند، نباید از این بترسد که در زمرهی جاهلان باشد. و در روز قیامت از شمار مقرّبان خواهد بود.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۶، ص۴۱۲
📚وسایل الشیعه، ج۶، ص۲۵۱
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─
@mohamadhoseinrad80
─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─